تا حالا به این فکر کردهاید که اگر کسی از شما درباره خودتان بپرسد، چه تعریفی از خودتان برای او دارید؟ منظورم بدیهیها و غیربدیهیهای زندگیتان است؛ تواناییها، ویژگیها، نقاط قوت و ضعف، خواستهها، ارزشها، افکار، باورها و ترسهایتان که درمجموع به همه آنها خودآگاهی میگوییم.
بهنظر خندهدار میرسد، ولی بیشتر افراد از این ویژگیهای شخصیتی و رفتاری خود اطلاع چندانی ندارند، برای نمونه نمیدانند چه کاری را خوب میتوانند انجام بدهند؟ چه ویژگیهای اخلاقی خوب و مثبتی دارند یا ویژگیهای اخلاقی بدشان کدام است؟ در زندگی چه اهداف کوتاهمدت یا بلندمدتی برای خود دارند؟ علایق و اولویتهای زندگیشان و باورها و ارزشهایشان کدام است؟
امامرضا (ع) میفرمایند: «برترین تعقل خودشناسی است.» بنابراین، هرچه ما بیشتر و بهتر خودمان را بشناسیم، بهتر هم میتوانیم آنچه را هستیم، بپذیریم یا تغییر دهیم. زمانی که فردی تصویری تاریک و مبهم از خود دارد، این بهمعنای آن است که شناخت واقعی از خود ندارد و همچنان در کشمکشهای درونی خودش باقیمانده است.
آنچه درباره آن صحبت کردیم، نوعی مهارت است؛ مهارت خودآگاهی که همه ما باید آن را بدانیم و فرابگیریم. برای کسب این مهارت، نخستین قدم افزایش آگاهیهایمان درباره خودمان است که کمک میکند بدانیم چرا الان این احساس را داریم یا اکنون چه فکری از ذهنمان میگذرد و علت برخی رفتارهایمان در موقعیتهای خاص چیست؟ یادتان باشد برای رسیدن به خودآگاهی و شناخت خود واقعیمان، حتما به یک دیدگاه واقعگرایانه درباره توانمندیها و ضعفهایمان نیاز داریم.
نقاط قوت افراد شامل خصوصیات و ویژگیهای مثبت، استعدادها و تواناییها، مهارتها، توانمندیها، پیشرفتها و موفقیتهای او میشود. شناسایی این نقاط قوت به ما کمک میکند اعتمادبهنفس و خودباوری بیشتری پیدا کنیم و استعدادهای بالقوهمان بیشتر شکوفا شود.
برخی عادت دارند نقاط ضعفشان را انکار کنند، چون توانایی روبهروشدن با آنها را ندارند. البته برخی هم عادت دارند نقاط ضعفشان را به قدری بزرگ کنند که خود را فردی ضعیف و سرشار از ویژگیهای منفی بدانند. واقعیت این است که هر دو این گروهها قادر به شناخت خود واقعیشان نیستند.
تاحالا به این موضوع فکر کردهاید که رفتارهایتان از کجا نشئت میگیرد یا چه چیزی سبب میشود که در زمانهای مختلف، احساسات متفاوتی داشته باشید؟ آنچه احساس و رفتار ما را شکل میدهد، افکار و گفتگوهای درونی ماست. بهعبارت سادهتر ما براساس آنچه فکر میکنیم، دست به عمل میزنیم و این افکار ما هستند که احساساتمان را شکل میدهند و سبب میشوند که ما با شناختی که از خودمان پیدا میکنیم، افکاری را که داریم، جایگرین افکار منطقی و واقعبینانه بکنیم و کنترل درونی احساسات و اعمالمان را در دست بگیریم.
باورها شامل اصولی هستند که قلباً آنها را پذیرفتهایم و قبول داریم. ارزشها هم ملاکها و معیارهایی هستند که بهوسیله آنها افکار و رفتار خود و دیگران و هرآنچه در محیط اتفاق میافتد، ارزیابی میکنیم. باورها و ارزشها مطلق نیستند و قابلیت اصلاح و تغییر دارند.
اینکه هرکدام از ما در زندگی اهدافی را دنبال میکنیم، امری طبیعی است، چون نمیتوان تصمیمی هوشمندانه و قطعی برای زندگی گرفت، درحالی که ندانی از زندگی چه میخواهی یا چرا آن را میخواهی؟