مشهد زمستانهای سختی را پشت سر گذاشته است. شنیدن تجربههای سرما برای مردم این شهر، که برخی از آنها فوت کرده اند و آنها که زنده اند، به خوبی به یاد دارند، برای بسیاری از ما گاه باورنکردنی است. چه برفهای سنگین و چه سرمای سوزان و یخبندانی و به قول ملک الشعرای بهار که
سوز سرما گذشتی از روزن
راست، چون نوک سوزن از دیباه
کنار آمدن با سرما در حالی بود که امکانات گرمایشی، هم اندک بود و هم به دست آوردنش مشقت و رنج بسیار داشت. نه از گاز خبری بود و نه از برق. آنچه این روزگار سخت و سوزناک را تحمل پذیر میکرد، همدلی، مهربانی، کمک و یاری و صبر و شکیبایی مردم بود. در واقع به گرمای وجود همدیگر روزها را سپری میکردند و خود را به فردایی بهاری میرساندند.
عباس چشامی از شاعران معاصر بیت زیبایی دارد که مصداق این نکته است:
گرم او بودم دریغا دیر فهمیدم که من
با چه گرمایی در آغوش زمستان زنده ام
این گرما نبود مگر درک متقابل همدیگر و همت دلسوزانه برای گذر از سرما.
این روزها هم که سرمایی شگفت و کم سابقه را پشت سر گذاشتیم، اگر نبود همت خود مردم و دقت در مصرف، گذر از این سوز دهشتناک، دشوار بود. این هفته هم سرد است، البته با زور کمتر. اینکه تدبیر هوشمندانه از طرف مدیران برای چنین روزهایی، آن هم در کشوری که ذخایر گاز فراوانی دارد لازم است و وظیفه، در جای خود؛ اما اگر مردم پشت و پناه و دستگیر هم نباشند، گذر از این سختیها طاقت فرسا و رنج آور خواهد بود. در پایان برای اینکه در این سختی، زیبایی را هم ببینیم یاد بیتی افتادم:
دیدیم فقط سردی او را و ندیدیم
از هر چه دو رنگی است رها بود زمستان