وقتی در یک جنگ دلاورانی بتوانند با غنیمت گرفتن ادوات جنگی، قدرتی تازه در سازمان رزم یک کشور ایجاد کنند، ستایش میشوند و همه به آنها افتخار میکنند؛ اما مشابه همین اتفاق در حوزه فکر و فرهنگ و هنر اگر اتفاق بیفتد، مایه جنجالهای ابدی فراهم میشود. قالبها و روشها و ابزارهای هنری در طول تاریخ بهطور مداوم نو شده اند و فن بیان و نشانه شناسی همیشه در حال تغییر بوده است. در این بین، آن سنتی در فکر و فرهنگ زنده میماند که بتواند با انتخابگری مدام خود را زنده نگه دارد و روزآمد و کارآمد کند؛ اما این انتخابگری در چه میدانی صورت میگیرد؟
هر کشتی و منازعهای در ذات خود نوعی هماغوشی است و به امتزاج و ترکیب بخشهایی از دو نظام درگیر میانجامد. انسان موجودی نیست که بتوان او را ثابت و سفت تصور کرد و با نگرشهای صلب و دست نخورده قرنها را طی کند. ما با هم گلاویز میشویم و در این گلاویزشدن، به فرموده قرآن عزیز، تعارف و آشنایی هم هست. تمدنها با هم دست و پنجه خرد میکنند و در همین حین خرده ریزههای همدیگر را میپذیرند و به این ترتیب پدیده تازهای شکل میگیرد. این پدیده تازه دیگر آن دیروزی نیست، آن هست و چیز دیگری هم هست و این چیز دیگر رمز روزآمدی است.
هستی ما در مواجهه با نشانهها تغییر میکند. با آدمی که با صنایع دیجیتال و موشکهای قارهپیما روبهرو شده است، نمیتوان با همان نشانههایی مفاهمه و مکالمه کرد که نیاکان او در قرنهای گذشته با هم سخن میگفته اند. اتفاقا آن چیزی که نظام فکری را تازه نگه میدارد و نو میکند و توانمندتر میکند، همین درآمیختن او با دیگری است. آیا دیگری به تمامی نپذیرفتنی است؟
در مقدسترین و دینیترین نبردها هم دو سپاه هزار و یک چیز از هم میآموزند و همین آمیزشها و آموزشها آنها را تواناتر میکند. از قضا کسی که انتخابگر خوبی باشد، انسان مقتدر تری است. هدف از آمیختنها حفظ کارآمدی است؛ اما در این آمیختنها کسانی هستند که بر سنتها تسلط دارند و میتوانند به عنوان بخشی از یک تمدن به نمایندگی از آن، در حوزه تخصصی خودشان دست به خطر و انتخابگری بزنند.
در منازعات فرهنگی و هنری و رسانهای درد بزرگ ما این است که محافظان سنت در دیگرحوزهها به شدت بر هر تغییری در حوزه بازتولید و ساخت دوباره معناها حساس هستند و اعمال قدرت میکنند. بدین گونه با آنکه خودشان در حوزههای خودشان با همه توان در حال انتخابگری و تغییر هستند، قدرت تغییر و روزآمدشدن را از میدان فرهنگ و هنر میگیرند و جریانهای فکری را زمین گیر میکنند. مقدسترین متن ادبیات فارسی یعنی غزلهای حافظ که با الهام از قرآن و سنت عرفانی ما آفریده شده است، در سطر اول از یزید استفاده میکند.
این معجزه هنر است که با قراردادهای دوباره و ایجاد معناهای تازه، تبادرها را مدیریت میکند و از نشانهای نشانه دیگری میآفریند. مثلا در یک کنش خلاقانه میتوان چیزی را از یک جریان موسیقیایی اهل غفلت گرفت و با احاطه و تسلط بر ساختار و با اجرای درست، معنایی از ذکر را به آن داد؛ اما آدمهای اهل پژوهش و غیر خلاق یا آدمهای حوزههای سخت، وقتی با این طور پدیدهها مواجه میشوند، فریاد واویلا سر میدهند و مانع کار آدمهای خلاق میشوند.
هر میدانی قواعد خودش را دارد. چه کسی گفته است که ورود برق در سازمان روشنایی ایرانی کمتر از ورود محتواهای هنری در تغییر روش زندگی و نوع مواجهه ما با معنویت و نوع استفاده ما از زمان و مهمترین بخش زمان در کسب معنویت یعنی شب مؤثر بوده است؟ اهل هنر و فکر کمتر توانی برای برخورد و نظارت و مانع ایجاد کردن برای اهل صنعت دارند؛ اما هر کسی میتواند درباره ادبیات و موسیقی حرف بزند و هر کسی میتواند ادبیات و موسیقی و سینما را محدود کند و مانع حرکت طبیعی جریان اصلی شود.
اگر یک حرکت خطای هنری و فکری دهها نفر را درگیر یک بحران معرفتی کند، مطمئنا یک حرکت خطا در مهندسی و معماری همه جامعه را بحرانی میکند. تغییر روش خانه سازی ایرانیان به آپارتمان سازی، همه را با فقر و فقدان معنا روبه رو کرد؛ اما کسی نبود که فریاد بکشد و مچ اجرا کنندگان روشهای جدید را بگیرد.
در آبیاری تغییر مدل استفاده از قنات به چاه عمیق بر توحید و معنویت و عدالت و همه چیز در ایران اثر گذاشت؛ اما هیچ کس حتی متوجه هم نشد، در حالی که با حداقل چیزی همه آدمهای بی ربط درگیر یک فیلم یا یک رمان میشوند که به نحوی در زمینه معنویت مخاطرهای ایجاد کند. راهی جز این نیست که به هر میدانی احترام بگذاریم و هر میدانی را آدمهای خودش اداره کنند و البته که میدان مرکزی و فرمانده میدانها میدان فکر و فرهنگ است و نه چیزی دیگر!