به گزارش شهرآرانیوز، مشهدیها به میدان، «فلکه» میگویند؛ اصطلاح رایجی که همه ما شنیده و از آن استفاده کردهایم، اما این تنها اصطلاح برای واژه میدان نیست و مشهدیها در گفتگوهای رایج و آدرسدهیهایشان از یک واژه دیگر هم استفاده میکنند؛ «گلکاری». واژه خوشعطروبویی که پشتش یک قصه و ماجرای قشنگ وجود دارد. قصهای که بخشی از تاریخ شهر را رقم زده است.
مشهد در سالهای نخست سده چهاردهم خورشیدی و هنگام به سلطنت رسیدن پهلوی اول، تنها دارای یک خیابان بود که البته بهدلیل قرار گرفتن حرم مطهر رضوی به دو بخش بالا و پایین تقسیم میشد. پس از انتصاب محمدولی اسدی، نایبالتولیه آستان قدسرضوی، بستری فراهم میشود تا او به بهانه برپایی هزاره فردوسی (سال ۱۳۱۳) تغییر ساختار شهر را آغاز کند.
در جریان این تغییرات، مدارس، منازل و بازارهای بسیاری تخریب میشوند تا ابتدا، فلکههای جنوبی و شمالی حضرتی و سپس دو خیابان تهران (امامرضا (ع) کنونی) و طبرسی پا بگیرند؛ البته این ابتدای کار است؛ زیرا براساس طرحی که اسدی برای آینده شهر ترسیم کرده بود، باید چند خیابان دیگر هم به این مجموع اضافه میشد؛ یکی از این خیابانها «پهلوی» است که البته پس از ایجاد، مردم آن را بهدلیل قرار گرفتن در محدوده ارگ حکومتی قدیم، «ارگ» میخوانند؛ خیابانی که در چشمانداز مشهد نوین و محل استقرار تمام ادارههای دولتی است.
گام بعدی اسدی، ساخت نخستین میدانهای کامل شهری است، به طوریکه هم وسایل نقلیه عمومی آن زمان (که همان گاری و درشکههای یک یا چنداسبه بودند) بتوانند با گردش به دور آن، تغییر مسیر دهند و هم از فضای میانیاش برای در معرض دید عموم قرار گرفتن برخی خدمات دولتی استفاده شود.
نخستین این میدانها ارگ است که بلدیه در اواخر فروردین ۱۳۱۰ خورشیدی، تصمیم میگیرد آن را گلکاری کند. درواقع شهرداری نخستین فضای سبز مشهد را با گلکاری میدان ارگ، رقم میزند. جریده اطلاعات از این روز چنین خبر میدهد: «از طرف اداره بلدیه، وسط میدان ارگ را مشغول اصلاح و گلکاری میباشند و برای اینکه باغچهها پامال نشده و مردم گلها را نچینند، مقرر شده است که اطراف آن را محجر (حصار) چوبی بکشند. برای زیبایی و قشنگی میدان ارگ که گردشگاه عمومی است، این کار بهموقع میباشد».
سال ۱۳۱۳خورشیدی هم تقریبا در میانه خیابان فردوسی، حدفاصل حرم مطهر تا برج و باروی جنوبی شهر (در محدوده چهارراهدانش کنونی)، میدان دیگری ساخته میشود که نام دقیقیطوسی ۱ را برای آن انتخاب میکنند (فلکه آب یا بیت المقدس امروز). اما میدان دقیقی درحالی بدین نام در نشریات و مکتوبات رسمی معرفی میشود که از همان ابتدای امر، مشهدیها بهجای میدان که فارسیشده پلازا بود، لغت دیگری را برای معرفی آن بهکار میبرند؛ لغتی که برآمده از نحوه زیباسازی این فضای شهری جدید بود.
گل کاری آب/ دهه ۹۰ قرن ۱۴ خورشیدی
اگر به نقشههای دوران قاجار در مشهد نگاه کنید، میبینید که محدوده کنونی میدان مدنظر و اطراف آن به دومین قبرستان بزرگ وقت شهر (پس از قتلگاه) یعنی قبرستان عیدگاه اختصاص داشته است. همین امر هم سبب میشود مدیران شهری هنگام تخریب این قبرستان و ایجاد خیابان جدید در محدوده آن، جانب احتیاط را رعایت و از گودبرداریهای بزرگ در این مسیر خودداری کنند و تنها به حذف سنگ قبور و آجرفرشکردن محدوده مدنظر (آنهم با گرفتن تأیید اولیه علمای وقت شهر) بسنده کنند.
درمورد میدان نیز تنها یک سازه محدودکننده و نشانه دایره در دور محوطه اولیه میدان ایجاد میکنند تا کمترین آسیب ممکن را به قبرستان قدیمی این بخش شهر که تقریبا متروک شده بود، وارد کرده باشند؛ البته اندکی بعد در آستانه ورود شاهنامهپژوهان و فردوسیشناسان شرکتکننده در جشن هزاره فردوسی به مشهد، برای سروسامان دادن به میدان دقیقی و زیبا جلوه دادن آن، عوامل شهرداری وقت مقداری گل ازجمله تعدادی گل محمدی را در آن میکارند.
این کار باتوجهبه اینکه پیرامون حرم مطهر محدوده عمومی دارای گلی در شهر وجود ندارد ۲ بهشدت با استقبال مردم روبهرو میشود. کار تا آنجا پیش میرود که بسیاری از خانوادههای محلات عیدگاه و سرشور که بهدلیل نگرش مذهبی، اهل رفتن به باغ ملی و خیابان ارگ نیستند، از محوطه داخلی میدان دقیقی بهعنوان یک محل تفریحی و بوستان عمومی استفاده میکنند و برای معرفی آن به یکدیگر، آن را «گلکاری» میخوانند.
نمایی از گل کاری فلکه آب/ دهه ۹۰ قرن ۱۴ خورشیدی
دقیقی خواندن این میدان در نامههای رسمی دولتی تا اندکی بعد از شهریور۱۳۲۰و اشغال مشهد توسط ارتش سرخ شوروی سابق ادامه مییابد، اما پس از آن، مدتی این نام به فراموشی سپرده میشود. ماجرا از این قرار است که قوای ارتش سرخ، چندی پس از تسلط کامل بر مشهد، برای جلب محبوبیت بین مردم با هدف ترویج افکار کمونیستی، دست به انجام کارهای عمرانی میزنند و در همین راستا نخستین چاه عمیق شهر مشهد را برای تهیه آب موردنیاز خود در میانه این میدان، حفر و یک منبع آبی مکعبشکل را با پلههای آهنی در بالای چاه نصب میکنند تا هم خود و هم مردم شهر با استفاده از شیرفلکه بزرگی که درکنار آن منبع نصب شده است، بتوانند از آب آشامیدنی چاه بهرهمند شوند.
پس از این عمل است که به خواست قوای اشغالگر، نام «میدان دقیقی» در مکاتبات رسمی، حذف و «فلکه آب» که بازگوکننده کاربری جدید این محدوده است، جانشین آن میشود. برخی مردم پس از اطلاع از این تغییرنام، ترکیب جدید «فلکه آب» را برای معرفی میدان دقیقی میپذیرند، اما برخی دیگر، ترکیب جدیدی را میسازند و نام «گلکاری آب» را به آن میدهند.
خروج روسها از مشهد، موجب بازگشت نام میدان دقیقی در مکاتبات رسمی بهعنوان نماد این میدان میشود. این کار همراه با تخریب سازه آهنین منبع آب برای بهتر شدن دید مردم به حرم مطهر رضوی و ایجاد حوضی بزرگ بهجای آن انجام میگیرد، ولی نمیتواند نام دقیقی را در ذهن مردم زنده کند و آنها همچنان برای معرفی این میدان از دوگانه «فلکه آب» یا «گلکاری آب» استفاده میکنند. گذشت زمان نیز بر از بین رفتن این دوگانه تأثیری نمیگذارد، تاجاییکه در سالهای پس از انقلاب نیز باوجود تغییر دوباره نام میدان به «بیتالمقدس»، بازهم مردم قدیمی مشهد این محدوده را به همان «فلکه» یا «گلکاری آب» میشناسند.
موقعیت گل کاری آب یا دقیقی سابق نسبت به حرم مطهر
***
درباره نخستین خانواده پرورشدهنده گل در مشهد و ماجرای عجیب گذاشتن نامشان بر روی یک کوچه که تا هنوز در ذهن قدیمیهای شهر باقی است
اگر جمله «ارزش گلکار بیشتر از استاندار است» را امروز به کسی بگویید، آن فرد بدون شک به شما یک نگاه عاقلاندرسفیه میاندازد و رد میشود، ولی روزگاری این گزاره، جملهای صحیح در نزد مردم مشهد بوده است. حدود هشتاد سال از زمانی که جمله بالا در همین مشهد مصداق مشخصی داشت، میگذرد؛ مصداقی که تا سالهای سال، آن را نهتنها مردم کوچهوبازار، بلکه مسئولان شهری و کشوری نیز هنگام ارسال نامههای رسمی اداری، دانسته یا ندانسته تأیید میکردند. حتی مشهدیهای شصت تا هشتادساله امروزی هم درحالیکه بیشترشان اصل ماجرا را بهطور کامل نمیدانند و تنها جستهوگریخته چیزی از پدران یا مادران خود شنیدهاند، به نحوی مهر تأیید بر پای این گزاره میزنند.
بگذارید ماجرای رواج این جمله و نُقل دهان شدنش میان مشهدیها را برایتان اینطور تعریف کنیم که: «همهچیز به همسایگی نخستین خانواده پرورشدهنده گل مشهد با استاندار دوره پهلوی برمیگردد؛ اگر نقشههای ترسیمشده توسط افسران نیروی زمینی ارتش در دیماه ۱۳۲۵ خورشیدی یا نخستین نقشه رنگی راهنمای شهر مشهد (منتشرشده در فروردین ۱۳۳۳ خورشیدی) را بادقت بررسی کنید، میبینید که در جانب جنوبی بالاخیابان آن زمان (خیابانآیتا... شیرازی فعلی) حدفاصل دو فرعی باغ منبع و حاجحسن، فرعی دیگری قرار دارد که در نقشه نخست، به نام «گلکارها» و در دومی به نام «گلکار» ثبت شده است. این فرعی همان کوچهای است که اکنون تابلوی آیتا... شیرازی ۲۰ در ابتدای آن نصب است و هتل خیام، سالهاست در ابتدای سمت غربی آن دیده میشود.
دلیل این نامگذاری خاص هم که هنوز در ذهن بسیاری از قدیمیهای مشهد زنده است، سکونت خانوادهای گلکار در نخستین پلاک این کوچه بوده است. این خانواده بهدلیل شغل گلکاری در آن دوران (دو دهه نخست سده چهارده خورشیدی) در مشهد، انسانهایی خاص محسوب میشدند؛ زیرا تنها خانواده شهر بودند که به این حرفه اشتغال داشتند».
تا اینجای قصه، تکلیف گلکارها و کوچهای که به نام آنها نامیده شده است، مشخص شد، اما ارتباط این افراد با استاندار و حتی اهمیت بیشتر آنها در نزد مردم، میشود بخش دوم قصه ما؛ «مهدی یوسفیصراف*» شاید بهترین گزینه در بین افرادی باشد که در اینباره اظهارنظر کردهاند؛ چون خودش دوران کودکی را در یکی از منازل کوچه مدنظر به جوانی پیوند زده است.
وی در بخشی از کتاب «همراه با هیمالیا» که دربرگیرنده خاطرات زندگی پرفرازونشیبش است، درباره این کوچه گفته است: «خانه پدری من در کوچه گلکارهای خیابان نادری قدیم و آیتا... شیرازی فعلی، حدفاصل باغ نادری و میدانشهدا، قرار داشت. کوچه گلکارها همان کوچهای است که وقتی از میدانشهدا به طرف حرم مطهر میرویم، دست راست بعد از هتل خیام قرار دارد. خود هتل خیام، منزل همان گلکارهایی است که کوچه بهرغم داشتن ساکنان بسیار معروف و ثروتمند به اسم آنها معروف شده است. آخر در زمان تولد من، حرفه گلفروشی یا حتی گلکاری وجود نداشت و آنان تنها خانواده شهر بودند که در حیاط بزرگ خانه خود، گل کاشته [بودند]و بوتههای آن را میفروختند».
یوسفیصراف در ادامه این خاطرات، تعدادی دیگر از ساکنان کوچه گلکارها در دوران کودکی خود را معرفی و بیان کرده است: «از گلکارها که بگذریم، یکی از معروفترین ساکنان کوچه ما، آقای نظامالتولیه از صاحبمنصبان برجسته آستان قدس بود که چند دوره هم نماینده مجلس شورای ملی شد. این فرد بسیار ثروتمند بود و در خانهاش که دیواربهدیوار خانه ما بود، علاوهبر اندرونی و بیرونی، بخشی هم بهعنوان اداری داشت که در آن، کارهای مرتبط با آستان قدس و وکالت مجلس را انجام میداد.
دیگر ساکن معروف این کوچه، شجیعی، رئیس عدلیه، در همان سالهای کودکی من بود. اما معروفترین ساکن کوچه گلکارها، آقای علی منصور بود که در سالهای نوجوانی من یعنی درست پس از شهریور ۱۳۲۰ بهعنوان استاندار خراسان و نایبالتولیه آستان قدس به مشهد آمد و در دوره حضور در مشهد در همین کوچه ساکن بود. یادم هست که پسرهای این سه خانواده یعنی نظامالتولیه، شجیعی و منصور ازجمله «حسنعلی منصور» که مثل پدرش نخستوزیر شد و البته ترورش کردند و کشته شد، باهم در کوچه محل زندگی ما بازی میکردند و گاهی که زیاد سروصدا داشتند، پدر یا مادرم توبیخشان میکردند. خلاصه کوچه محل تولد من بهدلیل وجود این آدمها معمولا محل رفتوآمد بزرگان شهر بود».
خب حالا یکبار دیگر به گزاره ابتدای این متن یعنی «ارزش گلکار بیشتر از استاندار است» توجه کنید. آیا نامگذاری کوچهای که در آن استاندار و رئیس عدلیه یا همان دادگستری و نماینده چندین دوره مجلس و عضو بلندمرتبه آستان قدس ساکن هستند، به نام خانوادهای که تنها به کار کاشت و پرورش گل اشتتغال دارند، معنایی جز این را به ذهن متبادر میکند؟
البته بد نیست بدانید که خاص بودن پیشه این خانواده در این نامگذاری، بسیار دخیل بوده است؛ زیرا در آن دوران، مشهد نماینده مجلس و صاحبمنصب آستان قدس کم نداشت و استانداری هم شغل ثابتی نبود و هرچندوقت یکبار دستبهدست میشد، اما گلکاری در شهر، یک شغل ویژه بود که تنها یک خانواده در شهر به آن اشتغال داشتند.
خانوادهای که آن زمان در باغچه خانه خود که از اواخر نیمه نخست سده ۱۴ خورشیدی، بخش مهم آن به هتل تبدیل شد، به پرورش گل اشتغال داشتند، آنچنان که نهتنها نیاز مردم عادی، بلکه نیاز مجموعههای مختلف دولتی و حکومتی وقت ازجمله آستان قدس و شهرداری را هم تأمین میکردند؛ نیازی که کمکم بهحدی گسترش پیدا کرد که نهتنها این دو مرکز برای خود گلخانه و مجموعه پرورش مستقل گل ایجاد کردند، بلکه پرورش گل هم از انحصار این خانواده خارج شد و خانوادههای بیشمار دیگری به این حرفه روی آوردند؛ هرچند که تنها یک کوچه به نام گلکارها در نزد مردم و مسئولان شناخته شد و آنهم کوچه بالاخیابان ۲۰ کنونی بود؛ کوچهای که در دورانی همزمان با سکونت خانواده تنها پرورشدهنده گل مشهد، میزبان خانواده استاندار وقت -که بعدها خود و پسرش هر دو نخستوزیر شدند- نیز بود.
*خراسانپژوه و نویسنده کتاب «همراه با هیمالیا»