اوحدی: حقوق شهدای غیرنظامی در هیئت دولت تعیین تکلیف می‌شود تأکید رئیس بنیاد شهید بر مستندسازی دقیق از زندگی شهدای جنگ ۱۲ روزه افتتاح مشترک سامانه سجا بین ایران و عراق برای تسهیل تردد زائران رئیس ستاد اربعین عراق: تأمین امنیت زائران برای ما در اولویت قرار دارد افتتاحیه مدرسه دارالعلم در حرم امام‌رضا(ع) توقیف یک تریلی با راننده ۱۳ ساله شهادت ۳۴ دانش آموز ایرانی به دست رژیم کودک کش اسرائیل در جریان جنگ ۱۲ روزه + تصاویر و اسامی مشهد در آستانه میزبانی از جمعیت میلیونی زائران در دهه پایانی صفر ۱۴۰۴ | ثبت‌نام ۴۵۰ کاروان پیاده تا امروز (۲۶ تیر ۱۴۰۴) پیام آیت‌الله سیستانی در پی فاجعه الکوت عراق استقبال از پیکر «سردار شهید غلامحسین غیب‌پرور» در فرودگاه شیراز (۲۶ تیر ۱۴۰۴) گذر از مرز مهران در کمتر از ۵ ثانیه | همه چیز برای زائران اربعین مهیاست لزوم اجرای طرح ملی احیای پیوند قرآن و مسجد همایش بانوان زینبیِ عرب‌زبان در حرم امام‌رضا(ع) برگزار شد زائران اربعین در چه رده سنی نیاز به مجوز ندارند؟ پیکر مطهر شهید «سید حسن حسینی‌نژاد» در مشهد تشییع می‌شود + جزئیات افزایش تعداد متقاضیان حوزه علمیه خراسان نسبت به سال ۱۴۰۳ کتابخانه مرکزی حرم رضوی، میزبان نشریات با محور «کودک، فلسطین و محرم» رویداد ملی «ایران برنده بازی» با محوریت مقاومت، ۶ میلیون مخاطب را جذب کرد روایت عاشورا بر روی نمادین‌ترین سازه‌های شهری ایران ایوان و مناره عباسی حرم مطهر امام رضا(ع) مرمت شد
سرخط خبرها

از حجره نه تا خورشید هشت

  • کد خبر: ۲۰۱۱۹۵
  • ۲۹ آذر ۱۴۰۲ - ۱۷:۰۱
از حجره نه تا خورشید هشت
حجره شماره نه، حجره من بود، عصر‌ها روی پله‌ها آب می‌پاشیدم. زیلو می‌انداختم و حیاط پر می‌شد از جیغ نستعلیق روی پوستر‌های روغنی که پشتشان جان می‌داد برای اینکه یک نقطه بگذاری.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

حجره شماره نه، حجره من بود، عصر‌ها روی پله‌ها آب می‌پاشیدم. زیلو می‌انداختم و حیاط پر می‌شد از جیغ نستعلیق روی پوستر‌های روغنی که پشتشان جان می‌داد برای اینکه یک نقطه بگذاری. بعد توی همان نقطه معکوس بکشی بعد قوس را رعایت کنی و بنویسی مَرد. ورودی حجره دو طرف در دوتا طاقچه داشت، توی حجره هم همین خبر بود. دیوار‌ها تا کمر کاشی بود و دورتادور طاقچه‌های گچی تو رفته، پستو هم داشت، که جای لباس بود و رختخواب و یک چمدان فلزی که خانه عطرهایم بود و انگشترهایم و پول! و یک دفتر ممنوع و لایش یک عکس ممنوع‌تر.

یک عکس از خانم میتراحجار در متولد ماه مهر درست در همان‌سکانسی که فروتن می‌پرسید: چه جوری اومدی؟ و جواب می‌گرفت: بو کشیدم و اومدم. توی یکی از طاقچه‌ها یک آکواریوم بود با پنج تا گوپی و توی طاقچه‌ای دیگر یک چفیه را مثلث پهن کرده بودم کف، یک لنگ پوتین دایی‌علی را کش رفته بودم، واکس‌زده بند نو انداختم و توی قسمت ساق پوتین یک دسته گندم خشک گذاشتم و شد یک گلدان. یک آینه، چندتا پوکه فشنگ ژ۳ و یک پلاک و چندتایی هم از آن زیارت‌های آل‌یاسین و عاشورا و توسل و دعای عهد که توی مشما پرس می‌کنند هم بود کنار قمار عاشقانه سروش و کویر شریعتی و پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران.

آن سال‌ها اوج مطبوعات بود. اوج حرف‌های نو، ایران انگار به بلوغی رسیده بود. همه توی میدان بودند، نصف ایران می‌گفت ناطق نوری و نصف دیگرش می‌گفت خاتمی. من، اما حواسم به گوپی‌هایم بود و سعدی حفظ می‌کردم. من را چه به این غلط‌ها که رئیس جمهور انتخاب کنم. کدام پانزده ساله هست که کله‌اش وردارد جامعه مدنی و آزادی بیان یعنی چه؟

من فقط استایل عکس سید را دوست داشتم، من عاشق آن حرز امام جوادش شده بودم. من ساعت استیل بستنش را دوست داشتم و لباده‌ای سرمه‌ای که پانزده‌سالگی‌ام را به فنا داده بود. من فقط عکس آینده‌ام را گذاشته بودم توی طاقچه کنار بقیه آرزوهایم. پنجشنبه بود رفتم بم، شنبه آمدم، حجره پریشان بود. دوتا گوپی‌ها وارونه روی آب بودند، قاب عکس آینده‌ام افتاده بود کف حجره خاکشیر. تیزی شیشه خرده‌ها پوستر را چاک داده بود.

دسته گندم لگدمال شده بود. با زغال توی طاقچه نوشته بودند: «فقط ناطق» از کلمه فقط بدم آمد از همان‌روز و کمتر خرجش کردم. همان سایه‌ها، همان دست‌های توی متولد ماه‌مهر که صابون را دست به دست می‌کردند انگار توی مدرسه ما هم بودند. عکس سید را تا کردم لای دفترچه ممنوعه گذاشتم و دیگر هیچ‌وقت هیچ‌جا دلم نخواست مثل کسی باشم. بلیت گرفتم و سوار اتوبوس رفتم مشهد. دلم گرفته بود، خیلی حرف زدم. خیلی درد داشتم و حالا نمی‌دانم چرا یاد آن روز‌ها افتادم. از آن سال و آن شور و هیجان بیست‌سالی می‌گذرد. نه شبیه ناطق شدم نه خاتمی. از نمد هیچ‌کدامشان کلاهی برای من جفت‌و‌جور نشد.

هر دو در طی این سال‌ها گاهی بودند و گاهی نبودند. گاهی خبر‌هایی آمد که شگفت‌زده‌مان کرد، ولی امام‌رضا (ع) همان امام رضاست. همان قدر مهربان و امن و نجیب که من توی این چندین سال بیشتر شناختمش و بیشتر عاشقش شدم، من بزرگ‌تر شدم و آلوده‌تر، ولی امام رضا (ع) هزار برابر دریافت من مبارک‌تر و امین‌تر و شیرین‌تر شده. از من به شما نصیحت جز در خانه این خانواده هیچ خبری نیست.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->