رادمنش | شهرآرانیوز بر سردر کاخها و بناهای باقی مانده از دوره عثمانی در ترکیه و خاصه در استانبول و همچنین بر سنگ مزارهای مربوط به همان دوره، اشعار و سنگ نوشته به زبان فارسی به وفور و فراوانی دیده میشود. زبان فارسی در هندوستان تا همین ۱۵۰ سال پیش زبان دوم مردمان این کشور بود، البته حوزه نفوذ خط و زبان فارسی خیلی بیش از این بوده است. دکتر علیرضا قیامتی میگوید وقتی ابن بطوطه از مراکش راه افتاد تا سفر کند به اقصی نقاط عالم، هر جا نه او زبان مردم کشور مقصد را میفهمید نه آنها میتوانستند به زبان او صحبت کنند، با زبان واسط و مشترکی گره از کارشان باز میکردند؛ زبان فارسی؛ از قسطنطنیه تا تایلند. نفوذ زبان فارسی به مرور و به علل مختلف کاسته شد. انگلیسیها هندوستان را فارسی زدایی کردند. تاجیکها زبانشان را حفظ کردند، اما با زور روسها در دوره اتحاد جماهیر شوروی، خطشان از فارسی به سیریلیک تغییر کرد که پس از فروپاشی جماهیر و تاکنون به فارسی برنگشته است.
هر چند شاهنامه و فرهنگ ایرانی چنان با جانشان آمیخته که از کالبد فرهنگی آنها زدودنی نیست. به گفته دکتر قیامتی یک چهارم نام هایشان شاهنامهای است و پس از استقلال، جایگزینی مجسمه فردوسی با مجسمه لنین از نخستین کارهایی بوده که کرده اند. اما زبان فارسی در کشور همسایه هم زبانِ شرقی وضعیت بغرنج و سختی دارد. طالبان که قدرت را غصب کردند شمشیر دشمنی با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را از رو بستند و در حال ویران کردن آن هستند.
دکتر علیرضا قیامتی، شاهنامه پژوه و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد که درباره جایگاه زبان و خط فارسی در منطقه، وضعیت گذشته و امروزش و راههای بهبودش با او گفتگو کرده ایم، وضعیت امروز زبان فارسی در افغانستان را «اسف بار» توصیف میکند.
به طورقطع تأثیر دارد؛ هم در حوزه فرهنگی، هم در حوزه تاریخی و تمدنی، هم در حوزه سیاسی و اقتصادی. آن هم زبان فارسی که از کهنترین و ریشه دارترین زبانهای دنیاست. از افتخارآمیزترین زبانهای دنیاست و چهرههای ماندگاری را به جهان معرفی کرده است. یک زمانی هم این زبان از غربیترین نقطه جهان اسلام، از مراکش پایگاه داشته تا شرق عالم. ابن بطوطه از مراکش حرکت میکند و از هر شهر و کشوری که عبور میکند اگر زبان آنها را نمیداند، به فارسی صحبت میکند.
میگوید: «وقتی به قسطنطنیه یا استانبول رسیدم زبان آنها را نمیدانستم و آنها هم زبان مرا، بنابراین، به فارسی با هم حرف میزدیم.» وقتی به پادشاهی سیام -که نام قدیم تایلند است- میرسد نیز باز با زبان فارسی در آنجا صحبت میکند. این نشان دهنده آن است که زبان فارسی زبان هویتی منطقه و ایران بزرگ فرهنگی بوده است. زمانی زبان فارسی از شبه قاره هند، تا قفقاز و اوسِتیا و تا شمال آفریقا هم روایی داشته است. اما میبینیم که سیاستهای استعماری انگلستان باعث شد که زبان فارسی در شبه قاره هند روز به روز محدودتر شود. مردم هند تا ۱۵۰ سال پیش زبان دومشان فارسی بود، ولی امروزه زبان انگلیسی جای زبان فارسی را گرفته است.
قطعا این جریان فرهنگ ایرانی را محدودتر میکند. از طرف دیگر کشور استعماری روسیه و شوروی کمونیستی هم آمدند و با سعی بسیار زبان فارسی را در ازبکستان خیلی محدود کردند. در کشورهایی مانند قزاقستان و قرقیزستان که زبان فارسی روایی داشت، کاملا متوقف شده است. در کشوری مانند تاجیکستان خط را عوض کردند. در کشور افغانستان هم متأسفانه از زمانی که طالبان سر کار آمده اند میبینیم که محدودیتهایی برای زبان فارسی ایجاد کرده اند. به همین دلیل قطعا حوزه گسترش هر زبانی اگر محکم و استوار و گسترده باشد به همان نسبت هم میتواند باعث شود آن ملت و آن کشور حرف برای گفتن در جهان داشته باشند.
اهدای شاهنامه کاری بسیار سترگ و ستودنی است. کاری است بسیار فرهنگی و باید دست مریزاد بگوییم به دولتمردان و مردم تاجیکستان. همه ما میدانیم که شاهنامه در تاجیکستان جایگاه بسیار ویژهای دارد. از هر چهار تاجیکی یک نفرشان نام شاهنامهای دارد. شاهنامه در رگ و خون تاجیک هاست و با جان آنها آمیخته است. پس از فروپاشی شوروی و استقلال تاجیکستان، اولین کاری که مردم این کشور کردند این بود که مجسمه لنین را از میدان مرکزی شهرشان پایین کشیدند و مجسمه فردوسی را جایگزین آن کردند. بزرگترین پارکشان، پارک فردوسی است. پارک کوروش هم دارند.
استودیو تاجیک فیلم، دهها فیلم درباره شاهنامه ساخته است. صدها نمایشنامه نوشته و تئاتر ساخته اند. بازار صابر، شاعر فارسی زبان تاجیک، گفته است دوست دارم در لحظه آخر زندگی، آخرین کلماتی که بر زبان میآورم بیتی از شاهنامه باشد. آنها اگر جسم سنگینی را میخواهند از زمین بلند یا جابه جایش کنند «هی رستم» میگویند. همچنان به رنگین کمان، «کمان رستم» میگویند. اگر کسی کار پهلوانانهای انجام دهد میگویند «رستمانه» کار کردی. اگر کسی داد و دهش و بخشش داشته باشد میگویند «فریدون وار» کار کردی. این نشان میدهد که تا چه اندازه شاهنامه در دل و جان مردم تاجیک خانه کرده است.
خوشبختانه بین مردم و دولتمردانشان هم هماهنگی هست که همسو پیش میروند. من این جریان را مغایر [با فرهنگ و زبان فارسی]نمیبینم، هر چند خطشان سیریلیک باشد. در این خط هم خودشان نقشی نداشته اند، زمان استعمار شوروی این خط به آنها تحمیل شد و خط نیاکانی یا خط فارسی را از آنها گرفتند. بزرگانشان هم همان زمان اعتراضهای گستردهای داشتند، ولی صدایشان به جایی نرسید؛ و این خط آنجا نهادینه شده است.
دولت تاجیکستان هم پس از استقلال به این سمت رفت که خط را عوض بکند و به فارسی برگرداند. ولی موانع و مشکلات زیادی سر راهشان هست که بزرگترین آنها موانع سیاسی است؛ بالاخره دولت تاجیکستان تازه استقلال یافته است و ملاحظات سیاسی و اقتصادی قطعا در این جریان مؤثر است، ولی با این حال، این اراده در مردم تاجیکستان و دولتشان بسیار قوی است که به سمت خط فارسی بروند.
بیست سال پیش این کار را آغاز کردند، مدتی متوقف شد، اما خوشبختانه دو سال است که دوباره تیمی تحقیقاتی دارد روی این مسئله کار میکند و آخرین نتایجشان این بوده که اگر هم نمیتوانند خط را جایگزین کنند، باید خط فارسی را مدارس و آموزشگاههای خودشان در کنار خط سیریلیک داشته باشند تا کم کم و به تدریج بتوانند به یکی دو نسل آموزش دهند تا در نسلهای آینده به مرور بحث جایگزینی پیش بیاید. شنیدم که یکی از بزرگان فرهنگ و ادب ما فرموده اند که این کار اهدای شاهنامه به تمام خانوادههای تاجیک به گسترش خط سیریلیک و خط روسی کمک میکند. اصلا چنین نیست. آنها خطشان سیریلیک است که تفاوتهایی هم با خط روسی دارد.
تاجیکها هر تابلو و نوشتهای را که از صبح تا شب میبینند به خط سیریلیک است، پس با اهدای شاهنامه این خط گسترش پیدا نمیکند. اگر شاهنامه نرود یک کتاب روسی میرود، کتابی غیر از شاهنامه میرود. با پیشکش شاهنامه که خط سیریلیک در آنجا نهادینه و گسترده نمیشود. آنها شاهنامه را با خط سیریلیک، ولی با زبان فارسی میخوانند. شاهنامه را مانند ما و با زبان فردوسی میخوانند. این کار را بسیار خجسته و فرخنده میدانم.
افغانستان وضعیت بسیار تأسف باری برای زبان فارسی دارد. بزرگترین ویژگی طالبان در درجه نخست، جدای از واپس گرایی شان، فارسی ستیزی و ایران ستیزی آن هاست. به شدت با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی مشکل دارند. دپارتمانهای زبان فارسی را در عمل تعطیل کرده اند. بسیاری از استادان یا آواره یا اخراج شده اند. زبان فارسی محدود شده است. واژههایی مانند دانشگاه و دانشکده کاملا محو شده است.
در کشوری که همه میتوانند فارسی صحبت کنند و زبان ملی آن کشور بوده است، حالا میبینیم که متأسفانه مکاتبات به زبان فارسی کاملا حذف شده و حتی در شهرهایی که ۹۰ درصدشان فارسی زبان هستند این فرمان جاری شده است. در افغانستان وضعیت بسیار بغرنجی داریم. فکر میکنم اگر به همین شکل پیش برویم زبان فارسی با تنگناها و محدودیتهای خاص و فجایع بیشتری روبه رو شود. نیاز داریم به کانون یا بنیادی. انجمن پایندان بعد از روی کار آمدن طالبان بین نخبگان ایران و افغانستان در مشهد شکل گرفته است. نخبگان ایران و افغانستان تلاشهایی میکنند، اما به حمایت نیاز دارند.
باید حمایتهای فرهنگی و رسمی و دولتی هم شکل بگیرد تا بتوانیم کارهای ویژه و خاصی برای ماندگاری زبان فارسی انجام دهیم. زمانی که طالبان با مترجم آمدند به گمان من داشتند این پیام را به ما میدادند -به عمد هم این کار را کردند- که دیگر افغانستان کشوری فارسی زبان نیست. به نظر من مسئولان ما باید واکنشی نشان میدادند. یکی از مطالبات اصلی ما در دیپلماسی سیاسی و فرهنگی مان باید بحث زبان باشد و اینکه فارسی زبانها باید در آنجا جایگاه خودشان را پیدا کنند.
فکر میکنم خیلی بیراه نیست که اتحادیه ای، کانونی یا بنیادی برای گسترش زبان و خط فارسی داشته باشیم. وظیفه ما با توجه به تهدیدهایی که شاهدش هستیم، هم گرایی است. این شیفتگی بین ادیبان و مردم تاجیک و حتی ازبکستان در سمرقند و بخارا و افغانستان با ایران و زبان فارسی دیده میشود. ما نیاز داریم به سازمان یا مجموعهای که خط و زبان فارسی را تقویت کند و گسترش بدهد و در آن به محققان و پژوهشگران آنها برای چگونگی کوشیدن در این راه مشاوره بدهیم.
آنها ایران را به عنوان محور و مادر قبول دارند و این در ادبیاتشان کاملا جاری است. بنابراین، باید آن نقش محوریت و قطب بودن خودمان و همراهی نهادهای فرهنگی با نخبگان فرهنگی را داشته باشیم، البته بتوانیم نخبگان فارسی زبان در سراسر دنیا را به این کانون بیاوریم.
تاجیکها خیلی بیشتر از ما با فرهنگمان آشنا هستند و یکی از گِلِههایی که نخبگان تاجیک دارند این است که میگویند شعرای قدیم که بین ما مشترک است -و درست میگویند، چون ما از یک تبار و زبان هستیم، همان اندازه که ما از حافظ سهم داریم آنها هم دارند و همان اندازه که آنها از رودکی سهم دارند ما هم داریم-، اما در دوره معاصر که مرزبندیهای سیاسی و جغرافیایی شکل گرفته، ما تاجیکها نخبگان معاصر شما را میشناسیم، اما شما ایرانیان نخبگان ما را نمیشناسید. قطعا شعرا و نویسندگان بزرگ معاصر ما در تاجیکستان جایگاه دارند. خود ابوالقاسم لاهوتی با وجود اینکه ایرانی است، نقطه پیوند ایران و تاجیکستان است. رمانهای محمود دولت آبادی و حتی رمانهای سیمین دانشور در آنجا جایگاه دارد و خوانده میشود.
شعر سیمین بهبهانی و شهریار و سهراب سپهری و احمد شاملو و فروغ فرخزاد در تاجیکستان بسیار خوانده میشود. حتی پژوهشگران ما مانند دکتر خانلری، علامه دهخدا، دکتر فروزان فر، دکتر صفا، دکتر زرین کوب و مانند این بزرگان در آنجا خیلی جایگاه دارند. اما ما کمتر پژوهشگران تاجیک را که خیلی هم نقش داشته اند در ماندگاری و تثبیت زبان فارسی و فرهنگ نیاکانی ما، میشناسیم. کمتر با نام صدرالدین عینی آشنا هستیم. قشر دانشگاهی ما صدرالدین عینی را که پدر فرهنگی تاجیکستان هست، کمتر میشناسد.
ما شعرایی مانند بانو گلرخسار را که شعرهایی از او در کتابهای درسی ما آمده میشناسیم و نیاز داریم که شخصیتهای بیشتری از فرهنگ و ادبیات آنها در کتابهای درسی بیاوریم. برنامههای فرهنگی و همایشهایی داشته باشیم. مؤمن قناعت و لایق شیرعلی که شاعر بزرگی بوده، متأسفانه مردم ما کمتر میشناسند. لایق شیرعلی اشعار حماسی و زیبایی برای پیوستگی فرهنگی ما گفته است. مانند:
یکی گفتا تو ایرانی، دگر گفتا تو تاجیکی
جدا از اصل خود میرَد کسی ما را جدا کرده است
امیدوارم به سمتی برویم که آثار این ادبا به خط فارسی برگردانده شود و بیشتر با آنها آشنا شویم. این کارها شده، ولی کم است.