متوسط حقوق بازنشستگان تامین‌اجتماعی با اجرای متناسب‌سازی و افزایش سالانه، بیش از یک و نیم برابر افزایش یافته است طوفان تند در نادر اسکندریه مصر + فیلم کاهش شدید تنوع زیستی موجودات دریایی در جنوب کشور چگونه می‌توان به تبلیغات سایت‌های واسطه‌گر خرید و فروش اعتماد کرد؟ میانگین نمرات امتحانات نهایی بین ۸ تا ۱۰ است میزان انتشار دی اکسید کربن از طریق درختان در چه شرایطی تغییر می‌کند؟ خزانه جواهرات ملی برای بازدید عموم بازگشایی شد خرس قهوه‌ای پارک پردیسان تهران کماکان ناپدید است | توله خرس ربوده شده است؟ قبل از نصف‌کردن قرص حتماً بخوانید زندانیان در حوزه سوادآموزی آموزش می‌بینند جذب ۳ هزار نخبه در دانشگاه فرهنگیان در سال ۱۴۰۴ قتل صاحبخانه‌ای در تهران به دلیل اختلاف بر سر مبلغ رهن! قدرت باروری رابطه مستقیم با «سن» دارد پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (شنبه، ۱۰ خرداد ۱۴۰۴) | تداوم روند افزایش دما تا اواسط هفته این خوراکی ترش، قلب و کبدتان را نجات می‌دهد مسمومیت ۱۷ نفر از دانشجویان دانشگاه ایلام در خوابگاه (۱۰ خرداد ۱۴۰۴) آب موجود در قلیان، از سمی‌بودن دود حاصله نمی‌کاهد آغاز ثبت‌نام کلاس‌های هوش مصنوعی برای دانش‌آموزان و معلمان در خردادماه ۱۴۰۴ سیل در نیجریه بیش از ۱۰۰ کشته بر جای گذاشت هدیه ۷۰ میلیونی تأمین‌اجتماعی به نوزادان صحت ندارد | سازوکار پرداخت غرامت دستمزد ایام بارداری تغییری نکرده است مجلس واگذاری بانک رفاه کارگران را به دولت و بخش خصوصی ابطال کند | تأخیر در پرداخت حقوق بازنشستگان به خاطر همین موضوع است انتشار دفترچه انتخاب رشته آزمون ارشد از امروز (۱۰ خردادماه ۱۴۰۴) | انتخاب رشته از فردا آغاز می‌شود اتفاقی که بعد از مصرف زیاد گوجه سبز در بدن می‌افتد کاهش ۹۰ درصدی بارش نسبت به میانگین بلندمدت در تهران سازمان غذا و دارو این محصولات آرایشی را غیرمجاز اعلام کرد (۱۰ خرداد ۱۴۰۴) پیش‌بینی هواشناسی کشور امروز (شنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۴) | خیزش گرد و غبار در نقاط شرقی و غربی لبنیات سنتی بخوریم یا پاستوریزه؟
سرخط خبرها

لشکر انفرادی

  • کد خبر: ۲۰۳۳۸۳
  • ۱۱ دی ۱۴۰۲ - ۱۲:۱۴
  • ۱
لشکر انفرادی
برای من، یکی از بدترین و سخت‌ترین روز‌ها و شب‌هایی که گذرانده ام دوران بیماری مادرم بود. روحش شاد. رنج عزیزِ جانم از یک سو و مشکلات و سد‌های مسیر درمانش و کمبود داروهایش از سوی دیگر روح و جانم را می‌خراشید.
شبنم کرمی
نویسنده شبنم کرمی

روز‌های سخت، امان از روز‌های سخت. حتی با گذشت زمان و کم رنگ شدن، رد زخمشان پاک شدنی نیست. همه ما تجربه اش را داشته ایم. برای من، اما یکی از بدترین و سخت‌ترین روز‌ها و شب‌هایی که گذرانده ام دوران بیماری مادرم بود. روحش شاد. رنج عزیزِ جانم از یک سو و مشکلات و سد‌های مسیر درمانش و کمبود داروهایش از سوی دیگر روح و جانم را می‌خراشید.

اما بگذارید از آن شب عجیب بیمارستان برایتان بگویم، مادرم را نزد پزشکش که بردیم بلافاصله و همان شبانه دستور بستری داد. مادر را باعجله به همان بیمارستان که معرفی نامه زده شده بود رساندیم، همان ابتدای ورودمان گفتند که بخش مورد نظر تخت خالی ندارد و امشب بیمار بدحالتان را در اورژانس بستری می‌کنیم تا شاید فردا در بخش، پذیرش شود.

از سوی دیگر پرستار‌ها نهیب می‌زدند که شاید تا یک هفته دیگر هم بخش خالی نشود و شما باید شبی ۳ میلیون تومان بابت بستری در اورژانس پرداخت کنید، بیمارستان هم طرف بیمه تان نیست و ما هم جز سرم تراپی اینجا کاری برای بیمار شما انجام نمی‌دهیم. الغرض،  درنهایت آن شب مادر را در اورژانس بستری کردیم و تا صبح در کنارش ایستاده بودم و شاهد زنده‌ای بودم بر مصیبت بیماران آن بخش از جمله مادر خودم. الهی راه هیچ کس به بیمارستان نیفتد.

آن شب مهم‌ترین و مؤثرترین فرد بخش، نیرویی کمکی بود که او را انفرادی می‌نامیدند. انفرادی بیا! انفرادی برو! انفرادی CPR! انفرادی بدو، انفرادی.

انفرادی به تنهایی آن قدر در همه امور مؤثر بود که لشکری به حساب می‌آمد و تنها نامی بود که مدام تکرار می‌شد. از امور خدماتی شخصی بیماران تا انتقال بیمار به واحد سی تی اسکن، تعویض سرم، رگ گیری و حتی CPR یا همان عملیات احیای بیماری که داشت از دست می‌رفت همه به عهده انفرادی بود. جالب اینکه وقتی پس از نیم ساعت ماساژ قلبی بیمار خسته شد و دست از این کار کشید همکارانش معترض بودند، اما هیچ کس حاضر نشد جای او را پر کند و با بیان اینکه بیمار «اکسپایر» شد دست از ادامه احیای او کشیدند.

تعدادی از همکارانش خوابیده بودند و تعدادی دیگر بلندبلند می‌خندیدند و حرف می‌زدند و انفرادی همچنان می‌دوید و نقش همه آن‌ها را یک تنه بازی می‌کرد. اما در پاسخ نگرانی و ناخرسندی بیماران و همراهان، کادر حاضر فقط از کمبود نیرو و بیمار اکسپایر شده و خستگی حاصل از آن سخن به میان می‌آوردند و تقاضای تحمل و صبر از همراهان داشتند.

سپیده صبح که دمید تعدادی بیمار مرخص شده بودند، دو بیمار به رحمت خدا رفته بودند و انفرادی پس از آماده سازی آن‌ها برای انتقال به سردخانه و همدردی با بازماندگانشان در حال حساب و کتاب لوازم استفاده شده برای متوفیان بود، دکتر بخش با خنده به دوستانش می‌گفت: من اصلا ریاضی ام خوب نیست، فقط بلدم پول بشمرم؛ بنابراین انفرادی باید جمع و تفریق لوازم را هم انجام می‌داد تا به جز حقوق بیماران، حقوق بیمارستان را هم حفظ کرده باشد.

با سفارش پزشک متخصص مادرم صبح با کمک انفرادی، او را به بخش منتقل کردیم. از این نیروی ارزشمند حلالیت خواستم و سپاسگزار وجدان کاری اش شدم. بی نهایت بی ادعا، اما خسته بود. پس از پایان شیفت بیمارستان باید به خانه و خانواده و امور جاری زندگی می‌رسید، اما با گذشت ماه‌ها هنوز برایم این سؤال بی پاسخ مانده است که واقعا چرا انفرادی این قدر در بازی وجدانِ کاری تنها بود؟

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
بهروز
Iran (Islamic Republic of)
۰۰:۲۳ - ۱۴۰۲/۱۲/۰۵
0
0
بسیار عالی
هم دیده و هم نوشته ید.

دست مریزاد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->