رادمنش | شهرآرانیوز فراخوان شخصیتهای شاهنامه از هزاره پیش به دوران معاصر و امروزی که در آن هستیم و قراردادن آنها در وضعیت روزگار مدرن، میتواند برخی از آنها را دستخوش تغییراتی بنیادین کند. احتمالا سهراب امروزی دیگر به رستم فرصت دوباره نمیدهد. ایرج آن قدر مثبت اندیش و ساده نخواهد بود و رو بازی نمیکند. برخی شخصیتها مانند گُردآفرید هم شاید تغییر چندانی نمیکردند و همان طور دلاور باقی میماندند.
اینها همه به فراخور زمانه میتواند تغییر کند و این هنرمندان و نویسندگان هستند که بسته به احوال روز از متون کهن و کلاسیک و از اساطیر بهره میبرند و گفتمانهای موجود در آثاری مانند شاهنامه را متناسب با احوالات عصر خود به کار میبندند. دکتر اعظم نیکخواه فاردقی در کتاب «از شاهنامه تا رمان» سراغ همین موضوع رفته است تا با بررسی رمانهای منتشر شده در دو دهه ۷۰ تا ۹۰ خورشیدی، حضور اساطیر و شخصیتهای شاهنامه را در این آثار بررسی کند.
پیکره متنی پژوهش او را ۱۰ رمان تشکیل میدهد که عبارتند از: «سالمرگی»، «حیرانی»، «کمدی تراژدی پارس»، «نیمه غایب»، «فریدون سه پسر داشت»، «تهمینه»، «قصه تهمینه»، «سهراب کشان»، «آتش زندان» و «به هادس خوش آمدید». او میگوید یکی از انگیزه هایش برای انجام این کار این بوده که نشان دهد ادبیاتی ها، آدمهایی منفعل نیستند و نسبت به وضع سیاسی و اجتماعی جامعه خود حساس اند، اما واکنششان را با خلق ادبی نشان میدهند.
اعظم نیکخواه و همسرش، دکتر مهدی نودهی چند ماهی است که از سوی دانشگاه فردوسی مشهد برای تدریس در گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه کوفه به کشور عراق اعزام شده اند و در آنجا نیز استاد راهنمای چند پایان نامه دانشجویی در حوزه حماسه و اساطیر هستند و پژوهشهای مشترکی در همین باره نیز در دست انجام دارند.
رشته دانشگاهی من در سه مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری؛ زبان و ادبیات فارسی است. در سالهای تحصیلم بازخوردهای زیادی از سوی مردم جامعه نسبت به رشته ام داشتم. یکی از این بازخوردها که بسامدش هم کم نبود، وجود این تصور بود که ادبیاتیها افرادی منفعل و بی تفاوت نسبت به مسائل جامعه شان هستند. افرادی رمانتیک که همواره در گوشهای امن در حال سرودن شعر و نوشتن قصه و داستانهای خیالی هستند. اغلب مردم، ادبیات را به اصطلاح خودشان رشته گل وبلبل میدانند و ادبیاتیها را هم افرادی که اشعار زیادی در حافظه دارند.
بنابراین، به محض روبه روشدن با یک ادبیاتی، اولین چیزی که باید از او بخواهند این است که یک شعر برایشان بخواند. راستش را بخواهید وجود این تصور که غالب هم بود، برایم آزاردهنده بود. در این سالها همواره به رسالتهای دیگر ادبیات فکر میکردم؛ اینکه ادبیات به جز التذاذ ادبی، چه رسالتهای دیگری را بر دوش میکشد. زمانی که به مرحله انتخاب موضوع برای رساله دکتری ام رسیدم، فرصت را مناسب دیدم تا در این رساله کمی از دغدغههای ادبیات و ادبیاتیها بنویسم.
مطالعاتی که در این سالها داشتم، رسالت اجتماعی ادبیات را بیش از پیش بر من روشن کرد. بنابراین، سعی کردم در پژوهشم آثار ادبی را با رویکردی جامعه شناسانه بنگرم. این نکته را هم باید اضافه کنم که در پژوهشم به جامعه شناسی صرف بسنده نکردم و رویکرد جامعه شناسی سیاسی را انتخاب کردم. دلیلش هم وجود این تصور بود که ادبیاتیها با سیاست بیگانه هستند.
دغدغه من در این پژوهش، چرایی و چگونگی حضور حماسهها و اسطورهها در رمان فارسی بود. من در مطالعاتم رمانهای دهههای مختلف را از همان آغاز بررسی کردم؛ رمانهایی که این عنصر یعنی حماسه و اسطوره در آنها آمده بود. دهه ۷۰ به بعد دوره زمانیای بود که بیشترین تعداد از این نوع رمانها را داشتیم. درواقع دوره اوج رمانهای حماسی/اسطورهای از نظر تعداد رمانهای چاپ شده بود. به همین دلیل این محدوده زمانی را انتخاب کردم.
همان طورکه میدانید پژوهشهای زیادی درباره شاهنامه انجام شده است؛ اما این شاهکار ادبی همچنان ظرفیت زیادی برای پژوهشهای پیشِ رو دارد. در شاهنامه شاهد وجود نسلها و اندیشههای مختلف هستیم؛ زنان شاهنامه، پدران، پسران و ... شاید بتوان گفت این یکی از ویژگیهایی است که مسیر را برای نویسندگان ما هموار میکند. حتی نابترین عاشقانهها را هم در شاهنامه مییابیم.
بله بسیار زیاد. البته این موضوع فقط به نویسندگان ایرانی محدود نمیشود. اورهان پاموک، نویسنده برجسته و صاحب نامی، است که خودش بارها به شاهنامه و تأثیرش از این اثر اشاره میکند. در نویسندگان ایرانی هم این بهره گیری را به وفور میبینیم. به طورقطع نمیتوان گفت همه نویسندگان ایرانی در بهره بردن از این پیش متن موفق بوده اند؛ اما تعداد این نویسندگان هم کم نیست؛ سیمین دانشور، محمد محمدعلی، عباس معروفی و ...
گفتمانهای مختلفی وجود داشت؛ اما میتوان گفت گفتمانهای غالب بیشتر مربوط به مسائل زنان، تقابل اندیشهها و نسلها و سنت و تجدد بود. دلیل وجود این نوع گفتمانها برمی گردد به مسائل موجود در جامعه آن روزگار؛ رویدادهای سیاسی-اجتماعی، گفتمانهای سیاسی-اجتماعی. رویدادها و مسائلی که ما در دهههای ۷۰ تا ۹۰ شاهد آنها در جامعه هستیم؛ مسائلی که تبدیل میشوند به دغدغههای نویسندگان این دوره زمانی.
در دورههای زمانی مطالعه شده، ما شاهد رویکردی دوگانه از سوی نویسندگان به این مسائل هستیم. برخی از آنها بنابر نوع نگاه و موضع اجتماعی خود نسبت به جامعه، این گفتمانها را تضعیف و برخی دیگر تقویت میکنند. تضاد و تناقض در این آثار به وضوع پیداست. تهمینه در آثار برخی از نویسندگان این دوره، تهمینهای مدرن است و در برخی دیگر سنتی است.
سهراب ها، رستم ها، سیاوشها و دیگر شخصیتهای شاهنامه نیز در آثار این دوره، گاه همتای خود را در پیش متن کاملا نفی میکنند و آگاهانه تصمیم میگیرند که دیگر آن شخصیت موجود در پیش متن نباشند، گاه همانند و گاه شخصیتی متفاوت با شاهنامه هستند.
چرا شخصیتهای شاهنامه وقتی به یک هزاره بعد و به دهه ۷۰ و ۸۰ خورشیدی میرسند دچار تحول میشوند و ما با شخصیتهایی طرف هستیم که ویژگیهایی متفاوت از نمونه اصلی و کلاسیک خودشان دارند. دلیل تغییر یا استحاله شخصیتها در رمانهای معاصر چیست؟ مثلا رستم و سهراب در «قصه تهمینه» محمد محمدعلی بسیار ضعیف هستند، در عوض تهمینه بازیگر اصلی است و نقشهای مهمی به عهده میگیرد.
همان طورکه در توضیحات پیشین اشاره کردم، به نظرم این استحاله و دگرگونی یا به بیانی دیگر گشتار شخصیتهای شاهنامه در این رمان ها، نوعی کنش اجتماعی است که ما از نویسندگان این آثار میبینیم؛ کنشی که تحت تأثیر رویدادها و مسائل سیاسی اجتماعی موجود در جامعه روزگار این نویسندگان شکل گرفته است؛ به همین دلیل نوع شخصیت پردازی هم در این آثار متفاوت است. تهمینه محمد محمدعلی با تهمینه نادعلی همدانی کاملا متفاوت است. این تفاوت را در دیگر شخصیتهای شاهنامهای موجود در این رمانها هم میبینیم. درواقع، دلیل این تفاوتها را باید در روزگار نگارش این آثار و همچنین در موضع اجتماعی نویسندگان آن جست.
شاهنامه پر است از داستان، پر است از آراء و اندیشههای گوناگون که درباره هر یک میتوان بارها و بارها داستان نوشت. ازطرفی، ما اساطیری هم داریم که در شاهنامه نیامده اند. بسیاری از حماسهها و اسطورهها ظرفیت بالایی برای نوشتن داستان دارند، در حالی که نویسندگان ایرانی تاکنون بیشتر تمرکزشان بر داستانهای رستم و سهراب، رستم و اسفندیار، فریدون و... بوده است. در شاهنامه درون مایهها و شخصیتهای فراوانی وجود دارد که در رمان به آنها پرداخته نشده است، درون مایههایی که مصداق آنها را در مسائل روز نیز میتوان دید.