ورزش خراسان رضوی در برزخ بلاتکلیفی؛ وقتی تصمیم‌گیری قربانی بی‌تدبیری می‌شود مسابقه دوستانه فوتبال بین پیشکسوتان ارتش جمهوری اسلامی و اصحاب رسانه در مشهد برگزار شد + فیلم دورسون حرف آخر را زد: پول بدهید تا از پرسپولیس بروم! پرسپولیس صاحب کاشته‌زن جدید شد عدم اعتقاد هاشمیان به دو خرید درویش خبر همیشگی و تکراری: مصدومیت ارونوف! آسانی به‌دنبال فسخ قرارداد زودهنگام با گوانجو | مهاجم استقلال به‌زودی در تهران مخالفت باشگاه پرسپولیس با پوشیدن شماره ۲۴ توسط اوریه تأکید مجلس بر لزوم بازنگری در ساختار مدیریت باشگاه استقلال دروازه‌بان اسبق رئال به تهران رسید امیدواری آبی‌ها به گلر اسپانیایی | آدان مسلط در زمین و آسمان بیژن طاهری: ساپینتو خوش‌قلب است گرینوود، تیم ملی خود را تغییر می‌دهد رئال به دنبال ستاره پرتغالی پاری‌سن‌ژرمن مهاجم لیورپول در راه الهلال عربستان مظفری: بیرانوند ۲ سال دیگر با تراکتور قرارداد دارد ۴۰ میلیارد گندوز گم شد! برنده و بازنده‌های تابستانی لیورپول مهر تایید سازمان لیگ به میزبانی مشهد از بازی افتتاحیه لیگ برتر فوتبال اهدای مدال قهرمانی ملی‌پوش فوتبال ساحلی به موزه آستان قدس
سرخط خبرها

یک روایت بیش‌ از حد وفادارانه

  • کد خبر: ۲۱۸۰۲۶
  • ۲۸ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۶:۳۳
یک روایت بیش‌ از حد وفادارانه
چندوقت پیش رفته بودم پیش فرزند مرحوم پهلوان احمد وفادار. به آن هیکل و آن هیبت می خورد که تا یک جایی مسیر پدرش را آمده باشد. که آمده بود ولی بعد رهایش کرده بود.
قاسم فتحی
نویسنده قاسم فتحی

چندوقت پیش رفته بودم پیش فرزند مرحوم پهلوان احمد وفادار. به آن هیکل و آن هیبت می خورد که تا یک جایی مسیر پدرش را آمده باشد. که آمده بود ولی بعد رهایش کرده بود.

سرزنده بود و خوش مشرب و البته صاحب خصیصه ای بسیار کمیاب، واقع بینی فوق العاده معتدل و لطیف. او نه برخلاف دوستداران کشتی مثل پهلوان تختی، درباره پدرش غلو می کرد و نه دلش می خواست ویژگی های عجیب وغریب و تخیلی به پدرش نسبت بدهد. فرزند، هم زمان که منتقد پدرش بود، بسیار او را دوست داشت. می دانست دارد درباره چه کسی حرف می زند. می دانست موقعیت پدرش چیست و از قضا همین آگاهی ستایش آمیز بود.

دارم درباره فرزند پهلوانی حرف می زنم که صاحب بازوبند ابدی پهلوانی ایران بود و مرحوم تختی را شکست داد. این مقام و مرتبه در سرزمین پهلوان خیزی چون ما اصلا چیز کمی نیست. پهلوان وفادار می توانست نمدها از این موقعیت بسازد که نساخت. پسرش هم می ‎توانست دست کم با حماسه سرایی و مظلوم نمایی برای خودش کاری بکند. مثلا می گفت مردم برای پدرش از خانواده و همه چیز مهم تر بودند.

برای همین وقتی حقوقش را می گرفت به خانه نرسیده تمام می شد. همه انگار می دانستند او کی حقوق می گیرد و خودشان را می رساندند سر راهش. اصلا محمدرضا می گفت پدرش در اواخر عمر با تنگ دستی زندگی می کرد، اما خلاف باورها و اصولش قدمی برنمی داشت. این احتمالا برای همه، ویژگی عادی یک پهلوان نامدار است، اما تکلیف خانواده اش چه می شود؟ کسی می تواند خودش را بگذارد جای همسر پهلوان؟ بچه ها در زندگی ورزشی پدر چه حقی دارند و کجای این موقعیت ایستاده اند؟

محمدرضا وفادار که ته تغاری خانواده است و پدرش را از ابتدا در شمایل ریش سفید و پیشکسوت باشگاه و گود زورخانه و این ها دیده ، نه عملکرد پدرش را زیرسؤال می برد و نه او را مقصر می داند. محمدرضا به روش پدر احترام می گذارد، نظر خود را هم می گوید و درنهایت پهلوان وفادار بزرگ را در ظرف زمانه خودش قضاوت می کند. در واقع او تمام ویژگی های مثبت و منفی پدر را بدون کوچک ترین سانسوری ردیف می کند و از گفتنشان هم ابا نداشت. نمی ترسید. حالا حساب کنید عده ای که نه پهلوان بودند و نه نامدار و نه حقوقشان نرسیده به خانه تمام می شد چطور موقع حرف زدن از خود همه کاری می کنند که عیبی گفته نشود و زمین خوردن ها و ناشیگری ها را بیندازد گردن دیگران و مرد یکه تاز موفقیت های ابدی جلوه کنند.

محمدرضا وفادار آخر گپمان به من گفت هیچ وقت یادش نمی رود پدرش هروقت کارتون پسرِ شجاع را می دید از اول تا آخرش اشک می ریخت و کلی فحش هم بار آقاگرگه می کرد. از گریه ها او یک نتیجه درخشان گرفت اینکه: آدم بزرگ تر که می شود انگار خودش را می گذارد جای شخصیت های مظلوم و گول خورده و یاد عمر رفته می کند. من تازه می فهمم این ارتباط یعنی چی، این غریبی و تنهایی شکننده پدرم چه معنایی داشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->