ساعد سهیلی با «ترور» روی صحنه تئاتر مشهد می‌رود «کارناوال» برنامه جدید رامبد جوان برای شبکه نمایش خانگی خوش نویس پیشکسوت مشهدی: خوش نویس امروزی آماده خور شده است آموزش داستان نویسی | ادویه‌ای برای غذا‌هایی که نیست تکثیر نمی‌شویم، نم پس‌ می‌دهیم شرح هویت گم شده خراسان | درباره کتاب «دشت باستانی: باستان شناسی پیش ازتاریخِ دشت مشهد» رشید کاکاوند: زبان فارسی بی‌اعتبار شده و ما متهمان این اتفاق هستیم تعطیلی سالن‌های نمایش سراسر کشور به‌مناسبت سالروز شهادت حضرت فاطمه‌زهرا(س) تولید ۲ اثر موسیقی جدید با نام «امام حسین (ع)» و «امام رضا (ع)» فصل جدید «ایران سرود» به‌زودی در تلویزیون + زمان پخش اجرای نمایش «رستم و سهراب» در آرامگاه فردوسی «زودپز» رامبد جوان در صدر | آمار فروش سینمای ایران در هفته گذشته (۲۰ آبان ۱۴۰۳) کنسرت‌های آبان ۱۴۰۳ در پایتخت پوران درخشنده: امیدوارم ژانر‌ اجتماعی جدی گرفته شود «رضا رویگری» در فیلم سینمایی «شاه نقش»
سرخط خبرها

عصر تمرکزگرایی به سر آمده است | باز نشر گفت وگویی با حسین آتش پرور به مناسبت چاپ سوم رمان «خیابان بهار آبی بود»

  • کد خبر: ۲۲۱۹۵۵
  • ۲۷ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۰:۲۹
عصر تمرکزگرایی به سر آمده است | باز نشر گفت وگویی با حسین آتش پرور به مناسبت چاپ سوم رمان «خیابان بهار آبی بود»
رمان «خیابان بهار آبی بود» که نخستین بار سال ۱۳۸۴ منتشر شد، یکی از پنج برگزیده نهایی آثار داستانی متفاوت (واو) در سال۱۳۸۵ بود. این رمان به تازگی به چاپ سوم رسیده است.

به گزارش شهرآرانیوز، حسین آتش پرور، نویسنده هفتاد ویک ساله خراسانی، در دیسفان به دنیا آمده، اما در کودکی به مشهد مهاجرت کرده است. او اولین داستانش را سال ۱۳۵۱ منتشر کرده است. علاوه بر اینکه او را داستان نویسی سوررئال می‌شناسند، یکی از بومی نویسان خراسانی است. رمان «خیابان بهار آبی بود» که نخستین بار سال ۱۳۸۴ منتشر شد، یکی از پنج برگزیده نهایی آثار داستانی متفاوت (واو) در سال۱۳۸۵ بود. این رمان به تازگی به چاپ سوم رسیده است. روزنامه اعتماد به همین مناسبت با آتش پرور گفت وگویی کرده است که گزیده‌ای از آن در ادامه می‌آید.

زبان در این رمان، به ویژه از دو منظر لحن شخصیت‌ها و بومی سازی قابل بررسی است. استفاده از گویش بومی در این رمان تا اندازه‌ای است که در بعضی بخش‌ها داستان سخت خوان شده است و خواننده به ناگزیر باید به فهرست اصطلاحات رجوع کند. درعین حال، هویت خاصی به شخصیت‌ها و رمان شما داده است. آیا نگران سخت خوان شدن رمان نبودید؟

عصر تمرکزگرایی گذشته است و مسئله خرده فرهنگ‌ها مطرح است. گویش‌های بومی ما باتوجه به مختصات بومی و اقلیمی، دارای تنوع گسترده‌ای هستند. هر منطقه گویش و دستور زبان خودش را دارد که وجود آن‌ها در ادبیات ملی نه تنها لازم است، بلکه به زبان معیار کمک و آن را غنی می‌کند. از این دیدگاه نباید نگران به کارگیری زبان بومی باشیم. زبانی که در بخش‌هایی از این رمان استفاده شده، گویش مردم همین منطقه است؛ زبان دری، زبانی که بیهقی و فردوسی آثارشان را با آن خلق کرده اند.

وقتی شخصیت‌های من در این محیط و جغرافیا زندگی می‌کنند، باید در همین محیط دیده شوند و از همین زبان استفاده کنند، وگرنه مثل ماهی‌ای خواهند بود که بیرون از آب باشد. ما ظرفیت‌های زیادی باتوجه به تنوع بومی ایران برای استفاده از زبان داریم که باید درست از آن‌ها استفاده کنیم. به طورکلی از ذخیره‌های زبانی در داستان نویسی ما کمتر استفاده می‌شود و بیشتر نویسنده‌ها به رخداد و حادثه می‌پردازند. 

اغلب، یک شخصیت یا همه شخصیت‌ها در تمام داستان، یک زبان، یک لحن و حتی یک رفتار دارند، طوری که گاه تشخیص نمی‌دهیم کسی که صحبت می‌کند زن است یا مرد! درحالی که یک شخصیت در مکان‌ها و زمان‌ها و اوضاع مختلف نوع صحبتش متفاوت است؛ طرز بیان او در اداره با رئیس و ارباب رجوع، گرچه در یک مکان هستند، فرق می‌کند یا با فروشنده‌ای که از او خرید می‌کند. همین شخصیت طرز صحبتش با دوست تا افراد خانواده تفاوت دارد. مردم نه تنها می‌باید در رفتار و کردار و موقعیت بلکه در زبان و گویش خود دیده و شخصیت سازی شوند.

 این امر به واقعیت پنداری داستان بیشتر کمک می‌کند. برای من استفاده از زبان و گویش در جایگاه داستانی خودش بسیار مهم است و در این رمان نیز تغییر آن را از روستا به شهر نشان داده ام. به طورکلی در این رمان زبان خطی نیست و متناسب با زمان، مکان و موقعیت شخصیت‌ها و فردیت‌ها متغیر است. زبان کودکی بهمن با بزرگی او در شهر و روستا کاملا متفاوت است.

اساسا زبان بومی چه جایگاهی در داستان نویسی دارد؟ و آیا دیگرداستان نویسان خراسانی عصر ما نیز به زبان بومی این منطقه اهمیت می‌دهند؟

استفاده از زبان‌های بومی به زیست نویسنده بازمی گردد و اینکه از زبان و دیگر موقعیت‌های بومی استفاده کند یا نه. نکته مهم این است که خراسان در مشهد خلاصه نمی‌شود. خراسان را باید در شهر‌های کوچک و روستاهایش از نظر زبان و گویش دید. فقط محمود دولت آبادی است که این زبان را در آثارش کاربردی کرده است. در دیگران کمتر دیده ام. بیشتر نویسنده‌ها ترجیح می‌دهند با زبان معیار بنویسند. در جنوب این اتفاق بیشتر افتاده است و به آن توجه می‌کنند که نمونه‌های آن را در کار‌های محمدرضا صفدری و منیرو روانی پور می‌بینیم. 

چه بخواهیم چه نخواهیم، جامعه ما درحال گذار است و ما ناچار به تغییر هستیم. همچنان که اشاره شد، ما در ایران تنوع بوم داریم. برای مثال بوم و اقلیم شوشتر با بوم و اقلیم سرخس بسیار متفاوت است و این تفاوت روی زیست و به تبع آن فرهنگ و ادبیات اثر می‌گذارد. مدرنیزاسیون بوم‌های ما را یک شکل می‌کند، اما انعکاس تنوع اقلیمی را در داستان نویسی ایران می‌بینیم.

مکان نیز در کار‌های شما برجسته است. توجهی که به جزئیات و تصویرسازی و فضاسازی دارید، منجر شده است مکان‌های این رمان هویت پیدا کنند؛ چه در بخش شهری، از بازار و زاغه نشینی و تصویر خیابان‌ها در اعتراضات دانشجویی و چه در روستا. درباره اهمیت مکان در این رمان بگویید.

اشاره خوبی کردید. انسان بدون جای پا نمی‌تواند باشد. باید جایی باشد که بتواند روی آن بایستد که اسمش خانه است، کوچه در روستا و خیابان در شهر است. اسمش کشور است. همان طور که قبلا اشاره کردم، در داستان‌های امروز بیشتر آدم‌ها خودشان را نشان می‌دهند، بدون اینکه نشانی جای پایشان را بدهند.

 من امیدوارم توانسته باشم وفاداری ام را به زمین و جایی که روی آن ایستاده ام و تکیه گاه من است، چه در روستا و چه در شهر با احترام گذاشتن نشان بدهم. نگاه کنید به سفرنامه ناصرخسرو که ازجمله آثاری است که در آن به مکان اهمیت داده شده است. شهر‌هایی را که ناصرخسرو از آن‌ها عبور کرده است، امروز می‌توانیم به خوبی با جزئیات دقیق ببینیم؛ موردی که در داستان‌های معاصر کمتر دیده می‌شود.

پس اجازه دهید درباره خیابان بهار بپرسم که این خیابان شاهد اعتراضات است، شاهد زایش است و تغییر بهمن.... اسمش هم نشان دهنده باروری و زایش است. این خیابان وجود دارد یا در تخیل شما ساخته شده است؟

این خیابان در داستان من می‌تواند نماد هم باشد، اما وجود دارد. خیابانی در مشهد است که از فلکه برق تا فلکه تقی آباد امتداد دارد.

آیا داستان‌های اخیر متأثر از رخداد‌ها و وقایع اجتماعی این سال‌ها هستند؟

بی شک این رخداد‌ها اثرگذارند، اما به خاطر داشته باشیم که داستان زندگی است، وقایع نیست. وقتی از وقایع و رخداد صحبت می‌کنیم، می‌شود کار روزنامه که تاریخ مصرف دارد. رخدادها، وقایع، اتفاقات و مسائل می‌توانند منابع مهم و مواد اولیه یک داستان نویس باشند که هستند، اما می‌باید در ذهن نویسنده رسوب کنند تا به ادبیات و هنر تبدیل و در هر زمانی ماندگار شوند. وقتی می‌گوییم هوا سرد است، از سردی هوا خبر می‌دهیم، اما وقتی می‌گوییم هوا بس ناجوانمردانه سرد است، با آوردن قید بس و صفت ناجوانمردانه در کنار سردی هوا وارد حوزه ادبیات می‌شویم و از موقعیت حرف می‌زنیم. 

در نمونه‌ای دیگر که در جایی اشاره کردم، همه ما می‌دانیم که یکی از آبشخور‌های فردوسی، تاریخ طبری است. چرا فردوسی مشهور و همه زمانی می‌شود، اما طبری به اندازه او مشهور نیست؟ زیرا طبری در تاریخ می‌ماند، اما فردوسی با زبان هنر که همان شعر است، از تاریخ عبور می‌کند و وارد حوزه ادبیات می‌شود. این همان چیزی است که ادبیات ما کم دارد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->