تصویربرداری «حکایت های کمال۲» در شهرک غزالی انتشار فراخوان بخش مسابقه تبلیغات سینمای ایران در جشنواره فیلم فجر نگاهی به آثار سعید روستایی به بهانه‌ صادرشدن پروانه ساخت فیلم جدیدش ارسال فهرست ۱۲۸ فیلم موردتأیید «جشنواره فیلم کوتاه تهران» به دبیرخانه «فجر» وقتی فیلم‌های اجتماعی شبیه هم می‌شوند | نقدی بر فیلم «نبودنت»؛ ساخته کاوه سجادی‌حسینی آموزش داستان نویسی | رج‌های ناتمام (بخش دوم) ماجرای حاشیه‌های اجرای «ترور» ساعد سهیلی در مشهد صفحه نخست روزنامه‌های کشور - سه‌شنبه ۶ آذر ۱۴۰۳ کنسرت «ریچارد کلایدرمن» در ایران + فیلم مروری بر کارنامه هنری داریوش فرهنگ به بهانه سالروز تولدش درگذشت غم‌انگیز سلین‌ حسین‌پور، بازیگر هفت‌ساله مهابادی + علت و فیلم معرفی داوران بخش تئاتر صحنه‌ای جشنواره تئاتر مقاومت + عکس «شارلیز ترون» هم بازیگر فیلم «آینده» نولان شد صحبت‌های معاون سیما درباره ساخت چند مجموعه تاریخی جدید «علی دهکردی» در جمع بازیگر سریال «مهمان‌کُشی» «هرچی تو بگی»، در راه چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر دنباله «میلیونر زاغه‌نشین» ساخته می‌شود نقد و بررسی کتاب «ناخن‌کشیدن روی صورت شفیع‌الدین» در کافه‌کتاب آفتاب
سرخط خبرها

اعجاز ایجاز

  • کد خبر: ۲۳۷۸۰۲
  • ۱۷ تير ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۰
اعجاز ایجاز
همان طور که قبلا گفته ایم، دیدگاه‌های مختلفی نسبت به متن وجود دارد، اما می‌شود این را گفت که تقریبا در تمام دیدگاه‌ها ایجاز و موجزنویسی تحسین می‌شود.

.For sale: baby shoes, never worn
فروشی: کفش‌های بچه، تابه حال پوشیده نشده.

بخش اول- گفته می‌شود که این کوتاه‌ترین داستان دنیاست؛ می‌بینید که فقط شش کلمه دارد. متنی است به قلم منحصربه فرد همینگوی بزرگ با همان سبک کشنده و موجز خودش. چیزی که در این نوشته برجسته‌تر از هر موضوعی خودش را می‌نماید این است که چه بلایی بر سر بچه آمده؛ پدر و مادری با هزاران امید کفش و احتمالا لباس‌هایی برای بچه خود تهیه کرده اند و حالا اتفاقی برای بچه افتاده. مرده؟ در جنگ کشته شده؟ بر اثر حادثه‌ای پاهایش را از دست داده؟ 

قاعدتا، متن به ما هیچ جوابی نمی‌دهد؛ در همان خلسه نگه مان می‌دارد و در حالی که مشغول فکرکردن هستیم رها می‌کند. این کاری است که متن انجام می‌دهد: مثل تپانچه تیرش را در مغز ما خالی می‌کند و در حالت احتضار تنهایمان می‌گذارد. 

شب که شد، چیز سیاهی آمد و ایستاد روی لبه گودال. صدایی از خودش درمی آورد مثل زوزه، آرام و کشدار. همین طور دور لبه گودال می‌چرخید. سرش را پایین می‌گرفت و ما را نگاه می‌کرد. بعد هم خرناسه‌ای می‌کشید و پوزه اش را می‌مالید روی خاک. یادم نمی‌آید که داد زدم یا نه؛ فقط یادم می‌آید که آن چیز سیاه جست توی گودال، فرز و تند. انگار وزنی نداشت. وقتی صورتم را بو می‌کشید، پوزه اش را دیدم. 
(«برف و سمفونی ابری»، پیمان اسماعیلی)

همان طور که قبلا گفته ایم، دیدگاه‌های مختلفی نسبت به متن وجود دارد، اما می‌شود این را گفت که تقریبا در تمام دیدگاه‌ها ایجاز و موجزنویسی تحسین می‌شود. ولی این مهم است که موجزنویسی را با کم نویسی یا ناقص نویسی اشتباه نگیرید. این خطر وجود دارد که یک مبتدی اصل ایجاز را با ناقص نوشتن اشتباه بگیرد و به جای دادن اطلاعات کامل در متن کم بگذارد.

اگر بخواهم مثالی برایتان بزنم، باید بگویم که موجزنویسی بیشتر شبیه به هرس کردن گیاه است: در هرس کردن، شاخه‌های اضافی و برگ‌های اضافی حذف می‌شوند، اما همچنان برای گیاه شاخ و برگ باقی می‌ماند، البته در نهایت اختصار و نهایت زیبایی؛ تنها شاخ و برگ‌هایی باقی می‌مانند که لازم و ضروری اند. 

درباره متن هم دقیقا همین طور است: در موجزنویسی اطلاعات لازم صحنه باید در متن وجود داشته باشد. در موجزنویسی توصیف حذف نمی‌شود؛ همچنان شما جزئیاتی از متن و جزئیاتی از صحنه را می‌گویید، اما فقط در حد لازم.

ساعت دو صبح بود که دو تا مجارستانی مغازه سیگارفروشی نبش خیابان پانزدهم و گراند را خالی کردند. دِرِویتز و بویل، سوار ماشین مدل فورد پلیس، از کلانتری خیابان پانزدهم عازم شدند. مجار‌ها داشتند با ماشین استیشن واگُنشان از توی کوچه عقب عقبی بیرون می‌آمدند که بویل هفت تیرش را کشید و در دم هردو را زد، اول راننده و بعد نفری را که پشت استیشن بود.

در ویتز، تا دید هر دو نفر سقط شدند، ترس برش داشت و گفت: «لعنت به تو جیمی! نبایستی این کارو می‌کردی! ممکنه تو بددردسری بیفتیم!» بویل گفت: «اونا دزدن؛ مگه نه؟ از اون ایتالیایی‌های ناکس! حالا تو بگو کدوم پدری می‌تونه ما رو تو دردسر بندازه!» در ویتز گفت: «شاید این دفعه به خیر بگذره، ولی ــ بگو ببینم ــ وقتی که کله شون رو داغون می‌کردی از کجا فهمیدی ایتالیایی ان؟» بویل گفت: «من از یه فرسخی این ناکس‌ها رو می‌شناسم.» 
(«در زمان ما»، ارنست همینگوی، ترجمه شاهین بازیل)

ببینید در اینجا، وقتی بویل به دزد‌های مجار شلیک می‌کند، چطور توصیف می‌شود: «بویل هفت تیرش را کشید و در دم هردو را زد.» درست همان طور ناگهانی و سریع که در واقعیت اتفاق می‌افتد، درست همان طور که مجار‌ها غافلگیر شده اند و توقعش را نداشته اند، و درست همان طور که هم مخاطب و هم در ویتز یکه خورده اند.

یک مبتدی ممکن است فکر کند در این صحنه و در چنین لحظاتی نیاز به توضیح است، اینکه توضیح بدهد بویل، به خاطر فلان واقعه‌ای که در کودکی برایش اتفاق افتاده، حالا نسبت به ایتالیایی‌ها کینه دارد و هرکجا که مجالش پیش می‌آید دنبال فرصتی برای عقده گشایی می‌گردد، در حالی که غولی مثل همینگوی هیچ عجله‌ای برای گفتن این‌ها ندارد؛ به مخاطب اجازه کشف می‌دهد و، به جای ریخت و پاش کلمات، با چند خط مختصر خواننده را در موقعیتی قرار می‌دهد که خودش همه چیز را بفهمد و حس واقعی صحنه را شفاف و تراش خورده دریافت کند، اینکه بویل چطور به دلیل کینه توزی با ایتالیایی‌ها اشتباهی دوتا مجار بخت برگشته را نفله کرده، آن هم با خواندن چند پیام کوچک تلگرافی، بدون هیچ توضیح اضافه، چون هر توضیحی ممکن بود حس و پیام این صحنه را خراب کند.

با احترام عمیق به میلان کوندرا، کسی که تفکر و ادبیات را درآمیخت و کتاب بزرگ «بار هستی» را نوشت

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->