دومین کنفرانس بین‌المللی «ایجاد پل میان مذاهب اسلامی» در مکه برگزار می‌شود انفاق و ایثار، رمز زندگی جهادی است تولیت آستان قدس رضوی: انفاق یکی از جنبه‌های مهم سیره امام‌رضا(ع) بود روایتی از ضیافت‌های افطاری حرم مطهر امام‌رضا(ع) | مهمان سفره خورشید شباهت‌های روزه‌داری در ماه رمضان با روز قیامت رونمایی از قرآن شهید سیدحسن نصرالله در برنامه محفل + فیلم دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان و چگونگی استغفار از گناهان + فیلم و صوت تأکید بنیاد شهید بر افزایش دیدار با خانواده‌های شهدا و ایثارگران قرآن سوزن‌دوزی‌شده دانشجویان دانشگاه الزهرا(س)، در نمایشگاه قرآن مشهد پخش ۱۲۰ ساعت ترتیل خوانی قرآن از حرم امام رضا (ع) در ایام رمضان ۱۴۰۳ آغاز پویش رمضانی «سفره‌های آسمانی، خانه‎‌های قرآنی» در خراسان رضوی پیکر شهید تازه‌تفحص‌شده در تهران تشییع می‌شود پخش زنده مناجات‌خوانی «نجوای نقاره» و «وقت سحر»، از حرم مطهر رضوی در شبکه افق اعزام ۳۵ هزار طلبه برادر و خواهر به سراسر کشور در رمضان ۱۴۰۳ حکم شستشوی دهان برای روزه‌دار از نظرحضرت آیت الله خامنه‌ای توزیع ۷۰۰ هزار بسته افطاری سبک بین روزه‌داران در حرم امام‌رضا(ع) برنامه‌های گسترده مساجد خراسان رضوی در ماه رمضان ۱۴۰۳ | از میزبانی ۲۷۰۰ زائر اولی تا اجرای طرح «بفرمایید افطار»
سرخط خبرها

پناه بر یال چادری سوخته

  • کد خبر: ۲۳۸۲۴۷
  • ۱۹ تير ۱۴۰۳ - ۱۷:۴۶
پناه بر یال چادری سوخته
ما روضه‌ها را زندگی می‌کنیم، ما پلان به پلان زندگی مان در عاشورا نمونه‌ای دارد،  هر ابراتفاقی که در زندگی مان بیفتد نخش را که دنبال کنی رشته و نمونه‌ای در کربلا دارد شب سوم محرم از رقیه می‌خوانند.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

ما روضه‌ها را زندگی می‌کنیم، ما پلان به پلان زندگی مان در عاشورا نمونه‌ای دارد،  هر ابراتفاقی که در زندگی مان بیفتد نخش را که دنبال کنی رشته و نمونه‌ای در کربلا دارد شب سوم محرم از رقیه می‌خوانند. می‌خوانند و ذوب می‌شوند. می‌خوانند و آب می‌شوند. برای خیلی از امام حسینی‌ها، شب قدر و تقدیر و حاجت هایشان شب سوم محرم است. شب رقیه خاتون. دوستی داشتم که یک سال قصه‌ای برایم گفت و من از آن سال به بعد محرمی نیست که قصه اش را نشنوم و با او نسوزم.

می‌گفت: رسیدم خانه و کلید که انداختم دیدم مهمان داریم، برادر همسرم آمده بود و زهرا برای شام نگهشان داشته بود. خوش و بشی کردم و کم و کسر‌ها را از همسر پرسیدم و زدم بیرون برای خرید مایحتاج، صادق گفت: بیا با موتور برو. موتور برادر خانمم را گرفتم که بروم سوپری پشت کوچه، ماست و سس و نوشیدنی بخرم. موتورش نو و قشنگ بود وسوسه ام کرد که مسیر را طولانی‌تر کنم و بروم یک دوری با آن بزنم، وگرنه نه من موتورسوار بودم نه راه مقصدم دور که نشود پیاده بروم.  

دیدی یک وقت‌هایی با یکی توی راهرویی یا راه پله‌ای سینه به سینه می‌شوی ا و می‌رود راست تو هم می‌روی راست، او‌ می‌رود چپ تو هم می‌روی چپ؟ دیدی بلاتکلیفی چندثانیه‌ای را؟ گفتم: خب! گفت: پیچیدم تو کوچه، از همان بقالی‌ای که من قصد خرید داشتم یک دختر شش، هفت ساله با دو پسر کوچک‌تر و کم سن و سال‌تر بستنی به دست شاد و خندان آمدند بیرون. سرعتم حدود پنج کیلومتر بود که به سه چهار متری بچه‌ها رسیدم.  با هم همان طور سینه به سینه شدیم. 

مطمئن بودم اتفاقی نمی‌افتد. لبخندزنان خواستم این بلاتکلیفیِ انتخاب جهت را بگذارم به عهده آن ها. هول کردند. بستنی یکی شان افتاد. صورتشان شد گچ دیوار. بزرگ ترشان دخترک بود. یک دفعه بال‌های چادرش را باز کرد و دو پسر را زیر بال گرفت و چادر را بست و روی صورتش را هم کامل پوشاند و نشست و دست هایش را گذاشت روی سرش. نزدیک شده بودم.

از زیر چادر مثل جوجه‌ای ترسیده چیریس کرد که: ما را نکُش. پیاده شدم و بغلشان کردم و بستنی‌های شکسته و بی طعم شده را تجدید کردم و برایشان خریدم.  خودم تا خانه مشایعتشان کردم که تاریخ تکرار نشود. بعد نشستم پشت شمشاد‌ها سیر اشک ریختم. گریه کردم برای سه ساله حسین (ع) برای ناموس حسین (ع) از موتور متنفرم.  بمیرم برای سینه به سینه شدن بچه‌های ارباب و صدای شیهه اسب‌های جنگی. همان اسب‌ها که می‌خوانیم: اَسرَجَت و اَلجَمَتْ و تَنَقَّبَت لِقِتالِکَ.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->