پنهان‌شدن در غشای کلمات | چند خطی درباره کتاب «زندگی در آمنیون»، مجموعه شعر قاسم رفعت‌حسینی حسن معجونی در نقش پادشاه شهر حِلّه «رویای نیمه شب» مروری بر فروش فیلم‌های سینمایی خراسان‌رضوی در هفته‌ای که گذشت (۶ مرداد ۱۴۰۳) بازگشت «پاورقی» به آنتن سیما + زمان پخش کتاب‌های پرفروش‌ کانون پرورش فکری در نخستین ماه تابستان ۱۴۰۳ معرفی شد آمار فروش نمایش‌های روی صحنه تئاتر مشهد در هفته‌ای که گذشت (۶ مرداد ۱۴۰۳) پخش انیمیشن «مینیون‌ها» برای المپیک ۲۰۲۴ پاریس اختصاص رایگان فیبر نوری به همه سینماهای کشور حکایت نظریه آلبرت و کفش‌های آن سه مرد مروری کوتاه بر زندگی امیراشرف آریان پور، موسیقی دان و پژوهشگر نام آور ایرانی اکران «روزی روزگاری آبادان» با بازی تنابنده و معتمدآریا در سینما «ماداگاسکار ۱» و «آلفا و امگا ۳» در شبکه‌های امید و کودک پایان نگارش فیلمنامه «اخراجی‌ها ۴» سینما و تئاتر مشهد در گرمای بی‌سابقه تعطیل است؟ (۶ مرداد ۱۴۰۳) فراخوان جشنواره نمایش عروسکی تهران-مبارک منتشر شد
سرخط خبرها

حکایت نظریه آلبرت و کفش‌های آن سه مرد

  • کد خبر: ۲۴۱۳۷۱
  • ۰۶ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۷
حکایت نظریه آلبرت و کفش‌های آن سه مرد
در اوایل سده بیستم، سه مرد برای خرید کفش به یک مغازه کفش فروشی در زوریخ رفتند.

در اوایل سده بیستم، سه مرد برای خرید کفش به یک مغازه کفش فروشی در زوریخ رفتند. شاگرد مغازه کفش فروشی که جوانی لاغراندام با مو‌های پریشان و سبیل تنک بود، کفش‌های مغازه را به آن‌ها معرفی کرد و سایز پای آن‌ها را پرسید و کفش موردعلاقه هریک از آن‌ها را به آن‌ها داد. مرد اول کفشی را که انتخاب کرده بود پوشید و در پاسخ شاگرد مغازه که از وی پرسید چطور است، گفت: خوب است، فقط پشتش کمی پایم را می‌زند.

شاگرد مغازه گفت: ایراد ندارد، کفش‌های ما از آن کفش‌ها هستند که بعد از چند روز جا باز می‌کنند. مرد دوم نیز کفشی را که انتخاب کرده بود پوشید و در پاسخ شاگرد مغازه که از وی پرسید چطور است، گفت: خوب است، منتها مقداری برایم گشاد است و پایم داخلش بازی می‌کند. شاگرد مغازه گفت: ایراد ندارد، کفش‌های ما از آن کفش هاست که بعد از چند روز خودشان را جمع می‌کنند.

مرد سوم نیز کفشی را که انتخاب کرده بود پوشید و در پاسخ شاگرد مغازه که از وی پرسید چطور است، گفت: الان کاملا اندازه است، تا ببینیم در ادامه چطور می‌شوند.

شاگرد مغازه گفت: کفش‌های ما از آن کفش هاست که اندازه خودشان را حفظ می‌کنند و نه تنگ می‌شوند و نه گشاد و نه هیچ. در این لحظه هرسه مرد با هم یقه شاگرد مغازه را گرفتند و گفتند:‌ای بچه مزلف، به یکی می‌گویی گشاد می‌شود، به یکی می‌گویی تنگ می‌شود، به یکی می‌گویی همین اندازه می‌ماند، به نظر می‌رسد ما را مسخره کرده ای. در این لحظه صاحب مغازه از انبار به داخل مغازه آمد و سه مرد را دید که یقه شاگردش را گرفته اند. پرسید: اوا چطور شده است؟ سه مرد گفتند: به نظر می‌رسد که شاگردت ما را مسخره کرده است. صاحب مغازه رو به شاگرد کرد و گفت: آلبرت، تو آقایان را مسخره کرده ای؟

شاگرد مغازه گفت: خیر، این طور نیست، بلکه من به نظریه‌ای معتقدم که این پدیده را ممکن می‌کند و نام آن را نسبیت گذاشته ام و بر اساس آن همه این‌ها ممکن است. سه مرد که معلم و ناظم و دفتردار مدرسه پلی تکنیک فدرال در زوریخ بودند از نظریه شاگرد مغازه خوششان آمد و وی را به مدرسه پلی تکنیک بردند و او را ثبت نام کردند و وی که از نبوغ خاصی برخوردار بود، به تحصیل در رشته فیزیک پرداخت و پس از مدتی نظریه خود را نخست به طور خاص (نسبیت خاص) و سپس به صورت عام (نسبیت عام) منتشر کرد و منشأ تحولات بزرگی در فیزیک، فلسفه و صنعت کفش شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->