وکیل پژمان جمشیدی: موکلم وثیقه را خودش داده و ممنوع‌الکار نیست درخشش خبرنگاران شهرآرا در سومین جشنواره مطبوعات شرق کشور | شهرآرا، سرمایه فرهنگی مشهد است برگزیدگان جشنواره ملی عکس زعفران معرفی شدند + تصاویر برگزیده مناسبت‌ها و تقویم فرهنگی‌هنری امروز (جمعه، ۹ آبان ۱۴۰۴) صوت | آهنگ جدید علیرضا قربانی با نام «گیسوی باران» + لینک دانلود رسانه‌ها چگونه بر تصمیمات و ادراکات ما اثرگذارند؟ | بررسی اثر رسانه‌ها بر شناخت و روان انسان اکران «هلو کیتی» کمپانی وارنر برادرز در تابستان ۲۰۲۸ «قیصر امین‌پور» مرتبه‌ وجودی متفاوتی داشت گای ریچی و جیسون ششمین فیلم اکشن را با هم می‌سازند نسیم ادبی «اتاق فرار» را روی صحنه تئاتر می‌برد زمان انتشار فصل پنجم سریال پسران مشخص شد «کج‌پیله» پیشتاز سینمای ایران صوت | آهنگ جدید محمد معتمدی با نام «عاشقم» + لینک دانلود دیوید تنانت در سریال «دختران گیلبرت» بازی می‌کند؟ توقیف فیلم‌های «پژمان جمشیدی» تکذیب شد
سرخط خبرها

حکایت حکیم چاقوکش و پیرزن جوراب فروش

  • کد خبر: ۲۴۲۰۳۱
  • ۰۹ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۱:۳۰
حکایت حکیم چاقوکش و پیرزن جوراب فروش
در روزگاران گذشته حکیمی زندگی می‌کرد که برخلاف بیشتر حکما،  علاوه بر کمالات روحی به کمالات جسمی نیز توجه داشت.

در روزگاران گذشته حکیمی زندگی می‌کرد که برخلاف بیشتر حکما،  علاوه بر کمالات روحی به کمالات جسمی نیز توجه داشت. او حکیمی ورزشکار و درشت هیکل بود. یک روز که حکیم همراه با مریدانش مشغول عبور از میدان اصلی شهر بود، در ضلع شرقی میدان با دست فروشانی روبه رو شد که مانتو و لباس خانه و ظرف پلاستیکی و عود و گلدان کاکتوس و کاسه و بشقاب و قابلمه و تابه و جوراب گیاهی و روسری و شال و چیز‌های دیگر می‌فروختند.

ناگهان حکیم و مریدان متوجه شدند که دور یکی از دست فروشان شلوغ‌تر از بقیه دست فروشان است و مردم از او بیشتر از بقیه دست فروشان خرید می‌کنند. جمعیت را شکافتند و نزدیک شدند و پیرزنی را دیدند که جوراب می‌فروخت و از آنجا که قیمت جوراب هایش نصف قیمت جوراب‌های جوراب فروشان مجاور بود، مردم از او جوراب می‌خریدند و به جوراب فروشان اطراف اعتنا نمی‌کردند. 

در این لحظه حکیم تصمیم گرفت حکمتی در باب فواید ارزان فروشی بگوید که جوراب فروشان مجاور که از این وضعیت به تنگ آمده بودند، به بساط پیرزن حمله کردند و جوراب‌های او را داخل جوی ریختند و مانع کسب او شدند. پیرزن که ضعیف و فرتوت بود، به گریه افتاد و گفت: اگر پسرم اینجا بود، شما را ادب می‌کرد. در این هنگام حکیم کیفش را به یکی از مریدان داد و به سرعت جلو رفت و پیرزن را از زمین بلند کرد و با صدای «فرمون» گفت: ننه، کی بساط تو رو توی جوب ریخته؟ بگو تا شیکمش رو سفره کنم! بعد چاقوی دسته سفید زنجانی اش را از جیبش بیرون آورد. 

جوراب فروش‌های مجاور وقتی این صحنه را دیدند، از هیکل حکیم ترسیدند و به سرعت جوراب‌های پیرزن را از داخل جوی بیرون آوردند و جلو او گذاشتند و جوراب‌های خودشان را نیز به او دادند و گفتند: ما را ببخش و جوراب‌های ما را هم به هر قیمتی که دوست داری، بفروش. سپس سوار موتور‌ها و وانت هایشان شدند و رفتند. 

وقتی دوباره مشتری‌ها گرد پیرزن جمع شدند، حکیم از بین جمعیت نزد مریدان بازگشت. مرید کیف کش گفت:‌ای حکیم، آیا به راستی ایشان والده شما هستند؟ حکیم گفت: می‌توانست باشد. می‌توانست والده آن جوراب فروشان هم باشد، چراکه بنی آدم اعضای یک پیکرند. وی افزود:، اما برای آنکه مورد ظلم قرار نگیریم، حتما نباید فرزند درشت هیکل چاقوکش داشته باشیم. وی بار دیگر افزود: هرچند اگر داشته باشیم، بهتر است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->