مصطفی کیانیان | شهرآرانیوز؛ در صنعت فیلمسازی جهان، بیوگرافیها یا همان فیلمهای مبتنی بر زندگینامه چهرههای شاخص جزو گونههای محبوب به حساب میآیند. این مدعا، اما درباره سینمای ما صادق نیست؛ امری که دلیل آن را باید در نوع پرداخت سینماگران ایرانی جستوجو کرد. استمساک به روایتهای غیرمعتبر، غرضورزیهای تاریخی و پرداختن به حواشی بهجای متن را میتوان مهمترین دلایل این امر دانست.
«پروین»، آخرین ساخته محمدرضا ورزی، هم از این امر مستثنا نیست. فیلمی که روایتگر سالهای جوانی پروین اعتصامی شاعرِ ظلمستیز و آزادیخواه اواخر دوران قاجار و دوران پهلوی اول است؛ زمانهای سراسری التهاب و هنگامهای که آرمانهای مشروطه و حاکمیت قانون جایش را به تجدد -آنهم از نوع آمرانه- داده است. تلاشهای کارگردان در نمایش زمینه و زمانه پروین از حد چند دیالوگ فراتر نمیرود.
به همین خاطر شخصیت اجتماعی پروین به محاق رفته است. فیلم بیشتر معطوف به زندگی شخصی این شاعر و زندگی مشترکش با «فضلالله اعتصامی» است. سراسیمگی داستان از انتخاب مدخل برای ورود به زندگی پروین آغاز میشود. فیلم در ذهن مخاطبی که تاریخ ایران مدرن را نمیداند، حفرههای عمیقی ایجاد میکند. پرواضح است که این حفرهها را نمیتوان با قرائت چند بیت شعر یا دیالوگی درباره قانون کشف حجاب پرکرد.
سردرگمی بیننده در مواجهه با شخصیتهای مکمل در داستان حادتر هم میشود؛ علیاکبر دهخدا، ملکالشعرای بهار، فرخی یزدی و... که سهم بعضی از این نقشها از فیلم حتی یک خط دیالوگ هم نیست. پس نباید از آنها انتظار داشت به ایستائی شخصیت اصلی داستان کمک بکنند. با تمام ضعفها باید اذعان کرد که نقطه قوت و عمود خیمه فیلم همین فیلمنامه با صفات به تفصیل گفتهشده است.
نوک پیکان نقد فیلم بر پیشانی انتخابکننده بازیگران و بهتبع آن بازیهای ضعیف و نچسب هنرپیشهها مینشیند. ترکیب نامأنوس هنرپیشههایی چون محمدرضا شریفینیا، امیرحسین صدیق، رامین ناصرنصیر، بیژن بنفشهخواه، یوسف صیادی، رضا فیاضی و حسام نواب صفوی و... میتواند هر فیلمنامه استخوانداری را از ریل و روال خارج کند. ناگفته پیداست که عوامل و روابط غیرسینمایی بر این انتخابها حکمفرما بوده است؛ چیزهایی نظیر میزان کم دستمزد یا سبق آشنایی با تهیهکننده و... .
شاهد این مدعا را میتوان در نقش اعتصامالملک آشتیانی (پدر پروین) بهوضوح دید. ادیب، مترجم و سیاستمدار نامدار ایرانی که به گواه عکسهایی که از تاریخ به جای مانده است فردی لاغراندام، بلندقد و با صورتی استخوانی است. حال اینکه محمدرضا شریفینیا بدون کوچکترین تغییری در تیپ بازی همیشگیاش برای این نقش انتخاب شده است یا شاید در مقام تهیهکننده، خودش خودش را انتخاب کرده باشد!
حتی نقشآفرینیهای قابلقبول فیلم، نظیر مارال بنیآدم (در نقش پروین)، آزیتا حاجیان (در نقش مادر پروین) و ملیکا شریفینیا (در نقش آگرین) هرچند چشمنواز، اما همسو با فیلمنامه نیست.
«مارال بنیآدم» چهرهی زن محنتکشیده ایرانی را با زیروبم تمام و بهگونهای کاملاً ملموس و تأثیرگذار به تصویر میکشد. اما دالان تاریک فیلمنامه نمیتواند او را به ابعاد پیدا و پنهان شخصیت پروین برساند.
«آزیتا حاجیان» هویت مادر ایرانی را همسنگ دردی که آن سالها کشیده است، به منصه ظهور میرساند. اما بیش از آنکه سنگِ نقش خودش را به سینه بزند، بالاخواه تمام مادران این مرزوبوم است که در زیر سایه زمانه مردسالار خود، مجالی برای رشد و نمو پیدا نکردهاند.
«ملیکا شریفینیا» نیز بهخوبی از پس نقش «آگرین» برآمده است. زنی کولی که فارغ از صحتوسقم تاریخیاش، در مسیر فیلمنامه نیست و بیشتر برای سرگرمکردن بیننده نوشته شده که اگر هم نمیبود، لطمهای محسوس به داستان وارد نمیشد.
درست مثل نقش علی (با بازی محمدرضا شهبانی)؛ خواستگاری کمرو، اما عاشقپیشه که نیمه دوم فیلم را تبدیل به یک اثر مقبول عامه کرده است و صدالبته خیل نقشهای دیگر. همه این عوامل دست به دست هم داده تا فیلم پروین بدون موسیقی سنگینش قابلهضم نباشد؛ موسیقیای که در جایجای فیلم شنیده میشود و یکتنه بار دراماتیزهکردن فیلم را به دوش میکشد. با همه این اوصاف، منصفانه باید گفت که فیلم، ملالآور و حوصلهسربر است و مدام بیننده را به دیدن ساعتمچیاش سوق میدهد.
میشد با پرداختن به شخصیت اجتماعی پروین، نگاهی ژرفتر به حیات ادبی و سیاسیاش و خلق و بازسازی شخصیتهایی که در خدمت این اهداف باشند، فیلمی بهمراتب بهتر از آنچه هست، ساخت. با همه اینها، در مقام دفاع از فیلم شاید بتوان گفت در بین فیلمهایی که این روزها در حال اکران است، فیلم پروین رویکردی مقتصدانه و در عین حال شرافتمندانه دارد.