جمله مشهوری از «جان میناردکینز» اقتصاددان برجسته انگلیسی هست که میگوید: «اگر میخواهید ملتی را نابود کنید، کمهزینهترین، راحتترین و پنهانترین ابزار، تورم است. یک تورم بلندمدت ایجاد کنید، زیرا آرامآرام همه بنیانهای اخلاقی و اقتصادی آن ملت نابود میشود.» اخباری که این روزها از وضعیت اقتصادی جامعه بهگوش میرسد و بهچشم دیده میشود، آشکارترین شاهد بر اثر خطرناک و نابودکننده تورمی است که در سالهای اخیر افزایش یافته است و بهصورت مستقیم بر زندگی همه شهروندان ایرانی اثر دارد. نتیجه طبیعی این تورم گسترش شکاف اجتماعی و ازمیانرفتن طبقه متوسط است که بهراحتی میتوان تصور کرد چه آثار و عوارضی در پی خواهد داشت!
رئیس اتاق بازرگانی میگوید: «ضریب نابرابری در ایران افزایش یافته و طبقه متوسط در حال تجزیهشدن است» و این زنگ خطری سهمگین است که باید بسیار از آن ترسید، زیرا با فروپاشی طبقه متوسط در واقع اساس جامعه دچار اضمحلال و فرسایش اساسی خواهد شد. طبقه متوسط است که دانش را در جامعه استمرار میدهد و چراغ هنر را روشن و فروزان میسازد و ارزشهای اخلاقی را حفظ میکند و حتى معارف دینی و باورهای مذهبی را پاس میدارد و نسل گذشته را به آینده پیوند میزند.
در هر جامعهای، چه دینی و چه غیردینی، هرچه طبقه متوسط فربهتر و گستردهتر باشد، سلامت و ثبات آن جامعه بیشتر است و لاغری و ضعف این طبقه بهشکل مستقیم عوارض و پیامدهای نگرانکنندهای بهدنبال خواهد داشت. همانطور که همخانهشدن ۲ خانواده در یک خانه، چنانکه مواردی از آن اعلام شد، یا سکونت خانواده در شهری غیر از محل اشتغال پدر، چنانکه در سالهای اخیر بهشکل فزایندهای افزایش یافته است، عوارض قابل پیشبینی و قابل فهمی دارد. بهراحتی میتوان تصور کرد که چه آثار و نتایجی در شکل روابط اخلاقی و اجتماعی ۲ خانواده مختلف ساکن در یک آپارتمان ۸۰ متری رخ میدهد و چه سیمایی از عفاف و حیا و ادب و احترام در این فضا شکل خواهد گرفت.
اساس جامعه را طبقه متوسط میسازد، زیرا طبقه مترف (بهتعبیر قرآن) تعلقی ندارد و خاک کشور خود را تنها فرصتی برای کاسبی و ثروتاندوزی میبیند و در صورت احساس خطر با کمترین فرصت و کوچکترین بهانهای بهجایی خواهد رفت که سرمایهاش را فرستاده و از طرف دیگر طبقه فقیری که در سوی مقابل بهشدت ضعیف شده و محتاج نان شب است، مجال اندیشیدن به تعلق سرزمینی و آینده نسلی و بهبود شرایط اجتماعی را ندارد و آشکار است وقتی شهروندان جامعهای به محیط زندگی خود تعلق نداشته باشند، چه مسائلی رخ خواهد داد؛ چنانکه عدم تعلق باعث رواج وندالیسم میشود و زمینه آنومی و آشوب اجتماعی را فراهم میکند.
بنابر اعلام بانک جهانی، ایران از نظر درآمد سرانه ملی در رتبه٩٨ است و هنگامی که متوسط درآمد خانوارهای کشور بهمرور کاهش یافت، اولویتها و دغدغهها و مسئلههایشان هم بههمین نسبت تغییر مییابد و کاملا واضح است که وقتی یک نفر در تقلای سخت برای تأمین نان خالی باشد، نمیتوان با او از رونق مطالعه و ارتقای آموزش سخن گفت، چنانکه اگر بیماری در حال جاندادن و قلبش متوقف شده باشد، نمیشود از انحراف بینی یا ضعف شنواییاش حرف زد! اگر نموداری از ترکیب جمعیتی یک کشور ترسیم کنیم، مطلوبترین شکل آن از نظر اقتصادی وقتی است که کمترین میزان از جمعیت در ۲ گوشه انتهایی نمودار دارای فقر مطلق و آسیبپذیر یا دارای ثروت غیرعادی باشند و بیشترین تعداد از جمعیت در میانه نمودار با دارایی و شرایط مشابه در سطح زندگی و برخورداری از رفاه دیده شوند. وقتی به آسیبهای اجتماعی، تخلفات قانونی، فسادها و ناهنجاریهای اجتماعی نگاه میکنیم، غالبا متعلق به کارنامه یکی از ۲ سر طیف است، یا مرفهان کاملا بیدرد یا کسانی که بهشکل غیرطبیعی فقیر و درمانده شدهاند. طبقه متوسط که حداقلهای زندگی را بر اساس هرم نیازهای مازلو دارد، کمتر دچار این پریشانیها میشود و معمولا از ثبات قابل قبولی برخوردار است. جالب اینجاست که رویکرد دین و سیاستهای حاکمیتی دینی هم تقویت همین طبقه است. روایات گوناگون مخصوصا در دوران حکومت امیرمؤمنان (ع) دقیقا ناظر بر تلاش برای تأمین ضروریات زندگی (شغل و مسکن و خوراک) برای همه شهروندان بوده و در احادیث بهصراحت از تناسب ۸ ساعت کار روزانه برای تأمین نیازهای ابتدایی زندگی طبیعی انسان یاد شده است. گزارههای معرفتی دین هم ثروت بیحساب را باعث فساد و عامل خطر میداند و هم از فقر بهعنوان یک تهدید جدی یاد میکند تا جایی که وقتی از دری فقر وارد شود، ایمان از در دیگر خارج خواهد شد. تلاش دین سامانبخشیدن به طبقه متوسط شهری با سطحی از تفاوتهای طبیعی و قابل پذیرش است و کنترل جدی رشد و توسعه آن ۲ طبقه خطرناک دیگر. بدین ترتیب با قدرتیافتن و گسترش طبقه متوسط، جامعه از ضریب ثبات و امنیت و آرامش بیشتری برخوردار میشود و کاهش جدی این طبقه زنگ خطر جدی برای آینده جامعه از جهات گوناگون سیاسی و اجتماعی و فرهنگی خواهد بود.