۱۴۶ پرواز از نجف یک روز پس از اربعین انجام شد تولید آثار هنری «شهدای غریب» در دستور کار است ثبت لحظه‌های ناب میزبانی مشهدی‌ها در فراخوان عکاسی «قدمت بر چشم» بزرگ‌ترین ایستگاه جامع استقبال از زائران پیاده امام‌رضا(ع) در محور تربت‌حیدریه - مشهد راه‌اندازی شد قدردانی ستاد فرهنگی اربعین ایران در عراق از گروه‌های مردمی عراقی و فعالان فرهنگی و رسانه تکریم فعالان مساجد کشور در همایش ملی «مثل نصرالله» همدلی بین مرزبانان عراق و ایران امنیت زائران اربعین را بیش از پیش فراهم می‌کند برپایی مراسم عزاداری «روضه خورشید» ویژه دهه آخر صفر با نوای حاج‌محمود کریمی آمادگی کامل مرز مهران برای بازگشت زائران انتشار نخستین رمان چند جلدی عاشورایی نماز جماعت صبح به امامت مرحوم آیت‌الله مروارید حرم مطهر امام رضا(ع)، میزبان برگزاری ویژه برنامه «روضه خورشید» در دهه پایانی صفر چند راهکار عملی برای بیدار شدن به موقع و خواندن نماز صبح اول وقت تاریخ شهادت امام رضا(ع) در تقویم قمری، شمسی و میلادی بیش از ۲۱ میلیون زائر به زیارت اربعین مشرف شدند بیش از ۸۰ درصد زائران اربعین به کشور بازگشته‌اند خراسان رضوی؛ رتبه چهارم ثبت نام زائران اربعین ۱۴۰۴ سه ویژه‌برنامه عزاداری حرم امام‌رضا(ع) در دهه پایانی صفر، با حضور مداحان و سخنرانان کشوری برگزار می‌شود برنامه‌های ویژه رواق کودک حرم امام‌رضا(ع)، در دهه آخر صفر ۱۴۰۴ اهدای قرآن خطی نفیس توسط زائر آلمانی به موزه آستان قدس رضوی + تصاویر
سرخط خبرها

نگه‌دار دست مرا با نگاهی

  • کد خبر: ۳۲۹۹۱۲
  • ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۰:۴۴
نگه‌دار دست مرا با نگاهی
اصلا آداب زیارت این نبود که کسی جز امام را ببینی، اصلا نمی‌دانم تذکرم درست بود یا نبود حتی نفهمیدم واقعا تذکری که دریافت کردم حقم بود یا نه.

برای درخواست حاجتی رسیدم محضر امام. حواسم به صحنه‌ای در حرم جلب شد و حس کردم وظیفه دارم به زائر تذکری بدهم، تذکرم را دادم بی‌آنکه یک لحظه گمان کنم این حرم صاحب دارد خادم دارد هرکسی کار خودش را خوب بلد است. رفتم گوشه‌ای از صحن انقلاب نشستم و شروع کردم به ذکر گفتن. خدام خواستند که برای خلوت شدن مسیر جابه‌جا شویم، چون تسبیح در دستم بود چادرم افتاده بود روی دوشم. همان‌طور که چادرم روی دوشم بود از جایم برخاستم و یکهو یک پیرمرد وسط جمعیت گفت: حجابت را رعایت کن! خشکم زد. گفتم: من بی حجابم؟

گفت: بله شما چادرت از سرت افتاده و باید چادرت را بپوشی.

نشستم گوشه صحن و آن‌قدر حرف پیرمرد برایم سنگین آمده بود که فقط گریه می‌کردم.

مسلمان! منکه حجابم کامل است چرا تذکر بیجا می‌دهی؟

داشتم گلایه‌اش را به امام می‌کردم که یادم آمد ابتدای ورود به صحن به یک نفر تذکری دادم که شاید آن‌هم بجا نبود.

عرض حاجتم را پاک فراموش کردم و سپردم به خود امام.

من هنوز خیلی کار داشتم باخودم.

اصلا آداب زیارت این نبود که کسی جز امام را ببینی، اصلا نمی‌دانم تذکرم درست بود یا نبود حتی نفهمیدم واقعا تذکری که دریافت کردم حقم بود یا نه، اما این اتفاق باعث شد چندروزی به این فکر کنم که وقتی کسی وارد این حریم شده، به امام پناه آورده و چیزی که این حریم زیاد دارد خادم است که وظایفشان را خوب بلدند.

بار‌ها بعد از آن اتفاق با این دوبیت از شعر محمودحبیبی‌کسبی از امام خواستم که مرا در پناه خودش بداند و از احوالاتم شبیه زائرانش مراقبت کند.

لب دره نفس لغزیده پایم / نگه دار دست مرا با نگاهی
منم آن گنهکار امیدواری / که دارد ز لطف تو پشت و پناهی

اصلا هرطور خودش صلاح می‌داند، اگر خواست عتاب کند! اگر خواست ببخشد و بگذرد. فقط در پناهش نگهمان دارد.

مگر ما غیر از امام چه کسی را در این همواره روزمرگی‌هایمان داریم؟

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->