رونق بازار هنر جانبازان و معلولان در جشنواره «همام» | ۸۰ درصد آثار دوره گذشته به فروش رسید آغاز یک حرکت هنری مبارک در نماز جمعه تهران کتاب «مناظرات امام رضا علیه السلام، با ارباب مذاهب» روانه بازار نشر شد ثبت‌نام بیش از ۱۲۰ هزار نفر در عمره دانشگاهیان سراسر کشور مرحله مقدماتی بخش معارفی چهل و هشتمین دوره مسابقات سراسری قرآن کریم برگزار می‌شود مشهد به برکت مضجع شریف امام رضا(ع) به قطب دیپلماسی و گردشگری منطقه‌ای تبدیل شده است هفتمین جشنواره موسیقی و سرود سازمان بسیج هنرمندان فراخوان داد اولویت‌های جدید حج تمتع اعلام شد (۲۶ مهر ۱۴۰۴) کنگره بین‌المللی علمی «عالم مجاهد شهید سیدحسن نصرالله» برگزار می‌شود + جزئیات هیئت داوران شانزدهمین جشنواره سراسری تئاتر مردمی «بچه‌های مسجد»معرفی شدند مرد سال فوتسال آسیا جایزه خود را به محضر امام زمان(عج) تقدیم کرد ادای نماز قضا بعد از فوت والدین بر عهده کدام فرزند است؟ مردی به زلالیِ آب! | یادی از سردار شهید نورعلی شوشتری هم‌زمان با سالروز شهادتش معیارساده‌ای که جهان را به بهشت تبدیل می‌کند بال پرواز | بررسی عوامل پررنگ شدن حضور قلب و خشوع در نماز جهاد تبیین در هیئت‌های مذهبی، راهبرد اصلی در جنگ قبضه افکار عمومی برنامه عملیاتی سه‌ساله حوزه علمیه خراسان آماده ارائه به شورای عالی شد شهید یحیی سنوار قهرمان همیشه‌زنده دلیل کاهش بازدید از موزه‌های آستان قدس رضوی نسبت به سال ۱۴۰۳ چیست؟ مدیر حوزه‌های علمیه کشور: تبلیغ بدون پشتوانه پژوهشی تاثیرگذار نیست
سرخط خبرها

نگه‌دار دست مرا با نگاهی

  • کد خبر: ۳۲۹۹۱۲
  • ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۰:۴۴
نگه‌دار دست مرا با نگاهی
اصلا آداب زیارت این نبود که کسی جز امام را ببینی، اصلا نمی‌دانم تذکرم درست بود یا نبود حتی نفهمیدم واقعا تذکری که دریافت کردم حقم بود یا نه.

برای درخواست حاجتی رسیدم محضر امام. حواسم به صحنه‌ای در حرم جلب شد و حس کردم وظیفه دارم به زائر تذکری بدهم، تذکرم را دادم بی‌آنکه یک لحظه گمان کنم این حرم صاحب دارد خادم دارد هرکسی کار خودش را خوب بلد است. رفتم گوشه‌ای از صحن انقلاب نشستم و شروع کردم به ذکر گفتن. خدام خواستند که برای خلوت شدن مسیر جابه‌جا شویم، چون تسبیح در دستم بود چادرم افتاده بود روی دوشم. همان‌طور که چادرم روی دوشم بود از جایم برخاستم و یکهو یک پیرمرد وسط جمعیت گفت: حجابت را رعایت کن! خشکم زد. گفتم: من بی حجابم؟

گفت: بله شما چادرت از سرت افتاده و باید چادرت را بپوشی.

نشستم گوشه صحن و آن‌قدر حرف پیرمرد برایم سنگین آمده بود که فقط گریه می‌کردم.

مسلمان! منکه حجابم کامل است چرا تذکر بیجا می‌دهی؟

داشتم گلایه‌اش را به امام می‌کردم که یادم آمد ابتدای ورود به صحن به یک نفر تذکری دادم که شاید آن‌هم بجا نبود.

عرض حاجتم را پاک فراموش کردم و سپردم به خود امام.

من هنوز خیلی کار داشتم باخودم.

اصلا آداب زیارت این نبود که کسی جز امام را ببینی، اصلا نمی‌دانم تذکرم درست بود یا نبود حتی نفهمیدم واقعا تذکری که دریافت کردم حقم بود یا نه، اما این اتفاق باعث شد چندروزی به این فکر کنم که وقتی کسی وارد این حریم شده، به امام پناه آورده و چیزی که این حریم زیاد دارد خادم است که وظایفشان را خوب بلدند.

بار‌ها بعد از آن اتفاق با این دوبیت از شعر محمودحبیبی‌کسبی از امام خواستم که مرا در پناه خودش بداند و از احوالاتم شبیه زائرانش مراقبت کند.

لب دره نفس لغزیده پایم / نگه دار دست مرا با نگاهی
منم آن گنهکار امیدواری / که دارد ز لطف تو پشت و پناهی

اصلا هرطور خودش صلاح می‌داند، اگر خواست عتاب کند! اگر خواست ببخشد و بگذرد. فقط در پناهش نگهمان دارد.

مگر ما غیر از امام چه کسی را در این همواره روزمرگی‌هایمان داریم؟

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->