بازگشت حجاج به صورت زمینی از مرز مهران حمایت از خانواده شهدای اخیر با همکاری سازمان بهزیستی و بنیاد شهید قائم‌مقام وزیر حج عربستان: حجاج ایرانی در مکه مهمان خانه خود هستند انتشار نماهنگ «وطنِ ما، ایرانِ امام رضاست» به نیابت از شهدای حملات تروریستی صهیونیست‌ها + فیلم انتشار فراخوان پویش «دست‌سازه‌های حسینی» ویژه کودکان و نوجوانان آخرین بازدید سرلشکر پاسدار شهید حسین سلامی از مرز شلمچه + فیلم عضو شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت (ع): اقدامات تروریستی رژیم صهیونیستی جایی برای صلح جهانی باقی نمی‌گذارد مشاور وزیر فرهنگ: نقش مساجد در آرام‌بخشی و امیدآفرینی در بحران‌ها برجسته‌تر می‌شود همایش پیاده‌روی حرم تا حرم کاشمر به‌مناسبت عید غدیرخم، ثبت ملی شد قائم‌به‌فرد نیست قیام مقاومت مرد میدان‌های سخت | برای شهید سردار حسین سلامی؛ شهید راه مقاومت که به دست رژیم صهیونی به شهادت رسید اضافه‌شدن ایستگاه جده برای سرعت انتقال حجاج از شهر مکه، از سه‌شنبه (۲۷ خرداد ۱۴۰۴) جایگاه حسن خلق در ایمان مؤمنان در بیان امام کاظم (ع) همکاری با ظالم هرگز | مروری بر سیره حضرت موسی‌بن‌جعفر(ع) واکنش متفاوت میثم مطیعی در شرایط بحرانی امروز جامعه قرآنی کشور: مجاهدان جهاد تبیین در شرایط جنگ وظیفه امیدافزایی و یأس زدایی دارند حجاج ایرانی وارد کربلا شدند (۲۶ خرداد ۱۴۰۴) آرامش کامل در حرم امام رضا (ع) | جای هیچ نگرانی برای زائران نیست (۲۵ خرداد ۱۴۰۴) + فیلم عاشقی که شهادتنامه‌اش را از امام رضا(ع) گرفت مراسم تشییع شهدای حملات اخیر در روز سه‌شنبه لغو شد (۲۵ خرداد ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

نگه‌دار دست مرا با نگاهی

  • کد خبر: ۳۲۹۹۱۲
  • ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۰:۴۴
نگه‌دار دست مرا با نگاهی
اصلا آداب زیارت این نبود که کسی جز امام را ببینی، اصلا نمی‌دانم تذکرم درست بود یا نبود حتی نفهمیدم واقعا تذکری که دریافت کردم حقم بود یا نه.

برای درخواست حاجتی رسیدم محضر امام. حواسم به صحنه‌ای در حرم جلب شد و حس کردم وظیفه دارم به زائر تذکری بدهم، تذکرم را دادم بی‌آنکه یک لحظه گمان کنم این حرم صاحب دارد خادم دارد هرکسی کار خودش را خوب بلد است. رفتم گوشه‌ای از صحن انقلاب نشستم و شروع کردم به ذکر گفتن. خدام خواستند که برای خلوت شدن مسیر جابه‌جا شویم، چون تسبیح در دستم بود چادرم افتاده بود روی دوشم. همان‌طور که چادرم روی دوشم بود از جایم برخاستم و یکهو یک پیرمرد وسط جمعیت گفت: حجابت را رعایت کن! خشکم زد. گفتم: من بی حجابم؟

گفت: بله شما چادرت از سرت افتاده و باید چادرت را بپوشی.

نشستم گوشه صحن و آن‌قدر حرف پیرمرد برایم سنگین آمده بود که فقط گریه می‌کردم.

مسلمان! منکه حجابم کامل است چرا تذکر بیجا می‌دهی؟

داشتم گلایه‌اش را به امام می‌کردم که یادم آمد ابتدای ورود به صحن به یک نفر تذکری دادم که شاید آن‌هم بجا نبود.

عرض حاجتم را پاک فراموش کردم و سپردم به خود امام.

من هنوز خیلی کار داشتم باخودم.

اصلا آداب زیارت این نبود که کسی جز امام را ببینی، اصلا نمی‌دانم تذکرم درست بود یا نبود حتی نفهمیدم واقعا تذکری که دریافت کردم حقم بود یا نه، اما این اتفاق باعث شد چندروزی به این فکر کنم که وقتی کسی وارد این حریم شده، به امام پناه آورده و چیزی که این حریم زیاد دارد خادم است که وظایفشان را خوب بلدند.

بار‌ها بعد از آن اتفاق با این دوبیت از شعر محمودحبیبی‌کسبی از امام خواستم که مرا در پناه خودش بداند و از احوالاتم شبیه زائرانش مراقبت کند.

لب دره نفس لغزیده پایم / نگه دار دست مرا با نگاهی
منم آن گنهکار امیدواری / که دارد ز لطف تو پشت و پناهی

اصلا هرطور خودش صلاح می‌داند، اگر خواست عتاب کند! اگر خواست ببخشد و بگذرد. فقط در پناهش نگهمان دارد.

مگر ما غیر از امام چه کسی را در این همواره روزمرگی‌هایمان داریم؟

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->