صلاح ما را تو می‌دانی او حال خوبش را قاب گرفته بود مزار شهید رئیسی کجاست؟ بررسی شیوه و ادب زیارت امام‌رضا(ع) از زبان حجت‌الاسلام‌والمسلمین رفیعی | به نام امام رضا(ع) گره‌گشایی کنیم تولیت آستان قدس رضوی: تلاش‌های بی‌وقفه شهید رئیسی در خدمت به مردم، الگویی برای مسئولان کشور است صبحی به رنگ گنبد طلا: روایت دل‌های عاشق در روز زیارتی امام‌ رضا (ع) گردهمایی ۸۰۰ نفر از برگزارکنندگان همایش جهانی شیرخوارگان حسینی در حرم رضوی نصب ۲۰۰ پنکه مه‌پاش در مسیر منتهی به جمرات همسر شهید جمهور: رئیسی مفهوم اقامه عدل را در عمل معنا کرد ۱۸ اندرز زندگی‌ساز اقدامات برجسته دولت شهید رئیسی در تسهیل سفر‌های زیارتی گنبد حرم مطهر امام‌رضا(ع) سیاه‌پوش شد (۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴) با دل سپرده به رضا(ع)، تا شهادت رفت + فیلم اطلس جغرافیایی راهبردی دفاع مقدس رونمایی شد دیدار با دریای عمیق معارف اسلامی در صحیفه سجادیه انگشتر عقیق تو در خون تپیده بود روایت یک سوگ دسته‌جمعی بدعادتمان کردید آقای رئیس‌جمهور شهید رئیسی اخلاق و تقوا مسئله اولش بود
سرخط خبرها

نگه‌دار دست مرا با نگاهی

  • کد خبر: ۳۲۹۹۱۲
  • ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۰:۴۴
نگه‌دار دست مرا با نگاهی
اصلا آداب زیارت این نبود که کسی جز امام را ببینی، اصلا نمی‌دانم تذکرم درست بود یا نبود حتی نفهمیدم واقعا تذکری که دریافت کردم حقم بود یا نه.

برای درخواست حاجتی رسیدم محضر امام. حواسم به صحنه‌ای در حرم جلب شد و حس کردم وظیفه دارم به زائر تذکری بدهم، تذکرم را دادم بی‌آنکه یک لحظه گمان کنم این حرم صاحب دارد خادم دارد هرکسی کار خودش را خوب بلد است. رفتم گوشه‌ای از صحن انقلاب نشستم و شروع کردم به ذکر گفتن. خدام خواستند که برای خلوت شدن مسیر جابه‌جا شویم، چون تسبیح در دستم بود چادرم افتاده بود روی دوشم. همان‌طور که چادرم روی دوشم بود از جایم برخاستم و یکهو یک پیرمرد وسط جمعیت گفت: حجابت را رعایت کن! خشکم زد. گفتم: من بی حجابم؟

گفت: بله شما چادرت از سرت افتاده و باید چادرت را بپوشی.

نشستم گوشه صحن و آن‌قدر حرف پیرمرد برایم سنگین آمده بود که فقط گریه می‌کردم.

مسلمان! منکه حجابم کامل است چرا تذکر بیجا می‌دهی؟

داشتم گلایه‌اش را به امام می‌کردم که یادم آمد ابتدای ورود به صحن به یک نفر تذکری دادم که شاید آن‌هم بجا نبود.

عرض حاجتم را پاک فراموش کردم و سپردم به خود امام.

من هنوز خیلی کار داشتم باخودم.

اصلا آداب زیارت این نبود که کسی جز امام را ببینی، اصلا نمی‌دانم تذکرم درست بود یا نبود حتی نفهمیدم واقعا تذکری که دریافت کردم حقم بود یا نه، اما این اتفاق باعث شد چندروزی به این فکر کنم که وقتی کسی وارد این حریم شده، به امام پناه آورده و چیزی که این حریم زیاد دارد خادم است که وظایفشان را خوب بلدند.

بار‌ها بعد از آن اتفاق با این دوبیت از شعر محمودحبیبی‌کسبی از امام خواستم که مرا در پناه خودش بداند و از احوالاتم شبیه زائرانش مراقبت کند.

لب دره نفس لغزیده پایم / نگه دار دست مرا با نگاهی
منم آن گنهکار امیدواری / که دارد ز لطف تو پشت و پناهی

اصلا هرطور خودش صلاح می‌داند، اگر خواست عتاب کند! اگر خواست ببخشد و بگذرد. فقط در پناهش نگهمان دارد.

مگر ما غیر از امام چه کسی را در این همواره روزمرگی‌هایمان داریم؟

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->