تشکیل قرارگاه اجتماعی در فرهادگرد | اهدای ۴۰۰ بسته معیشتی و ۲۰ سری جهیزیه تولیت آستان قدس رضوی: انس با اندیشه‌های شهید مطهری مانع بحران اعتقادی و هویتی می‌شود | معلمان سنگربان حفظ هویت ملی و دینی جوان ایرانی هستند جامعه امروز نیازمند بازخوانی و روایت‌های تازه از زیارت است آیین رونمایی از کتاب «خورشید از نزدیک» در حرم مطهر امام رضا(ع) برگزار شد عرض تسلیت خادمان حرم امام‌رضا(ع) به خانواده فرد مشهدی جان‌باخته در حادثه بندر شهید رجایی + فیلم اختتامیه بیست و یکمین جشنواره بین‌المللی امام رضا (ع) با تجلیل از مادر شهید جمهور در مشهد برگزار می‌شود رئیس سازمان فرهنگی هنری آستان قدس رضوی: هنر، بهترین زبان انتقال پیام امام رضا (ع) است رونمایی از آثار هنری و فرهنگی مؤسسه آفرینش‌های هنری آستان قدس رضوی به‌مناسبت دهه کرامت ۱۴۰۴ امیدواری برای حل مشکلات مردم فریمان با همکاری آستان قدس رضوی قصه‌های امام‌رضا(ع) خاک‌روبِ در میخانه کنم مژگان را تولیت آستان قدس رضوی در فریمان: امام‌رضا(ع) مختص به زمان و مکان مشخصی نیست | شهید مطهری، شاگرد مکتب صادق‌آل‌محمد(ع) است کرامت برای همه محفل قرآنی «دختران رضوی» ویژه دهه کرامت ۱۴۰۴ در حرم امام‌رضا(ع) برگزار شد درس‌هایی از نهج البلاغه | صلاح مردم شاهچراغ، امین ولایت | جلوه‌هایی از حیات بابرکت حضرت احمدبن‌موسی (ع) «ایرانِ امام‌رضا(ع)» و رسالت هنر دینی در آیینه حرم قائم‌مقام تولیت آستان قدس رضوی: پیوند تعلیم و تربیت با فرهنگ رضوی مستحکم است
سرخط خبرها

خاک‌روبِ در میخانه کنم مژگان را

  • کد خبر: ۳۳۰۴۶۶
  • ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۳:۱۳
خاک‌روبِ در میخانه کنم مژگان را
مراسم نظافت صحن آغاز می‌شود. زائران به دخترکی که لباس قرمزی بر تن دارد و در بین خادمان سیاه‌پوش حرم، با طمأنینه جاروی سبز را بر زمینِ صحن می‌کشد، نگاه می‌کنند و لبخند می‌زنند.

عصر جمعه است. دربانان حرم با لباس و کلاه خدمت و جارو‌های دسته‌بلند سبز‌رنگ و نواری که بر روی سینه کشیده‌اند، با اعلام سرکشیک، وارد صحن می‌شوند. خدام به‌صورت خطی در جهت غرب به شرق به ترتیب قد با ظاهری آراسته به‌صف می‌شوند و مقابل آسایشگاه دربانان در صحنِ انقلاب و روبه‌قبله و مضجعِ شریف امام رضا (ع) می‌ایستند. یکی از آنها که محاسن سفیدی دارد و از بقیه بزرگ‌تر و قدیمی‌تر است، جلو می‌ایستد و به‌عنوان چاووش‌خوان، در مدح امام رضا (ع) و ائمه معصومین اشعاری می‌خواند و بقیه با احترام و ساکت، به این اشعار گوش فرا می‌دهند.

دخترک، با چشم‌های کنجکاوش به خادمان حرم نگاه می‌کند. این نظم و ترتیب و این آراستگی و اشعاری که پیرمرد می‌خواند برایش دوست‌داشتنی و زیباست. لباس برادرش را می‌کِشد و آهسته می‌گوید: داداش جون، میشه یه‌کم همین‌جا وایستیم؟

هردو پشت سر خادمانِ حرم و در کنارِ آخرین صف، می‌ایستند. سه خادمی که در صف آخر ایستاده‌اند رو به سمت دخترک می‌کنند و لبخند می‌زنند. صدای پیرمرد مداح، که چاووشی می‌خواند در صحن حرم پیچیده است:

- «می‌روم در خدمت شاهی که ایوانش طلاست، پادشاه هفت‌کشور پیش احسانش گداست. یک طواف مرقدش فرموده پیغمبر است، هفت هزار و هفت‌صد و هفتاد حج اکبر است.»

صدای صلوات زائران بلند می‌شود. دخترک آهسته می‌گوید:

- داداش، منم از اون جارو‌ها می‌خوام، می‌خوام حرم رو جارو کنم.

- نه آبجی‌جان، این جارو‌ها باید دست خادمای حرم باشه، به بچه‌ها که جارو نمیدن. باید خادم امام رضا باشی تا اجازه بدن، بیا بریم.

دخترک، اما همچنان ایستاده است و اصرار می‌کند. دلش می‌خواهد آن جاروی دسته‌بلند سبز را از خادم مهربانی که کنارش ایستاده بگیرد و حیاط صحنِ حرم امام رضا را جارو کند. همان‌طور که گاهی مادرش اجازه می‌دهد جارو را بردارد و حیاط خانه‌ی خودشان را جارو کند. دست برادرش را می‌کشد و به خادمِ جارو به دست نزدیک‌تر می‌شود.

صدای مداح پیر دوباره در صحن می‌پیچد:

- تو رئوف و مهربانی قبله درماندگانی، ز تو ممنونم دلم را، در حریمت می‌کشانی.

دلم سرمست توست، فقط پابست توست، کلید مشکلم، فقط در دست توست.

علی موسی‌الرضا، علی موسی‌الرضا ... و زائران با خادم پیر هم‌نوا می‌شوند و اسم امام را تکرار می‌کنند.

دخترک به خادم مهربانی که کنارش ایستاده و به او لبخند می‌زند نگاه می‌کند.

- ببخشید آقا، میشه منم حرم رو جارو کنم؟

خادم حرم، کلاهش را بالا می‌دهد و لبخندش وسیع‌تر می‌شود. خم می‌شود و به چشمان دخترک نگاه می‌کند.

- بله دخترم، شما هم می‌تونی. بفرمایین اینم جارو، هروقتم خسته شدی برش گردون دست خودم. بفرمایین.

دخترک شادمان جارو را از دست خادم می‌گیرد و آن را به برادرش که کناری ایستاده و ابروهایش را به علامت تعجب بالا انداخته، نشان می‌دهد. مراسم نظافت صحن آغاز می‌شود. زائران به دخترکی که لباس قرمزی بر تن دارد و در بین خادمان سیاه‌پوش حرم، با طمأنینه جاروی سبز را بر زمینِ صحن می‌کشد نگاه می‌کنند و لبخند می‌زنند. دخترک دستش را برای برادرش تکان می‌دهد و بلند می‌گوید: ببین داداش جون، منم خادم امام رضا (ع) شدم.


عکس : امین فائزی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->