ویدئو | مهراد جم: دوست دارم در ایران بمیرم نام اولیه سریال « تئوری بیگ بنگ» (The Big Bang Theory) چه بود؟ رئیس رسانه ملی از عوامل سریال «پسران هور» تجلیل کرد + عکس استان میزبان جشنواره تئاتر فجر مشخص شد فصل دوم «گل یا پوچ» با اجرای صابر ابر به زودی منتشر می‌شود + تیزر و خلاصه داستان ویدئو | روایت علی زندوکیلی از تجربیاتش در جنگ ۱۲ روزه اعضای هیئت علمی چهل‌و‌سومین جایزه کتاب سال منصوب شدند + اسامی داوران بخش سریال نهمین جشنواره بین‌المللی فیلم شهر معرفی شدند مراسم خاکسپاری زویا امامی اعلام شد + زمان و مکان رونمایی از مستند «وکیل»، روایتی از مجاهدت‌های حجت‌الاسلام سیدعیسی طباطبایی در لبنان حکایت اسب حکیم و خر ابله چهره متفاوت «سینا مهراد» در سریال «بدنام» + عکس تیزر سریال «هزار و یک شب» منتشر شد + فیلم آغاز به کار پردیس تئاتر «آکتور» در مشهد با جشنواره تئاتر استانی خراسان رضوی(رضوان) تغییر راهبردی کلان و بازنگری فراخوان‌ها | گفت‌و‌گو با مدیرعامل بنیاد بین المللی فرهنگی هنری امام رضا (ع) شهیدان را دوباره شهید نکنیم | گفت‌و‌گو با نویسنده جوان مشهدی، درباره کتاب «فرزند بی نهایت»
سرخط خبرها

حکایت اسب حکیم و خر ابله

  • کد خبر: ۳۷۱۴۳۰
  • ۱۸ آبان ۱۴۰۴ - ۱۵:۱۳
حکایت اسب حکیم و خر ابله
حکایت اسب حکیم و خر ابله را در اینجا بخوانید.

در روزگاران قدیم، در نواحی مرکز شهر حکیمی زندگی می‌کرد که مریدان پاکاری داشت و به کار هدایت آنها و برگزاری دوره‌های آزاد حکمت نظری و عملی می‌پرداخت.

روزی حکیم پس از آنکه کلاسش با مریدان تمام شد، به یک مرکز خرید در مرکز شهر مراجعه کرد تا مایحتاج منزل را ابتیاع کند. وقتی به مرکز خرید رسید، به‌سختی در پارکینگ اسبان جای پارکی برای اسب خود پیدا کرد و اسبش را به میخ مربوط بست و برایش کاه و یونجه ریخت. در این هنگام مرد ابلهی از راه رسید و از آنجا که دیگر جای پارک خالی نمانده بود، خرش را کنار اسب حکیم فشار داد و افسارش را هم به میخ طویله اسب حکیم بست، تا خر او نیز از کاه و یونجه اسب حکیم بخورد.

حکیم وقتی رفتار مرد ابله را دید، رو به او کرد و گفت: «ای مرد ابله، خرت را اینجا نبند.» مرد ابله گفت: «چرا؟» حکیم گفت: «ممکن است اسب من به خرت لگد بزند و خرت ناقص شود.» مرد ابله پوزخندی به حکیم زد و رفت. حکیم نیز سری به تأسف تکان داد و رفت تا خرید خود را انجام دهد. ساعتی بعد مرد ابله بازگشت و خرش را دید که بر اثر لگد اسب پایش شکسته و لنگ شده است و عرعر سوزناکی می‌کند. در نتیجه فورا با پلیس تماس گرفت.

پلیس نیز در اسرع وقت در صحنه حاضر شد و شروع به نوشتن صورت‌جلسه کرد. در این لحظه حکیم نیز به‌همراه کیسه‌های خرید به محل پارک اسبش رسید.

پلیس که قبل از آن با مرد ابله صحبت کرده بود، ماوقع را از حکیم نیز پرسید. حکیم در پاسخ صحبت‌های پلیس خود را به لال‌بازی زد و وانمود کرد که توانایی حرف زدن ندارد. مرد ابله گفت: «جناب سرکار، این بابا لال نیست، خودش با من حرف زد.»

پلیس گفت: «واقعا؟ چی گفت؟»

مرد ابله گفت: «گفت خرت را اینجا نبند، تا اسب به او لگد نزند و ناقصش نکند.»

حکیم خندید و گفت: «پس بهت گفته بودم.» پلیس نیز خندید و بر حکمت مرد حکیم آفرین گفت و مرد ابله را از خود راند.

سپس به حکیم گفت: «ای مرد حکیم، واقعا به ابله‌هایی مثل این چی باید بگوییم؟» حکیم گفت: «بهتر است چیزی نگوییم. چراکه جواب ابلهان خاموشی است.»

و به این ترتیب جمله «جواب ابلهان خاموشی است» به گنجینه امثال و حکم فارسی راه یافت و مورد استفاده دیگران نیز قرار گرفت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->