ترجمه هدی جاودانی | شهرآرانیوز - همانند ادیث وارتون، کولت و مارسل پروست، من هم زمانی که تنها روی تختم دراز کشیده ام، خلاقیت بیشتری از خودم نشان میدهم؛ بنابراین من اصلا آدم نوشتن در مکانهای عمومی نیستم. اما نویسندگان بسیاری به نوشتن در فضاهای عمومی عادت دارند. کافه ها، به طور خاص، سالهای آزگار مکانی محبوب برای نوشتن بوده است، آن قدر محبوب که پردهای ضخیم از نوستالژی و افسانه، ماهیت واقعی اش را پوشانده است.
ژان پل سارتر و سیمون دوبوآر به استفاده از کافه دوفلور پاریس به عنوان دفتر کار خانگی شان شهرت داشتند. سارتر توضیح میدهد: «ما آنجا مینشستیم. از ۹ صبح تا ظهر آنجا کار میکردیم. برای ناهار کافه را ترک میکردیم و ساعت ۲ دوباره برمی گشتیم و تا حدود ۸ شب با دوستانمان گپ میزدیم. قرارهای ملاقاتمان را آنجا برگزار میکردیم. ممکن است عجیب به نظر بیاید، ولی کافه دوفلور خانه مان بود.»
چنین افسانهای میراثی برجای مانده از کافههای ادبی پاریس است. تصویر نوشتن رمان بزرگ بعدی تان درحالی که فنجان اسپرسویی را مینوشید، تقریبا به بخشی از فانتزی نویسنده شدن تبدیل شده است. رزالی نِخت در مقالهای مطرح میکند:
نویسنده ساعتهای بسیاری را در کافهها میگذراند، مینویسد و مینوشد، چون کافهها پررفت وآمد هستند و آپارتمانها نیستند. زیبایی این فانتزی به نیمه اول قرن بیستم و شهرهای اروپایی و آمریکایی برمی گردد. علت اینکه این فانتزی به چنین مختصات زمانی و مکانی برمی گردد این است که نویسندگان آمریکاییای که در ۲ بازه میان ۲ جنگ جهانی و پس از جنگ جهانی دوم میزیستند، به خاطر اجاره خانههای ارزان در اروپای آن دوره، به اروپا مهاجرت کردند و تأثیر شگرفی بر نگاه آمریکاییها به ادبیات گذاشتند. کسانی، چون همینگوی، فیتز جرالد و بالدوین که سایه سنگینی بر ادبیات آمریکا دارند.
همانطور که نخت به آن اشاره کرد، این سبک زندگی به سبب شرایط خاص آن برهه زمانی رخ داده است و همه آنها نویسندگانی بودند که از توان مالی کافی برای وقت گذرانی در کافهها و اختصاص چند ساعت زمان به نوشتن، به وقت آرامش کافه، برخوردار بودند و شغل دیگری نداشتند. به نظر میرسد برای بسیاری از ما این سبک زندگی دیگر امکان پذیر نیست.
نویسندگان معاصر بسیاری نیز در این دسته بندی قرار میگیرند: کسانی مثل یو نسبو، نویسنده سرشناس نروژی در ژانر جنایی، و مالکوم گِلَدوِل، نویسنده بریتانیایی ساکن نیویورک. اما نوشتن در کافه ها، فارغ از قصد و نیت نویسنده اش، تصویر بدی از او ایجاد میکند: فردی خودنما، نمایشی و حقیر. گلدول، در مقام نویسندهای که در کافهها مینویسد، توضیح میدهد: «مشکل نوشتن در کافی شاپها این است که مردم از کسانی که در کافی شاپها مینویسند، بدشان میآید. مثلا در کنجی از کافه فردی را میبینید که روی صفحه لپتاپش متمرکز شده است و با خود میگویید (برای یک لحظه فراموش میکنید که خودتان نیز در حال انجام چنین کاری هستید): محض رضای خدا، یک دفتر کار واسه خودت بگیر!»
هارلن الیسون، نویسنده مشهور و تحسین شده ژانر علمی تخیلی، نیز برخی آثارش را در مکانهای عمومی نوشته است. او شهرت دارد به اینکه تعدادی از داستانهای کوتاهش را درون ویترین کتاب فروشیها نوشته است، اقدامی که بیشتر به شیرین کاری شباهت داشت، اگرچه یکی از داستانهای جایزه برده اش به همین شیوه نوشته شده است، البته باز هم به این علت که جایگاه خاص نویسندگان را به چالش بکشد. الیسون در سال ۱۹۸۱ توضیح میدهد: «چنین کاری را انجام دادم، چون فکر میکردم به طورخاص مردم این کشور به قدری از ادبیات دور افتاده اند -به خاطر نحوه تدریس آن در مدارس- که فکر میکنند کسی که مینویسد جادوگری است که فیل هوا کرده است. فکر میکنم این یکی از علتهای بی سوادی در این کشور است. من به مردم نشان میدهم که نوشتن هم یک شغل است، شبیه حرفه یک لوله کش یا برق کار.»
فارغ از تلاشهای الیسون، ایده رمانتیکِ نوشتن در مکانهای عمومی همچنان وجود دارد. بازدید «کافههای ادبی» کاملا به صنعتی گردشگری تبدیل شده است و سالیانه گردشگران بسیاری در پی دیدن کافههای شخصیتهای مشهور ادبی در سراسر دنیا هستند.
چند وقت پیش، نقل قولی از جی کی رولینگ بر سر زبانها افتاد مبنی بر اینکه او بخش اول رمان «هری پاتر»ش را در کافهای محلی نوشته، چون از پس پرداخت هزینه برق گرماساز خانه اش برنمی آمده است. صرف نظر از صحت و سقم این نقل قول، چنین وضعیتی در مورد نویسندگان دیگر نیز میتواند صدق کند، نویسندگانی که حتی درآمد کافی برای اجاره یک اتاق را ندارند و به نوشتن در مکانهای عمومی روی آورده اند.
حتی برای آن دسته از نویسندگان خوشبختی نیز که در خانه هایشان از فضای مناسبی برخوردارند کافهها میتواند ابزاری کاربردی برای نوشتن باشد. برخی نویسندگان برای تمرکز، به پس زمینهای از صدا احتیاج دارند. [..] چندین نویسنده هم میشناسم که ایده هایشان را از گوش دادن به مکالمات دیگران به دست میآورند.
حتی وجه اجتماعی کافه نشینی نیز که مورد علاقه کسانی، چون همینگوی و دوبوآر بود، ممکن است کاملا بی فایده نباشد. بریتنی کاوالارو، شاعر و رمان نویس، میگوید که سالها با شاعر جوان دیگری به نام ژاک رانکور در کافهای محلی قرارهای هفتگی نویسندگی میگذاشته اند: «من و ژاک نیم ساعت اول قرارمان را به گپ زدن میگذرانیم و پس از آن بازی شروع میشود. ما ۲ ساعت بعدی را به نوشتن شعر اختصاص میدهیم. هیچ چیز به اندازه تماشای کسی که دارد چیزی مینویسد مرا به وجد نمیآورد. احساس فوق العادهای از همراهی، رقابت و اثری که خلق میشود. زمانی که نوشتنمان به پایان میرسد، لپتاپ هایمان را با هم عوض میکنیم و کار یکدیگر را تصحیح میکنیم. [..] همه اشعاری که در اولین مجموعه شعرم به چاپ رسید، آنهایی بودند که ژاک به عنوان اولین نفر دیده و تصحیحشان کرده بود.»
بنابراین، با اینکه نوشتن اغلب عملی فردی است، گاه بودن کسی در کنار فرایند نویسندگی میتواند راهگشا باشد. حالا با فراگیری ویروس کرونا اوضاع کمی فرق کرده است. با توجه به خطر حضور در اماکن شلوغ، شاید بهتر باشد آن دسته از کسانی که ایده فانتزی نوشتن در کافهها یا نیمکت ایستگاههای قطار یا پارکها را در سرشان میپروراندند و میخواستند آن را امتحان کنند، از این فکر منصرف شوند. برای دیگران امیدوارم این گونه نباشد. امیدوارم کسانی که مکانهای عمومی برای فعل نویسندگی شان ضرورت دارد دوباره به کافههای خود بازگردند و اگر بازگردند، احتمالا در مقایسه با گذشته، فضای خالی بیشتری در کافه شان در اختیار داشته باشند.
* این مطلب برگرفته و تلخیصی از مقاله Is This the End of Writing in Cafés نوشته امیلی تمپل (Emily Temple) است که در تارنمای Lit Hub منتشر شده است.