هما سعادتمند - باتوجهبه اسناد و شواهد موجود، رویدادهای مهم تمدن بشری از زمانی شکل گرفت که صنعت چاپ در نیمه قرن پانزدهم در اروپا اختراع شد. گرچه فن چاپ را چینیها بین سالهای۷۱۲ تا ۷۵۶ در بخش وسیعی از سرزمینهای شرقی و به شکل ابتدایی آن با استفاده از چاپ قالبی رواج داده بودند، نخستین گامِ بزرگ در صنعت چاپ را باید اختراع حروف متحرک فلزی توسط «گوتنبرگ» آلمانی در سال۱۴۵۰ میلادی دانست. او با این اختراع، صنعت چاپ را از شکل چوبی بهصورت سربی درآورد. پس از این اتفاق بود که دروازههای تمدن بشری بر روی همه افراد علاقهمند به علم و دانش گشوده شد. این صنعت بعدها بهتدریج از کشور مبدأ یعنی آلمان به فرانسه، هلند، انگلستان، سوئیس و ایتالیا راه یافت. ایران نیز گرچه در نیمه اول قرن سیزدهم با این دستاورد آشنا شده بود، صنعت چاپ در آن، امری تازه نبود؛ چراکه ایرانیان پیش از این تاریخ، نیز پیشینهای پنج قرنی را در چاپ تجربه کرده بودند. درواقع آنان از زمان پادشاهان هخامنشی با ضربِ مهرهای سلطنتی که برای تایید احکام و فرمانهای حکومتی از آن استفاده میشد، با چاپ آشنا بودند. آنطور که «شهلا بابازاده» در مقدمه کتاب «تاریخ چاپ در ایران» نوشته است، برخی مورخان قدمت استفاده از واژه چاپ در زبان فارسی را تا اواخر قرن هفتم هجری یعنی زمان حکومت مغولان در ایران به عقب میبرند. فارسیزبانان در آن دوره به پول کاغذی، «چهاپ» یا «چهاپه» میگفتند که این واژه به معنای نقش زدن بر روی پارچه بوده است اما ایرانیان، ورود چاپخانه به کشورشان را در اواسط قرن11(عهد صفویان) تجربه میکنند. در این دوران، بازرگانان ارامنه ایرانیِ ساکنِ آمستردام، دستگاههای چاپ را به ایران میآورند و نخستین چاپخانه را در جلفای اصفهان میسازند تا در آن، اوراد و کتابهای مقدسشان را چاپ کنند. رجال و سلاطین صفوی که این صنعت را در دست ارامنه میبینند، تلاش میکنند چاپخانهای به زبان فارسی و عربی ایجاد کنند که به گفته «شاردن»، سیاح فرانسوی، در محاق فراموشی قرار میگیرد و هرگز به سرانجام نمیرسد. علاوهبر این، آنطور که اسناد میگویند، در سال۱784 میلادی یک دستگاه چاپ از بندر بوشهر وارد ایران شده که متاسفانه از سرنوشت آن اطلاعی در دست نیست. طبق اسناد، نخستین چاپخانهای که در ایران اقدام به چاپ کتاب با حروف فارسی و عربی کرده، چاپخانه سربی یا «تیپوگرافی» بوده است که به دستور «عباسمیرزا نایبالسلطنه» در تبریز ساخته میشود. اولین کتابی هم که در این چاپخانه انتشار یافته، «رساله جهادیه میرزاعیسی قائممقام» بوده که در سال۱۲۳۳ هجریقمری به چاپ رسیده است. جالب است بدانید که چاپخانه سربی با حروف الفبای فارسی و عربی ۱۷سال قبل از چاپخانههای سنگی در ایران متداول شده است و بین سالهای1196 تا 1303 هجریشمسی درحال فعالیت بودهاند؛ گزارش پیشرو نقبی است بر ورود صنعت چاپ به مشهد و تاریخ چاپخانههای شهر.
سده بیستم میلادی و فعالترین دوره چاپ سنگی در مشهد
آنطور که «الیمپیادا پاولونا شچگلوا» در کتاب «تاریخ چاپ سنگی در ایران» نوشته است، آگاهی درباره چاپ کتاب در شهرستانهای ایران بسیار کم است، زیرا در مقالههایی که دانشمندان ایرانی در اینباره نوشتهاند، تنها به نام تهران و تبریز اشاره شده و برای دیگر شهرهایی که در آنها چاپخانه سنگی یا حروفی وجود داشته، تنها به ذکر نام اکتفا شده است. نویسنده این کتاب در ادامه مینویسد: «درباره چاپ سنگی در مشهد آگاهی کمتری نسبتبه چاپ سنگی در اصفهان و شیراز وجود دارد، با این همه مشهد از شهرهایی است که از اواسط دوره قاجار، چاپخانه سنگی در آن پاگرفته اما تا آخر قرن نوزدهم، تنها سه کتاب با چاپ سنگی مشهد شناخته شده است که دیوان حافظ به تاریخ 1229 شمسی، رسالهای مذهبی به زبان عربی و بخشی به زبان فارسی و مقاله تلخیصالعروضالوافیه فی علمالقافیه (فارسی و عربی) به تاریخ1295 را شامل میشود.» مورخان معتقدند که آغاز سده بیستم میلادی، فعالترین دوره چاپ سنگی در مشهد بوده است. در این دوران، «کارخانه آستان قدس رضوی» و «کارخانه مشهدیمحمدرضا» در شهر فعال بوده و دست به چاپ30کتاب زدهاند که از آن بین، تنها درباره 9کتاب آگاهیهایی بهدست آمده است.
از ضرابخانه تا چاپخانه
طبق طومار عضدالملک، آستان قدس رضوی سنه1273 یک باب ضرابخانه داشته که در آنجا سکه یک قرانی و دو قرانی ضرب میکرده است. گویا این ضرابخانه که متصل به ضلع شرقی صحن جدید و در پشت آبانبار واقع بوده، بعدها تبدیل به یک چاپخانه چاپ سنگی میشود. آنطور که «عبدالحمید مولوی» در کتابش نوشته است، ناصرالدین شاه پس از سفرِ سال1290 خود به اروپا، به فکر متمرکز نمودن دستگاه ضرب سکه افتاده، بنابراین در سال «1294ق» چرخ ضرب سکه و ضرابخانه دولتی را به میرزاامینخان امینالملک میسپارد. پس از چندی این ضرابخانه تعطیل میشود و سنه «1286ش» در محل آن، مطبعه(چاپخانه) چاپ سنگی دایر میگردد که امور این چاپخانه را شخصی به نام «سیدمیرزا آقا» برعهده داشته و در آن، کتاب و زیارتنامههای آستان قدس را به چاپ میرسانده است. اولین کتاب چاپشده در این مطبعه، «فوایدالرضویه» یا کتابچه «صدیقالدوله» است. این چاپخانه، تا سال 1306ش، دایر بوده است. گویا بقایای این چاپخانه در سال1353 که عبدالحمید مولوی درباره آن پژوهش میکرده، دیگر وجود نداشته است که او در کتابش چنین نوشته است: «محل ضرابخانه و مطبعه، وجود خارجی ندارد و جزو دکاکین بازار کلاهدوزان موقوفه آستان قدس رضوی قرار گرفته است.»
یادی از دارالطباعه طوس
اما شاید مهمترین منبع مستند برای یافتن تاریخچه صنعت چاپ در مشهد، پایاننامه دانشجویی علی قدسی باشد. او که دانشجوی رشته جغرافیای دانشگاه فردوسی مشهد بوده، در سال1350 شمسی شروع به دیدار و گفتوگو با چاپخانهداران معروف آن روزگار میکند. در این پایاننامه نهتنها نام و تعداد چاپخانههای شهر که تعداد کارگران، دستگاههای چاپ و توضیحاتی درباره انواع حروفنویسیِ رایج در آن روزگار نیز آمده است. او در صفحات ابتدایی این پایاننامه که اکنون تنها نسخه آن در کتابخانه تاریخ مرکز پژوهشهای آستان قدس رضوی نگهداری میشود،چنین مینویسد: «در سال 1295شمسی «میرزاهاشمخان محیط» برای چاپ روزنامهای که مدیریتش را برعهده داشته، با مشارکت شیخاحمد بهار و سهچهار نفر دیگر، یک ماشین پنجورقی ساختِ فرانسه که با دست کار میکرده را از روسیه میخرد. این دستگاه چاپ به سرای ملک منتقل و همانجا هم راه انداخته میشود. میرمرتضی روئینتن از ایرانیان مقیم ترکستان و قفقاز بود که در جوانی به روسیه رفت و در آنجا در صنف چاپ به کار پرداخت و امور فنی مربوط به چاپ و صفحهبندی را بهخوبی آموخت. سال 1320ق در بازگشت به مشهد، نخستین چاپخانه سربی را به نام «دارالطباعه طوس» در این شهر تأسیس کرد. مطبعه طوس در بازار، کنار سرای بانک قرار داشت که 18نفر در آن مشغول به کار بودند.» آنطور که این پژوهشگر نوشته، گویا این چاپخانه در چاپ روزنامههای مشهد نقش موثری داشته، بهطوریکه نشریههای مهم مشهد نظیر «بشارت»، شرق، ایران، خورشید، طوس و نوبهار از این چاپخانه به سراسر شهر منتشر میشده است. «دارالطباعه طوس» پس از مدتی به جنب حمام سر سوق فعلی واقع در بازار منتقل میگردد اما پس از مرگ میرمرتضی پسرش، میرمجید، آن را میفروشد. چندی بعد احمد بهار آن را از صاحب دومش میخرد اما درنهایت این همت صادق تهرانیان است که با راهاندازی چاپخانه خراسان در بقایای دارالطباعه طوس، به آن جانی دوباره میدهد. در سال۱۲۹۵ شمسی مرحوم حاجاسماعیل سیگاری نیز چاپخانه سنگی دیگری از بادکوبه میخرد. این چاپخانه که تا سال۱۲۹۸ کار میکرده، پس از مدتی به نام محمداسماعیل علمی سند میخورد. علمی، اندکی بعد ابزار این چاپخانه را به تهران منتقل میکند و بنای اصلی چاپخانههای علمی تهران را با کمک همین ماشینها پی میریزد.
سومین چاپخانه سربی مشهد، «چاپخانه ایران» بوده که در سال۱۳۱۳ آقای نبوی آن را میخرد و پس از مدتی او نیز مانند آقای علمی، وسایل چاپخانهاش را به تهران منتقل میکند. قدسی در ادامه از چاپخانههای بسیاری نام میبرد که گویا در همان سال هم تنها نامی از آنها باقی مانده بوده است. او میگوید: «هماکنون(سال1350) در مشهد 34چاپخانه فعالند که چهار تای آنها علاوهبر کار چاپ، جعبهسازی هم انجام میدهند و سه کارگاه گراورسازی هم درکنار این تعداد جان دارند و مشغول به کارند.»
چاپخانههای نمورِ بیهوا
او در ادامه، گریزی به وضعیت بهداشتی مراکز چاپ میزند و ماوقع را اینطور شرح میدهد: «محیط چاپخانهها بهخاطر اینکه اغلبِ ساختمانهایش استیجاری است، عاری از هرگونه مراقبتهای بهداشتی و توجههای لازم در این مورد میباشد. تنها چاپخانه سبزوار که بهتازگی اجاره شده است، دارای تابش نور خورشید است و بقیه آنها در محیطی کوچک و تنگ و نامناسب که از تابش اشعه خورشید محروم است، مشغول به فعالیت هستند. برای روشن ساختن کارگاهها حتی در روز نیز از چراغ برق استفاده میشود. در بیشتر این چاپخانهها، دیوارها و کف ساختمانها نم زده است. لباس کارگران هم کثیف و آلوده و دستهایشان نیز در اثر تماس با حروف، وسایل ، مرکب و روغن سیاه، چرکی است.»
در تحقیق علی قدسی همچنین صاحب بیشتر چاپخانهها اینطور معرفی شدهاند: «اکثر صاحبان چاپخانهها افرادی هستند که مدتها کارگر چاپخانههای دیگر بودهاند تا با پسانداز مبلغی سرمایه شخصی و گرفتن وام از بانکها و همکاری کارگران دیگر، صاحب چاپخانه بشوند.» گویا زمانی که این دانشجوی محقق، مشغول جمعآوری اطلاعات پایاننامه خود بوده است، 216کارگر در چاپخانهها و گرآورسازیهای مشهد مشغول به کار بودهاند: «بزرگترین چاپخانهها دارای ۲۸کارگر(هستند) و کوچکترین آنها بیش از یک کارگر دارد. همچنین در یکیدو چاپخانه، تمام کارها بهوسیله صاحب چاپخانه و یک کارگر انجام میشود.»