کیارنگ علایی | نویسنده و عکاس | شهرآرانیوز - سازهای از نظام نشانهها که به اعجاز روایت و سوار بر تخیل نویسنده بنا شدهاند و میکوشند رابطه او را با جهان مثالی به رخ کشند؟ یا ساختاری موجز که برپایه حادثهای واحد و واجد پرداخت، با آدمهای محدود قد علم کرده است و قصد بازگویی یک کل را ندارد؟ پاسخ هرچه باشد، داستان کوتاه را به محصولی محدود به دریچه نگاه خاص نویسنده بدل میکند و به مخاطب، توجیهات لازم را برای محدود بودن زاویه دید این دریچه و سیطره نگاه آن ارزانی میکند.
کتاب «تن سبز سلیمان»، نوشته متانت محبی، مجموعه ۶ داستان کوتاه تروتمیز است که گاهی هنجارگریزند و به عناصر متافیکشن علاقه نشان میدهند و زمانی زیر سایه تجربیبودن روایت، ماهیتی ایجابی پیدا میکنند. در همهحال، اما نویسنده میکوشد پیوندهای عمیقی با زمانهای که در آن زیست میکنیم، برقرار کند. شاهد این ادعا «مکان فضامحوری» داستانهای این کتاب است؛ بهخصوص در دو داستان «لیلی در شیشه عطر مینیاتوری» و «تن سبز سلیمان» که فرهنگ و هنجارهای جامعه ایران را بازگو میکند.
اکباتان در این سالها نهتنها بخش مهمی از تاریخ معاصر شهری بوده که بهدلیل قدمت، فرهنگ، قشر، طبقه و پیشینه آن در تهران به نمادی از فضای زیستی انسان معاصر بدل شده و نشانهای آشکار از تغییرات نابهنگام روابط اجتماعی بوده است. انتخاب این مکان در داستان اول کتاب، با مشاهدات دقیق نویسنده -که میرود خصوصیت اصلی آثار متانت محبی باشد - به اثری ذهنی در بستری اجتماعی بدل میشود. صحنه در این داستان نه به فضاهای تهی آپارتمانی رایج در داستانهای یک دهه اخیر تنزل پیدا میکند و نه در بستر روابط کلیشهای و ملالآور زوجها فرومیغلتد. داستان از جزئیات خواندنیِ بسیار بهرهمند است که در سایه فرمگرایی غلیظ خود به آدمهایی میپردازد که حضوری استعاری دارند و جایگاه خود را به اشیا میدهند، درباره جهان اطراف دچار تشکیک هستند و داستانها به ازخودبیگانگی فرد با اجتماع میپردازد. امری که در داستان «تن سبز سلیمان» قوام بهتری مییابد و داستان از لحظه ورود لباسلجنیها جذابتر میشود با جزءنگاری موفق و کنترل مناسب شخصیتهای فرعی (مثل مرد موزی و مرد عقبی که وارد داستان میشوند)
شگرد متانت محبی در اغلب داستانها فاش کردن آرامآرام ایماژهای سورئالیستی و دوری جستن از فرمهای عامهپسند و کلکتیویستی است. شجاعت درافتادن با ابژه تمثیلی و استعارهها برای کار اول یک نویسنده، شگفتانگیز و هیجانآور است. چه ما این مهم را در آثار نویسندگان باتجربهای، چون بیژن نجدی، خورخه لوئیس بورخس، جرالد روزن، رابرت کوور و... بهکرات دیدهایم. اما اینکه متانت محبی در نخستین اثر خود جسارت درافتادن با داستانهایی را میدهد که بار پنهان فلسفی در آنها بر حجم روایت میچربد، تاملبرانگیز است. او با اتکا بر تصویر ذهنی و نظام فرمال و فرافکنی پارادیگماتیک، به امری خودارجاع در داستانها دست مییابد که جهان داستانی او را «برقرار» نشان میدهد و شخصیتهایی را بنا میکند که در عین اقتدار، آماده فروپاشی نیز هستند.
متانت محبی نویسندهای متکی بر طرح ذهنی پیش از نگارش است (اسکیس)، کلماتش چندین بار تراش خورده است و از شیوههای سرریز کردن روایت و بسط داستان به موازات نگارش پرهیز میکند. عناصر درام در داستانهای او بیش از هر چیز متکی بر دیالوگ است. دیالوگ خطرناک است و تیغی دودم است. باید جامعه را شناخت، با مردم زیست تا بتوان دیالوگ نوشت. نقش دیالوگ، امروز دیگر ارائه اطلاعات نیست که بهعنوان اتمسفر صحنهسازی و برسازنده جو روانی حاکم بر صحنه عمل میکند. در داستانهای متانت محبی- چه آنها که مطلقا دیالوگمحورند و چه آنها که موضوعمحور و تخیلمحورند – دیالوگها خیلی خوب سر جای خودشان نشسته است و از دغدغههای اجتماعی نویسنده خبر میدهد. انتشار چنین مجموعههایی در شرایط فعلی که پس از یک افول سلیقه در دهه پیش و تنزل آشکار به داستانهای عامهپسند تجاری در قفسه ادبیات داستانی ایران، روند داستان کوتاه فارسی بهسمت سطحینگری رفت، جای امید و تحسین دارد.
کتابهای دیگر