سمیرا شاهیان | شهرآرانیوز - دیگر زخمههای آنکه میگفت «با سازم؛ جهانسوزم» بر آن دوتار سیصدساله نمینشیند. آدم دلش میخواهد بر سر مزارش برود و «از من چرا رنجیدهای...» بخواند تا او، «نوایی» را سَر دهد. ۶ سال از فراقِ تار و یار میگذرد، اما هنوز برایش این سروده را میخوانند:
آهنگ جنون میزنی ای پورعطایی...
استاد غلامعلی پورعطایی از پیشکسوتان موسیقی خراسان و نوازنده شهیر دوتار، با هنرش، آوازه ایران، بهویژه خراسان را بر سر زبانها انداخته و موسیقی تربت جام را به همگان معرفی کرده است. امروز، ۱۲ مهر سالروز درگذشت همان مردِ نوازندهای است که به رسم تربت جام، سراسر سپید میپوشید و دستاری به سر میبست و وقتی آن پارچه در باد به رقص درمیآمد، حرف دلش را فریاد میزد:
بیزخمه به همدردی من پا مَنَهید/ اندوه مرا دوتار میداند و بس...
او پیش از اینکه دست سرنوشت، خط پایانی روی عمرش بکشد، سالهای طولانی را صرف پژوهش در زمینه موسیقی کرد. نتیجه سفرها و معاشرتش با مردان ایرانزمین را مکتوب کرد و حالا آنها را به عنوان تحقیقهای شفاهی بیبدیل از خود به جای گذاشته است. به مناسبت درگذشت نوازنده خراسانی «نوایی»؛ گفتوگویی با علیرضا قیامتی، کسی که بازبینی اشعار و پژوهشهای پورعطایی فقید را به عهده گرفته است و نیز علی پورعطایی، فرزند هفتم استاد داشتیم که در ادامه میآید.
نوازنده سرشناس، پژوهشگر ناشناس
علیرضا قیامتی، دکتری زبان و ادبیات فارسی و شاهنامهپژوه، با اشاره به شخصیت چندوجهی غلامعلی پورعطایی میگوید: این هنرمند خراسانی را نمیتوانیم فقط با جنبه دوتار خلاصه کنیم بلکه او دایرهالمعارف سیاری از فرهنگ موسیقیایی جنوب و شرق خراسان و حتی خراسان کهن بود که فقط مربوط به خراسان کنونی هم نیست.
به گفته این استاد دانشکده ادبیات مشهد مرحوم پورعطایی علاوه بر اینکه در دوتارنوازی، استاد سرآمدی بود، در زمینه پژوهشهای موسیقی نیز ویژه بود: به جرئت میگویم کمتر کسی در ایران به اندازه او درباره موسیقی خراسان از منابع شفاهی پژوهش کرده است. اینها را من از گفتههای خودش در سالهای طولانی که خدمتش میرفتم، میگویم؛ او در جوانی با قاطر و اسب به شهرهای بلخ و مرو و هرات و ولایت غور میرفته و زمانی که به فرد روشن ضمیری میرسیده بسیاری از فولکلورها، دوبیتیها و چهاربیتیهای خراسان را از آن شهرها جمعآوری و مکتوب میکرده و به خراسان میآورده است.
قیامتی با این توضیح که همه استاد پورعطایی را با دوتار و نوازندگی سرآمدش میشناسند، میگوید: از شاخصههای پژوهشگری این نوازنده خراسانی خیلی غفلت شده است؛ استاد پورعطایی، پیشینۀ نوایِ نوایی را از مرو استخراج کرده بود؛ همچنین درباره «اُشتر خَجو»؛ همان افسانۀ بیپناهی دختر و غربت بیابان که، بر زبانِ ساز جاری شده و بر قلب شنونده کوبیده میشود و قطعهای که قرنهاست در نواحی خراسان بر دوتارها مینوازند، پژوهش کرده بود. تا پیش از استاد پورعطایی، کسی اینها را مکتوب نکرده بود؛ بلکه سینه به سینه روایت میشد. استاد اینها را در دفتر تحقیقات و پژوهشهای خود مکتوب کرده و امیدوارم این پژوهشها که اکنون برای بازبینی به من سپرده شده است، چاپ و ماندگار شود. هم پژوهشها و اشعار و هم نظریاتی که مرحوم پورعطایی درباره پردههای موسیقی مطرح کرده، گنجینه خوبی برای هنر خراسان است.
با دوتارم، نام ایران را فریاد میزنم
همراه دیرینِ نوازنده دوتار و سرآوازهای عارفانه و عاشقانه خراسان درباره او شرح میدهد: پورعطایی پیرمرد روستاییِ صاف و سادهای بود که با دوتارش در بزرگترین سالنهای موسیقی دنیا هنرآفرینی میکرد و فرهنگ ایران را در آنجا فریاد میزد و با کولهباری از افتخارات به دیار خودش بازمیگشت. همیشه با دوتارش بود و میگفت «من با سازم؛ جهانسوزم؛ با این دو تار، که حدود سیصدسال قدمت دارد، هر جا میروم نام ایران را فریاد میزنم.»
او چندین لوح سپاس بینالمللی و ملی داشت، اما واقعا اینها ارزش و جایگاه پورعطایی را مشخص نمیکرد؛ بلکه انسانیت و فرهنگدوستی او بود که نامش را ماندگار کرد. تا آنجا که صفیه گلرخسار، شاعر تاجیک در وصف استاد گفته بود: نوای پورعطایی، نوای پیوند خراسان بزرگ است.
حماسۀ دوتارِ عرفانی
مرحوم پورعطایی، هنر و قریحه نوازندگی را از کسی به ارث برده بود که خود نیز ویژه مینواخته و صدای گرمی داشته است. قیامتی که مراوده و معاشرت زیادی با این پیشکسوت موسیقی نواحی خراسان داشته است دراینباره میگوید: شاید کمتر کسی بداند نخستین استادِ مرحوم پورعطایی، مادرش بوده و آنچه داشته از مادر به ارث برده است. مادر استاد، ساز و به ویژه «نوایی» و «ا... مدد» را به طور ویژه مینواخته و صدای خوشی داشته و این را کسانی که شنیده بودند بارها گفتهاند.
این شاهنامهپژوه ادامه میدهد: مادر غلامعلی پورعطایی به شاهنامه فردوسی مسلط بوده، طوری که غلامعلی نیز عاشق شاهنامه بوده است. او در یک نشست موسیقایی در آرامگاه فردوسی شروع به نواختن خاص و بیبدیل کرد و نخستین کسی شد که دوتارِ جنوب خراسان را از عرصه عرفانی صرف درآورد و حماسه نواخت و شاهنامه خواند. تا قبل از او کسی این کار را نکرده بود همچنان که بعد از او. همیشه این بیت را تکرار میکرد: به دنیا بس همین یک افتخارم/ که یک ایرانی والا تبارم
استاد پورعطایی همچنین در تربیت فرزندانش هم ویژه بود، طوری که علیرضا قیامتی میگوید: برای من تعریف میکرد زمانی که هنوز پسر هفتمش، علی متولد نشده بود برایش دوتار مینوازد و به اعتقاد من، دلیل استعداد خاص علیآقا در نوازندگی، حتی در سختترین سازها مثل رُباب، همین است. همه فرزندان مرحوم پورعطایی اهل موسیقی و هنر هستند و استاد آنچنان که از مادرش این میراث را گرفته بود به فرزندانش منتقل کرد.
بیدلشناس و مثنویخوان
دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد درباره دیگر جنبههای وجودی دوتارنوازِ شهیر خراسان بیان میکند: او بیدلشناس معروف و در این زمینه سرآمد نیز بود. همچنین مثنویخوان بود و با رگههایی از سلسله عرفان آشنایی داشت. در عین حال، شاعر خوبی بود و شعر هم میگفت؛ جوهره او اینطور بود که شعر میسرود، آهنگ میساخت، مینواخت و خودش میخواند یعنی یادآورنده خُنیاگران جاوید ایرانی است که در گُوسانها میبینیم.
به باور قیامتی استاد پورعطایی بازماندهای از نسل گوسانها بود؛ گوسانها خودشان شاعر بودند و در عین حال خودشان مینواختند و تنظیم میکردند و میخواندند.
اندوه مرا دوتار میداند و بس
«کار و موسیقی برایش قداست خاصی داشت»؛ قیامتی با بیان این جمله، اشارهای به خاطرات خودش از استاد دارد که؛ وقتی ساز به دست میگرفت؛ بیاختیار میشد: من بارها از نزدیک شاهد بودم که به خلسه میرفت و آنچنان شور و نوا داشت که این حال استاد پورعطایی او را متفاوت میکرد. گاهی میگفت: «من با یک پرده دوتار به مراحلی از کشف و شهود میرسم که با گذراندن سالها مراتب اینچنینی نمیتوانم به آن برسم.»
و در خاطرهای دیگر بیان میکند: یک بار استاد در تالار رودکی تهران اجرا داشت. در آنجا وقتی همه افراد حاضر در تالار پس از شنیدن «از من چرا رنجیده ای...» به وجد آمده بودند استاد میگفت این خون من است که در حال جوشیدن است و بر زخمههای دوتار جاری میشود و از مولانا نقل میکرد: «خون چو میجوشد منش از شعر رنگی میدهم.»
قیامتی میگوید: او میخواست حرف دلش را فریاد بزند و همیشه این شعر را با خودش زمزمه میکرد: آزرده روزگار میداند و بس/ بیدل شدۀ دچار میداند و بس/ بیزخمه به همدردی من پا مَنَهید/ اندوه مرا دوتار میداند و بس؛ یعنی دو تار است که اندوه و دردِ جان عاشقِ دوتارنواز را میداند.
به گفته قیامتی که یکی از افراد نزدیک به استاد بوده است؛ مرحوم پورعطایی ارتباط زیادی با محافل علمی و هنری کشور به ویژه تهران داشته است. این استاد دانشگاه میگوید: شاید قدر او را در خراسان و زادگاه خودش آنچنان نمیدانستند، اما اهالی و بزرگان موسیقی کشور مانند استاد شجریان و زندهیاد مشکاتیان و لطفی جایگاه هنری او را میدانستند و بارها دیده بودم باهم ارتباط داشتند.
تو سحر و فسون میزنیای پورعطایی
قیامتی، به حضور استاد موسیقی دیارِ تربت جام در جشنواره موسیقی فجر اشاره میکند و میگوید: در آنجا اکثر بزرگان موسیقی ایرانی بودند، مرحوم پورعطایی با اجرایش آنچنان شور و شوقی در حاضران ایجاد کرده بود که استاد قیصر امینپور فیالبداهه شعری سرود و به او تقدیم کرد. اکنون یک مصرع از آن، روی سنگ قبر مرحوم حک شده است.
آهنگ جنون میزنی ای پور عطایی / از پرده برون میزنیای پورعطایی
در چنگ نه بر چنگ که در خانه دلها / برگرده خون میزنیای پورعطایی
از دایره عقل برون برده دلم را / تو سحر و فسون میزنیای پورعطایی
در حیرتم و پرسشم از جمع عزیزان/ این است که، چون میزنیای پورعطایی
قیامتی میافزاید: همچنین در محفل دیگری که استاد هنرنمایی میکند، زندهیاد مظاهر مصفا نیز در ستایش دوتار استاد قطعهای میسراید که در بخشی از آن آمده:
مرا هر لحظه در حیرت فکنده پنجه پورعطایی / که همره با صدایت گشتهای تار خراسانی
فتادم از نفس چندان که رفتم جانب کویت / دلم تنگ است و پایم لنگای تار خراسانی
به رنگ نالهای در پرده پورعطایی مینشینم من / مگو با کس زِ نام و ننگمای تار خراسانی
اشعار عرفانی پورعطایی
زندهیاد غلامعلی پورعطایی اشعاری دارد که قرار است امسال در قالب مجموعه اشعار منتشر شود و اکنون در مرحله ویرایش نهایی است. قیامتی، که بازبینی آثار مرحوم پورعطایی را به عهده دارد دراینباره میگوید: این مجموعه که به اندازه یک کتابچه خواهد بود شامل ۱۵، ۱۰ قصیده و ۵۰، ۴۰ غزل و چند قطعه مثنوی و رباعی است.
بیشتر اشعار، عرفانی و در ستایش بزرگان عرفان بهویژه از کلام بیدل و مولانا و قاسم انوار و شیخ جام سروده شده است: پژوهشهای استاد و نظریات کارشناسانه و تخصصی که درباره موسیقی دارد نیز برای نسل آینده، کارگشا خواهد بود. درباره این پژوهشها که حاصل ۵۰ سال مطالعه و سفر است، استاد با جایی مصاحبه نکرده بود. حتی بزرگان عرصه موسیقی خراسان هم پژوهشهای مرحوم پورعطایی را ندیدهاند، اما بدون شک برای کسانی که موسیقی مقامی خراسان را دنبال میکنند، مهم خواهد بود.
برای فرهنگ و آیندگان بود
علی پورعطایی، فرزند هفتم استاد و سرپرست گروه موسیقی «بیدل»، با اشاره به اینکه برخی نامآوران مانند پدرش، موسیقی مقامی خراسان را به جهان معرفی کردهاند، بیان میکند: پدرم میگفت در دورهای که او ساز میزد، تعداد نوازندهها به اندازه انگشتان یک دست بودند در حالی که شاید اکنون ۲ هزار نوازنده در تربت جام هستند که دو تار میزنند.
او در وصف ویژگیهای پدرش میگوید: افرادی مثل پدرم تخصصشان فقط موسیقی بود؛ او یا در حال ساز زدن بود یا نوشتن یا مطالعه کردن یا آهنگسازی و در غیر از این اوقات، در سفر و مشغول اجرا بود. زندگی یک هنرمند اینگونه است؛ همهاش برای فرهنگ و آیندگان بود.
پورعطایی بازنشسته آموزشوپرورش بود و به اشعار بیدل دهلوی علاقه زیادی داشت؛ پسرش دراینباره میگوید: پدرم چندین سال وقتش را روی اشعار بیدل دهلوی گذاشته بود و میگفت اشعار بیدل خوانده نشده و باید آنها را خواند.
علی پورعطایی از پدرش به عنوان فردی ساده که در روستا متولد شده است یاد میکند و اینطور از دغدغههایش میگوید: ثروتمند نبود که با تکیه بر پولش، دنیا را بگردد بلکه با فرهنگ غنی خودش این کار را کرد. مشابه پدرم که در موسیقی خراسان تاثیرگذار بودند، استاد حاج قربان سلیمانی در شمال خراسان را میتوانم نام ببرم. دغدغه اینها معرفی فرهنگ غنی یک سرزمین به همگان بود که اکنون همه دنیا به وجود چنین هنرمندانی میبالد. پدرم بیشترین آثار موسیقی از لحاظ آلبوم و اجرا را در خراسان داشت.
پسر مرحوم پورعطایی خاطرهای از پدرش بازگو میکند: برای اجرایی به مالزی رفته بودم. وقتی لباس محلی پوشیدم یک نوازنده غربی که سازش پَنفلوت بود به من گفت او را یاد کسی در موسیقی ایران انداختم که آثارش را گوش میدهد و گفت آن نوازنده ایرانی که به او علاقهمند است از این شالها میبندد. بعد از اینکه اجرایم تمام شد، عکس پدرم را در گوگل جستوجو کرد و درحالی که نمیدانست من، فرزند غلامعلی پورعطایی هستم، عکس را نشانم داد. میخواهم بگویم در حالی که شاید ما نوازندههای فولک کشورهای دیگر را نمیشناسیم، آنها ناموران ایران را میشناسند و از آثارشان بهره میبرند.
نوای پورعطایی؛ موسیقی مردم
سرپرست گروه موسیقی بیدل پورعطایی در خاطرهای دیگر بیان میکند: پدرم میگفت: «من و سازم با هم، یک نفریم؛ نیمی من و نیمی سازم. یعنی دستهای وجود و دل من است که به سازم القا میکند اینگونه بنوازم.» یکی از مسئولان میراث فرهنگی تعریف میکرد وقتی برای جشنواره نوروز تاجیکستان میخواستیم بلیت رزرو کنیم پدرم گفته برایش دو عدد بلیت بخرند؛ «یکی من و یکی سازم».
دوتار برای او یک ابزار نبود، برایش شخصیت قائل بود. برای او جاندار بود و احساس میکرد حق و حقوقات دارد. برای همین بود که از هر قشری، به عنوان مخاطبش بودند. چه آن مرد چوپانی که پس از اینکه از رادیو مطلع شده بود پدرم در بیمارستان امام رضا (ع) بستری است و از دورافتادهترین روستاهای خراسان آمده بود بگوید بیست، سی سال است که با صدای او چوپانی میکند، و چه پزشکی که هفته اول بستری استاد از کانادا به ایران آمده بود و میگفت پورعطایی باعث شد من دوباره با فرهنگ ایران آشتی کنم.
علی پورعطایی هنوز فقدان پدر را نپذیرفته است و میگوید: دو سال بعد از فوت پدرم، قطعهای از او شنیدم که تا آن زمان به گوشم نخورده بود. او زنده است، زیرا بعد از مرگش ۳ آلبوم از او منتشر شد؛ آلبوم «آنِ دِگر»، آلبوم «موسیقی نواحی خراسان» و آلبوم «نوایی». حتی بعد از فوتش، گواهی درجهیک هنری به او تعلق گرفت. من به این باور دارم:
مردان هنر رنگ فنا را نپذیرند/ صاحبهنران اگر بمیرند، نمیرند
او میگوید: امسال آلبوم دیگری با گروه موسیقی «رادها» قرار است منتشر شود که به یاد پدرم، غلامعلی پورعطایی است؛ هنوز نامی برای این آلبوم انتخاب نکردهایم، اما خواننده و نوازنده آن من و برادرم هستیم و تنظیمات کوبهایاش برعهده گروه «رادها» است.