محمد عنبرسوز | یکی از نخستین برشهای تبلیغاتی حاکی از تولید اثر جدید مهران مدیری که در فضای مجازی هم بسیار دیده شد، این اظهارنظر آقای کارگردان بود که «هیولا سریال بسیار مهمی است». با پخش قسمتهای پایانی این مجموعه اما، میتوانیم این ادعای بهترین طنزپرداز سریالی چند دهه اخیر ایران را به چالش بکشیم؛ چرا که به نظر میرسد «هیولا» نه در فضای کنونی سریالهای ایرانی اثر مهمی است و نه حتی تولید متمایز و ماندگاری در کارنامه کاری مهران مدیری به حساب میآید. در این مطلب سعی کردهایم اهمیت «هیولا» را از چهار جهت بررسی کنیم و نشان دهیم که در ماههای اخیر اتفاق ویژهای در شبکه نمایش خانگی رخ نداده است.
قصه
«هیولا» هم درست مانند سایر آثار مهران مدیری، حکایت یک آدم اشتباهی است؛ مردی که با وجود ارزشهای اخلاقی استوار و آگاهی مترقی خود، در دام یک جامعه عقب افتاده و جاهل تک میافتد و تقابل این فرد و آن جامعه دستمایه موقعیتهای طنز میشود. نگاهی کلی به کارنامه مهران مدیری نشان میدهد که هوشنگ شرافت در سریال «هیولا» چیزی نیست جز نسخه بهروز شده کیانوش «برره» یا هومن صحرایی «در حاشیه» و نیما در «قهوه تلخ». تفاوت فقط در این است که مهران مدیری در سریال جدیدش تصمیم گرفته به جای بازی گرفتن از شخصیت تکراری سیامک انصاری و آن نگاههای پرشمارش به دوربین، بار نقش اول «هیولا» را این بار به فرهاد اصلانی بسپارد که طبعا ظرفیتهای بازیگری حیرتانگیزش به یکی از معدود نقاط قوت اثر تبدیل شده است.
تیم بازیگری
بدون تردید زوج فرهاد اصلانی و شبنم مقدمی، با توجه به سابقه درخشانشان در عرصه بازیگری، این بار هم در «هیولا» درخشان ظاهر شدهاند و نقشهای خود را با ظرافت و دقت ایفا میکنند. با این حال، «هیولا» حتی برگ زرینی در کارنامه این دو نفر هم به حساب نمیآید؛ چرا که یک سریال ساده نمایش خانگی با این سطح کیفی، پیش کارنامه پربار فرهاد اصلانی بیشتر به نوعی تفرج میماند و شبنم مقدمی هم قبلا در فیلمهایی مانند «خجالت نکش» و «نفس» پتانسیل ویژهاش در حوزه کمدی را در سطحی به مراتب بالاتر از «هیولا»، به نمایش گذاشته است.
با این حال، ضعف بزرگ «هیولا» به بازیگران مکملش برمیگردد؛ جایی که تصور وزن تیم بازیگری بدون اصلانی و مقدمی، سریال به اصطلاح «مهم» مهران مدیری را به سطحی پایینتر از سریالهای کمدی دمدستی تلویزیون تنزل میدهد. مشکل اینجاست که مهران مدیری، به عنوان کارگردانی که عموما تبحرش را در معرفی بازیگران کمتر شناخته شده در نقشهای مکمل مهم نشان داده بود، این بار به تیم متوسطی از بازیگران مکمل اعتماد کرده و ظاهرا امیدوار بوده که سبکی وزن مکملهایش را چهره فرهاد اصلانی جبران کند. کافی است کاراکتر پر از اغراق و لوده داوود، یا شخصیتهای تحت، بیمزه و ماقبل تیپی که در قالب اعضای هیئت مدیره جلوی دوربین «هیولا» رفتهاند را با بازیهایی که مدیری از محمدرضا هدایتی و هادی کاظمی در «شبهای برره» گرفته بود، یا بازی جواد عزتی و تولد دوباره مرحوم عارف لرستانی در «قهوه تلخ» مقایسه کنید تا تفاوت مکملهای «هیولا» با یک تیم بازیگری استاندارد مشخص شود.
جنس شوخیها
خبر همکاری مجدد پیمان قاسمخانی و مهران مدیری در ابتدا موجی از امید را در بین طرفداران آثار کمدی ایجاد کرد و بخش اعظم مخاطبان فکر میکردند همکاری این دو نفر پس از سالها میتواند به خلق سریالی واقعا مهم و ماندگار بینجامد. نتیجه نهایی کار اما حاکی از آن است که «هیولا» نسبت به سریالهای سالهای اخیر مدیری، فقط کمی به لحاظ جنس شوخیهای بامزه خاص قاسمخانی رشد داشته؛ در حالی که فضای کلی این کمدی، پیشرفت خاصی را نشان نمیدهد. به جز چهار پنج شوخی اورجینال در هر قسمت که حاصل فکر خلاق قاسمخانی -با تجربه چند دههای در زمینه نوشتن فیلمنامههای کمدی- است، مابقی موقعیتهای طنز در «هیولا» عموما حاصل سه چیز است: بندبازی روی خطوط قرمز، اغراقهای گلدرشت شخصیتهای فرعی و بازسازی کلیشهها.
«هیولا» در شوخیهایش بر خلاف عرف معمول فیلمهای بفروش این روزها، مستقیما سراغ طنز کلامی جنسی نمیرود؛ با این حال، مدیری با شناختی که از فضای جامعه و خطوط قرمز عرفی دارد، از جایگاهش استفاده میکند تا با راه رفتن در حوالی موضوعات ممنوعه، از مخاطب خنده بگیرد. بخش عمدهای از شوخیهای «هیولا» بر ظاهر و پوشش خانمها، تاثیری که روی مردها میگذارند و روابط خارج از ازدواج متمرکز است؛ موضوعاتی که هرگز در رسانهای مانند تلویزیون قابل نمایش نیست. شوخیهای طراحی شده در مورد رابطه کامروا با خانم زحمتکش و عکس لو رفته آنها، از نمونههای بارزی است که سازندگان «هیولا» با استمداد از آن خنده را بر لب مخاطب مینشانند. ولی این شکل از کمدی امروز دیگر نمیتواند به اقناع مخاطبی بینجامد که آثار کمدی روز جهان و انواع استنداپ کمدیهای داخلی و خارجی عمدتا فشرده را پیش چشم دارد.
برای پوشش دادن این نقص، «هیولا» سعی میکند با اغراق در طراحی کنشهای برخی کاراکترها که به وضوح از طنز فاصله گرفتهاند و به لودگی میزنند، کفه ترازو را به سمت خنده مخاطب سنگین کند. اساسا طراحی کاراکترهای داوود و چمچاره از این قبیل ترفندهای سریال هستند که با زیادهروی در تصنعی بودن و اطوارهای ناموجه و برونریزی طلخکمآبانه، مخاطب را پس میزنند. بازسازی کلیشههای مرسوم از دیگر مواردی است که «هیولا» را کمدی میکند؛ مواردی مانند استفاده از موسیقی آنور آبی با اعمال برخی تغییرات، راستگوییهای نابجای بچهها که به مذاق والدین خوش نمیآید، پیرزن و پیرمردی که هوای جوانی به سرشان زده و با فردی بسیار جوانتر از خودشان ازدواج میکنند، نمایش نیش و کنایههای خانمها به یکدیگر در محافل زنانه، شوخی با سالنهای زیبایی و آفتهای زندگی بهظاهر مدرن شده امروز و... از این قبیل کلیشهها محسوب میشوند که این روزها ردپایشان در اکثر استنداپ کمدیها به چشم میخورد.
پیام یا محتوا
طرفداران «هیولا» احتمالا این مجموعه را به دلیل آنچه نقد اجتماعی و سیاسی ساختار قدرت قلمداد میکنند، میستایند؛ این درحالی است که پرداخت شعاری به معضلات اجتماعی تنها روبنای سریال را تشکیل داده و نگاهی عمیقتر به محتوای اثر نشان میدهد که خود سازندگان مجموعه هم موضع مشخصی برای نقد نداشتهاند. در واقع، کار «هیولا» بیشتر تمسخر است تا نقد، و در این مسیر به صغیر و کبیر هم رحم نمیکند.
مشکل اساسی «هیولا» و چیزی که باعث میشود نتوانیم این مجموعه را جدی بگیریم، این است که از یک طرف زدوبندها و آقازادهپروری رانتخواران را مورد تمسخر قرار میدهد؛ اما از سوی دیگر، در توهین و تحقیر طبقات فرودست کم نمیگذارد. کل آن چیزی که ممکن است سازندگان سریال نقد بنامند، بر اساس جزئیات قسمتهای مختلف «هیولا»، در این ایدئولوژی کلی خلاصه میشود که طبقه فرادست دزد و کلاش (اما همزمان خوشتیپ و باکلاس) است؛ طبقات میانی نوکیسه و تازه به دوران رسیدهاند؛ و بدتر از همه، طبقات فرودست -دور از جان همه مردم شریفی که با آبرو روزگار میگذرانند- افرادی عقدهای، حقیر، ندید بدید و فرومایهاند که آب نمیبینند، اما شناگران ماهری هستند.