نخستین بار نامش را از زبان استاد اندیشمند، دکتر احمد مهدوی دامغانی شنیدم. او چنان از شخصیت و سلوک زندگی اش به بزرگی یاد میکرد که اعجاب من را برانگیخته بود. پس از مدت کوتاهی متوجه شدم که او زاده خراسان است و از آنجایی که علاقه فراوانی به شناخت اندیشمندان این خطه دارم بسیار خوشحال شدم.
دکتر قمر آریان، استاد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، یکی از بانوان اندیشمند روزگار ماست که در دوران پرفروغ زندگی خود علاوه بر تربیت شاگردانی برجسته، آثار درخشانی را به رشته تحریر درآورد. نمیتوان از او نامی بر زبان جاری کرد و یادی از همسر فرهیخته اش، کسی که نامش در آسمان علم و اندیشه ایران همیشه میدرخشد، ذکری به میان نیاورد. دکتر عبدالحسین زرین کوب همسر او نیز از اندیشمندان فرهیخته کشورمان است. کسی که آثار قلمی اش هنوز که هنوز است مورد استفاده و مراجعه پژوهشگران داخلی و خارجی است.
به قول دکتر مهدوی دامغانی در یادداشتی که در مجله بخارا منتشر شده است: این دو موجود فرشته وش نازنین، یک وجودند و این صمیمیت تا آخرین روزهای زندگی ادامه داشت.
آشنایی نخست دکتر مهدوی دامغانی با دکتر قمر آریان به سالهای ۱۳۲۲ یا ۱۳۲۳ خورشیدی باز میگردد. دکتر آریان در دبیرستان شاهدخت مشهد تحصیل میکرد و دکتر مهدوی دامغانی به صورتی اتفاقی برای نخستین بار او را در مقابل همان مدرسه میبیند، اما یافتن دفتر یادداشت قمر آریان در زیر یکی از نیمکتهای باغ ملی مشهد باعث آشنایی بیشتر او با «قمر» میشود.
او در این باره میگوید: در آن ایامی که وصفش گذشت من بنده تقریبا اگر نه هر روز که روزدرمیان با حسنعلی خان در خیابان و بیشتر در منزل جدید ایشان در پشت باغ ملی، دیدار داشتم. عصر یک روز که به منزل ایشان میرفتم نزدیکیهای منزل ایشان خسته شدم و بر روی یکی از آن نیمکتهایی که عرض کردم در باغ ملی نشستم و تا نشستم دیدم در زیر نیمکت مقابل، یک کتابی افتاده است و، چون جز خود من کسی در آن راسته نبود یقین کردم که کسی آن را فراموش کرده است، از روی کنجکاوی برخاستم و آن را برداشتم دیدم آن یک دفتر بسیار تمیز با جلدی بسیار زیباست که به صورت دفتر خاطرات است و در آن قطعات مختلف از نظم و نثر تکههایی از بعضی از کتابهایی که آن ایام در نزد جوانان رونقی داشت مثل ترجمه نغمههای شاعرانه «لامارتین» و «من هم گریه کرده ام»، اثر جهانگیر جلیلی و بعضی یادگاریهای دوستانه، مندرج است و بر صفحه اول آن مرقوم است «دفتر خاطرات قمر آریان» و یک عکس هم از دوشیزه قمر آریان ایستاده با همان لباس فرم دبیرستانی و پاپیون نوارسپید بر طرف چپ شقیقه هم در لای آن است.
دکتر مهدوی دامغانی سالها بعد برای تحصیل در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران راهی این شهر شد و از محضر استادان بلندمرتبه آن دانشگاه بهره برد. اما دوباره اتفاقی غیرمنتظره به اتفاقات قبلی برای آشنایی بیشتر با دکتر آریان افزوده شد. در یکی از کلاسهای علامه بی بدیل، مرحوم بدیع الزمان فروزان فر، متوجه حضور بانویی شد که به چشمش آشنا بود، اما هرچه فکر کرد نتوانست به یاد بیاورد که این بانو را کجا ملاقات کرده است.
پس از گذشت مدت کوتاهی دکتر عبدالحسین زرین کوب برای بهره بردن از نکات استاد فروزان فر وارد کلاس شد و در گوشهای حضور یافت و پس از پایان درس، به همراه همان بانو از کلاس خارج شدند. دکتر مهدوی دامغانی میگوید: «من بنده که هرچه فکر کرده بودم که این بانو که این قدر به نظرم آشناست کیست و ندانسته بودم، از همشهری و هم کلاسی گرامی و بسیار محترم خودم مرحوم بانو دکتر عصمت یوسفی رحمة ا... علیها (آن وقتها هنوز استاد دکتر متینی و دکتر عصمت یوسفی با یکدیگر ازدواج نکرده بودند) پرسیدم که این خانم که امروز پهلوی شما نشسته بود و شما با او گرم صحبت بودید کی بود؟
فرمود عجب است که تو ایشان را نشناخته باشی، این قمرخانم آریان بود که حالا همسر آقای دکتر زرین کوب است... و من از اینکه دکتر زرین کوب داماد خراسانیها شده است با خوشحالی کلاس را ترک کردم و باز خاطرههای کذایی در ذهنم خودنمایی کرد و دیدم که از آن زمان تا به حال بیش از یازده دوازده سال گذشته است. چیزی نگذشت که خبر استادی بانو دکتر قمر آریان را در دانشسرای عالی و افاضه ایشان را در آن معهد معتبر علمی من بنده و همه دوستداران ایشان و دکتر زرین کوب را و همه خراسانیان را شادمان ساخت.»
عشق، کتاب، تحقیق
دکتر قمر آریان در سالهای آخر عمر همسرش کمکهای بسیاری برای انتشار آثار دکتر عبدالحسین زرین کوب انجام داد. دکتر مهدوی دامغانی در این باره میگوید: «.. و اینکه همه این مؤلفات شریف به سرعت آماده میشد و بدان زیبایی و بی هیچ «غلط چاپی» از طبع خارج میشد، این نتیجه زحمت و دقت خود او مراقبت و نظارت دکتر قمر خانم است که تمام وقت و همتش صرف دکتر زرین کوب و آثارش و آنچه بدو مربوط باشد میشد.
اما دکتر آریان در سالها پربرکت زندگی اش در کنار دکتر زرین کوب آثار متعددی را منتشر کرد. رساله دکترای قمر آریان درباره مسیحیت و انجیل بود که بعدها با عنوان «چهره مسیحیت و تأثیر آن در ادبیات» و پس از آن با نام «چهره مسیح در ادب فارسی» و در قالب کتاب به انتشار رسید. قمر آریان در مورد این پایان نامه گفته بود: آن زمان که رساله را نوشتم، در ایران مرسوم نبود که دربارهی دیگر ادیان تحقیق شود.
من وقتی کتاب انجیل را خواندم، دلم میخواست دیگران هم دربارهی این دین بیشتر بدانند. او سپس از نقش علی اصغر حکمت، استاد تاریخ ادیان در شکل گیری این پایان نامه سخن میگوید که هم زمان که حکمت کلاسهای درس انجیل خوانی دایر کرده بود او نیز به توجه به انجیل مبادرت ورزیده بود: در دانشگاه، آقای حکمت معلم تاریخ ادیان ما بود. وقتی راجع به مسیحیت بیشتر صحبت کرد و گفت فرنگیها درباره دین اسلام تحقیقات زیادی انجام داده اند، تصمیم خودم را گرفتم تا درباره دین مسیحیت تحقیق کنم. میخواستم بدانم نام مسیح، نام مریم، ذوالنار و چلیپا چه جایگاهی در ادب فارسی داشته است.
آریان پیش از آنکه رساله دکتری اش را به شکل کتاب منتشر کند، اثر دیگری تألیف کرد. کتابی در ۱۰۰ صفحه که «کمال الدین بهزاد» نام داشت و جستاری بود در احوال و آثار کمال الدین بهزاد، استاد نگارگر ایرانی که در قرن دهم هجری در هرات زندگی میکرد و سبکش بسیار بر مکاتب هنری تبریز، بخارا، سمرقند و دهلی تأثیرگذار بود. توجه آریان به زندگی و آثار بهزاد معطوف به آن مقطع از زندگی بهزاد است که در دوران سلطنت شاهرخ میگذرد. شاهرخ چهل سال بر هرات حکم راند و تأثیر به سزایی در آبادانی این شهر پس از حمله چنگیز و تیمور داشت. کتاب خانم آریان را وزارت فرهنگ و هنر منتشر کرد.
از جمله دیگر آثار تألیفی قمر آریان باید به کتاب «زن در داستانهای قرآن» اشاره کرد. این کتاب چندین ماه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در انتظار دریافت مجوز بود تا سرانجام در سال ۱۳۸۸ منتشر شد. آریان در گفت وگویی در سال ۸۴ گفته بود که ماهها پس از مرگ دکتر زرین کوب، زمانی که به امور روزمره زندگی خود بازگشته بود، در میان دست نوشتههای او، رسالهای را یافته بود که در انتهای آن دکتر زرین کوب نوشته بود: «قمر این خیلی خوب است، تمامش کن.» آریان در این کتاب تحقیقی مفصل بر نقش و صفات پسندیده و ناپسند زنان قصص قرآنی نظیر ساره، هاجر و مریم داشت. علاوه بر این و به دلیل ذوق ادبی اش، از سه متن معتبر مختلف ترجمههای قرانی به فارسی را برگزید تا به این ترتیب خواننده را با سبکهای مختلف نثر فارسی و سیر تحول آن نیز آشنا سازد. مقدمهای از احمد مهدوی دامغانی، ادیب و استاد علوم اسلامی، این کتاب را همراهی میکرد.
آریان به زبان فرانسه و انگلیسی تسلط داشت، با این همه بیشتر کارهایش را از انگلیسی ترجمه میکرد. او در دوران حیات خود دهها جلد کتاب تألیف و ترجمه کرد که بسیاری از آنها به واسطه سفرهای بسیاری که به همراه همسرش به کشورهای مختلف دنیا داشته میسر شده است. از آن جمله کتاب «شرق نزدیک در تاریخ، یک سرگذشت پنج هزار ساله» تألیف پروفسور فیلیپ خوری است، کتابی که هم زمان با حضور دکتر زرین کوب به عنوان استاد میهمان در دانشگاه یو. سی. ال.ای کالیفرنیا و دانشگاه پرینستون ترجمه شد.
این کتاب که سرگذشت کشورهای شرق نزدیک از پنج هزار سال پیش تا قرن حاضر است، نخستین بار در سال ۱۳۵۰ از سوی بنگاه ترجمه و نشر کتاب منتشر شد. همین طور کتاب «جهان اسلام» نوشته برتولد اشپولر آلمانی که تجربه امپراطوریهای ایران و روم را روایت میکند. با آنکه آریان این کتاب را منبع خوبی میدانست، اما معتقد بود که اگر کتاب «بامداد اسلام» به قلم عبدالحسین زرین کوب به انگلیسی یا آلمانی ترجمه میشد، غربیها بی نیاز از خواندن آثاری نظیر کتاب اشپولر میشدند.
در فواصل تألیفات و ترجمه ها، مقالات ارزشمندی نوشت که هنوز پس از گذشت سالها به آن مقالات ارجاع داده میشود. مقالاتی مثل «ملاحظاتی در باب سبک عراقی در شعر فارسی»، «در باب سبک خراسانی در شعر فارسی»، «لغت نامه آئین مسیح در زبان فارسی»، «مقایسه میان داستانهای ایرانی و دانمارکی» (ترجمه مقالهای از آرتور کریستین سن)، «ایران و سیاحتنامه ها»، «ویژگیها و منشأ پیدایش سبک مشهور به هندی در سیر تحول شعر فارسی» و «اسلام» (نقد کتاب برنارد لوئیس) و دهها ترجمه از آثار ادگار آلن پو، آرتور شنیتسلر و... آریان دهها مقاله نیز برای مجلات مختلف نظیر یغما، سخن و مهرگان نوشت. او همچنین یک دوره یک ساله نیز سردبیری «راهنمای کتاب» را بر عهده داشت.
زندگی پرفرازونشیب دکتر آریان در کنار همسر فرهیخته اش مملو از خاطراتی شیرین در کنار انجام پژوهشهایی دقیق و عمیقی بوده است. این دو انسان فرهیخته مصداق این بیت زیبا بودند:
«من کیم لیلى و لیلى کیست من/
ما یکى روحیم اندر دو بدن»