ساخت بزرگترین استودیوی تولید مجازی آسیا در ایران سید محمدرضا طاهری، شاگرد استاد شهریار، درگذشت (۱۵ آبان ۱۴۰۳) + علت بازگشت «سیدبشیر حسینی» به تلویزیون با «داستان شد» جایزه ۱۰ یورویی گنکور در دستان «گائل فایه»، نویسنده الجزایری-فرانسوی تصاویر نعیمه نظام‌دوست در سریال «لالایی» در باب اهمیت شناسنامه هویتی خراسان رضوی صحبت‌های مدیر شبکه نسیم درباره بازدید میلیونی «بگو بخند» پخش فصل جدید «پانتولیگ» با اجرای محمدرضا گلزار اعلام زمان خاک‌سپاری «محمدحسین عطارچیان»، خوش‌نویس پیشکسوت بازیگران «گلادیاتور ۲» در ژاپن پژمان بازغی با «ترانه‌ای عاشقانه برایم بخوان» در موزه سینما دلیل خداحافظی جشنواره برلین از رسانه اجتماعی ایکس چیست؟ سرپرست معاونت فرهنگی، اجتماعی و زیارت استانداری خراسان رضوی: نفوذ فرهنگ بیگانه با ارتقای آگاهی‌های عمومی و ترویج اخلاق ایرانی‌اسلامی تدبیر می‌شود نبرد یک «سیاه‌ماهی» در دل میراثی کهن | درباره فیلم کوتاه مشهدی که به سومین جشنواره میراث فرهنگی شیراز راه یافته است بیش از ۲۹۰۰ اثر مستند متقاضی حضور در «سینماحقیقت» گرد پیری بر چهره «لگولاس» بازیگر ارباب حلقه‌ها + عکس
سرخط خبرها

یک گفت‌وگوی قدیمی با ابراهیم شکورزاده درباره اینکه چرا به گردآوری فرهنگ عامه دلبستگی دارد

  • کد خبر: ۶۷۷۸۰
  • ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۱:۲۷
یک گفت‌وگوی قدیمی با ابراهیم شکورزاده درباره اینکه چرا به گردآوری فرهنگ عامه دلبستگی دارد
دکتر ابراهیم شکورزاده یکی از قدیم‌ترین پیش کسوتان آموزش زبان و ادبیات فرانسه در ایران بود. او علاوه بر تالیف کتاب‌های متعدد در رشته زبان وادبیات فرانسه و فارسی، تحقیقات مفصلی نیز در فرهنگ عامه یا فولکلور خراسان کرد و تاکنون ۳ کتاب از او در این زمینه به زبان‌های فارسی و فرانسه منتشر شده است. این گفتگو گزیده‌ای ازمصاحبه مرحوم شکور زاده با مجله شعر در اوایل دهه ۷۰ است.
شهرآرانیوز - دکتر ابراهیم شکورزاده بلوری، استاد زبان و ادبیات فرانسه دانشگاه مشهد، روز سه شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۱ در مشهد درگذشت. او در سال ۱۳۰۲ در تربت حیدریه (خراسان) متولد شد. در آغاز دوران جوانی چند سال به خدمت آستان قدس رضوی درآمد و در آنجا مشاغلی از قبیل ریاست امور اداری و مالی بیمارستان امام رضا، ریاست اداره اراضی و مستغلات و ریاست خزانه و موزه آستان قدس را برعهده داشته است.
 
او سال ۱۳۳۹ نخستین اثر خود یعنی کتاب «صرف افعال و مورد استعمال زمان‌ها در فرانسه» و اندکی پس از آن کتاب دیگری با نام «ترانه‌های روستایی خراسان» را منتشر کرد. چند سال بعد به قصد ادامه تحصیل در رشته زبان وادبیات فرانسه و دریافت درجه لیسانس در این رشته در دانشکده ادبیات مشهد ثبت نام کرد و بین دانشجویان دانشکده حائز رتبه اول شد.
 
چندی بعد نیز روانه کشور فرانسه شد و پس از ۳ سال اقامت در این کشور درجه دکتری در زبان فرانسه را از دانشگاه سوربن پاریس دریافت کرده. از آن پس رسما به خدمت دانشگاه فردوسی مشهد درآمد. وی پس از ۲۰ سال خدمت آموزشی و انتشار مقالات و کتاب‌های متعدد و طى درجه‌های استادیاری و دانشیاری در سال ۱۳۷۱ به مقام استادی ارتقا یافت و در همین سال، شورای انقلاب فرهنگی و کمیته جذب نخبگان وی را به عنوان استاد نخبه انتخاب کرد. دکتر شکورزاده یکی از قدیم‌ترین پیش کسوتان آموزش زبان و ادبیات فرانسه در ایران بود. وی علاوه بر تالیف کتاب‌های متعددی در رشته زبان وادبیات فرانسه و فارسی، تحقیقات مفصلی نیز در فرهنگ عامه یا فولکلور خراسان کرد و تاکنون ۳ کتاب از او در این زمینه به زبان‌های فارسی و فرانسه منتشر شده است: کتاب عقاید و رسوم مردم خراسان، ترانه‌های روستایی خراسان و افسانه‌های عامیانه خراسان به زبان فرانسه که در سال ۱۹۷۵ در مجموعه انتشارات انستیتو مطالعات ایرانی دانشگاه سوربن پاریس چاپ شده است. او یک جایزه هنری در نقاشی و طراحی هم دارد.
 
از جمله کار‌های هنری و نقاشی‌های او یکی تهیه و ترسیم آرم مخصوص مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی و دیگری نقش «لا اله الا ا...» برای در ورودی دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد و یکی دیگر تهیه رسم الخط فرانسه به انگلیسی است که در سال ۱۳۴۹ توسط کتاب فروشی «زوار» در مشهد با خط زیبایی چاپ و منتشر شده است. کتاب «عقاید و رسوم مردم خراسان» او نیز در سال ۱۳۴۸ برنده جایزه بهترین کتاب سال در رشته علوم اجتماعی و مردم شناسی شد. مهم‌ترین اثر او فرهنگ اصطلاحات علوم و معارف اسلامی به زبان فارسی و فرانسه است که در اواخر سال ۷۶ انتشار یافت و از طرف دانشگاه تهران به عنوان کتاب برجسته سال ۷۷ دانشگاهی برگزیده شد. این گفتگو گزیده‌ای ازمصاحبه مرحوم شکور زاده با مجله شعر در اوایل دهه ۷۰ است.

 

جناب آقای شکورزاده! چه انگیزه‌ای شما را واداشت تا به جمع‌آوری ادبیات عامه خراسان بپردازد؟

محرک بنده برای جمع‌آوری فرهنگ عامه خراسان و انتشار آن‌ها در واقع علاقه فراوانی بود که به وطن و دیار خودم داشتم. آداب و سنن محلی و امثال و حکایات و افسانه‌های خراسانی و جشن‌های دل‌انگیز سده و چهارشنبه‌سوری و امثال آن‌ها همیشه برای من جذابیتی خاص داشتند و از همان دوران کودکی نظر مرا همیشه به خودشان جلب می‌کردند.
 
به همین جهت بنده هر وقت ترانه یا شعر و یا افسانه‌ای می‌شنیدم آن را در یک دفتر مخصوص یادداشت می‌کردم یا اگر به مجلسی می‌رفتم شرح آن مجلس را به تفصیل می‌نوشتم. نه برای اینکه منتشر کنم بلکه برای اینکه برای خودم نگه داشته باشم. با این‌ها احساس رفاقت می‌کردم و می‌دانستم که این‌ها میراث گذشتگان ماست. به همین دلیل، احساس می‌کردم که بایستی این‌ها را از خطر نابودی حفظ کرد. دلم می‌خواست تمامی این‌ها را یادداشت کنم و نگه دارم و گاهی برخی از این یادداشت‌ها را در مجله‌ای منتشر می‌کردم. از آن جمله، در فروردین سال ۱۳۲۱ مقاله‌ای با نام «چهارشنبه‌سوری» در «نامه فرهنگ خراسان» منتشر کردم و دیگری مقاله‌ای بود تحت عنوان «آش نذری» که ۶ سال بعد یعنی سال ۱۳۳۷ در مجله «هیرمند» منتشر کردم. بعد هم مقالات دیگر. من فکر می‌کردم آداب و رسوم و اشعار محلی یادگار چندهزارساله کشور ما هستند و از قرن‌ها پیش سینه‌به‌سینه نقل شده به ما رسیده‌اند. این‌ها ما را با گذشته کشورمان پیوند می‌دهند.
 
احساس کردم که این آداب و سنن در حال از بین رفتن و فراموشی‌اند و چه با قصه‌های عامیانه و ترانه‌ها و لالایی‌ها با ورود رادیو و تلویزیون و دیگر سرگرمی‌ها از بین رفتند و به فراموشی سپرده شدند. وقتی دیدم که مردم برای شنیدن قصه به رادیو پناه بردند و به جای اینکه برای کودکانشان آن افسانه‌ها و قصه‌های کهن سرزمین خودشان بگویند آن‌ها را تشویق می‌کنند که به قصه‌های ترجمه‌شده و رمان‌های خارجی روی بیاورند بسیار متأسف شدم.
 
روستائیان هم مانند شهرنشین‌ها همین‌طور رفتار می‌کنند و جای افسانه‌های عامیانه قدیم در محافلشان خالی است. بهترین راه برای جلوگیری این خطر همان حفظ فرهنگ کهن و عامیانه است. این چیز‌ها مرا در جمع‌آوری این فرهنگ بیش از پیش قوی‌تر و راسخ‌تر کرد و برای اینکه این کار با شیوه علمی صورت بگیرد، با توجه به قواعدی که دراین‌باره از طرف محققان بزرگ جهان و متخصصان جامعه‌شناسی و مستشرقان توصیه شده بود کار را شروع کردم. با حضور در مجالس مختلف از جمله عروسی و ختنه‌سوران و شب چله و ... و تماس مستقیم با مردم عامی و پیرمردان و پیرزنان روستا‌ها و بازدید از محل کار پیشه‌وران مثل نانوایی‌ها، نجاری‌ها، آسیاب‌ها، عصاری‌ها، کارگاه‌های قالی‌بافی و نمدمالی و کوزه‌گری و ... ضبط اشعار و روایات مختلف کسبه در وقت فروش اجناس خود و فریاد فال‌گیران و کولی‌ها و آواز شمایل‌خوانان و ...... و ضبط صدای نقالان در قهوه‌خانه‌ها و آواز و صدای زنان و مردان روستا‌ها در حین کار و تعریف کردن افسانه‌ها و دقت در آداب و رسوم زندگی هر طبقه و گروه، هر آنچه گوشم می‌شنید و چشمم می‌دید را در زمینه ادبیات شفاهی و فرهنگ فولکلور جمع‌آوری کردم.
 
یکی از شگرد‌هایی که من داشتم این بود که لباس مبدل می‌پوشیدم و به‌طور ناشناس در مجالس و محافل مختلف می‌رفتم و آنچه می‌دیدم و می‌شنیدم ثبت می‌کردم. البته قصد من این بود که فولکلور خراسان را در ۷ جلد تنظیم کنم که ۳ جلد آن را تمام کردم. در سال ۱۳۳۸ «ترانه‌های خراسان» را چاپ کردم. بعد «عقاید و رسوم مردم خراسان» را چاپ کردم که کتاب مفصلی است. این کتاب در سال ۱۳۴۸ برنده جایزه بهترین کتاب در رشته مردم‌شناسی و فرهنگ عامه شد. کتاب دیگری با نام «قصه‌های خراسان» به زبان فرانسه با همکاری یکی از دوستان بلژیکی در پاریس منتشر کردیم که ۳۶ قصه در آن ترجمه شده است و در سال ۱۹۷۵ منتشر شده است. این ۳ جلد کتاب نتیجه تمامی کوشش بنده در زمینه فولکور خراسان بود.


درباره انگیزه کارتان بفرمایید. بعد اینکه از تحقیق و تفحص در مورد فرهنگ عامه، چه ویژگی‌هایی در فرهنگ بومی خراسان یافتید.

فرهنگ عامه خراسان یکی از غنی‌ترین فرهنگ‌هاست و کاوش در این فرهنگ از نظر جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی اهمیت بسزایی دارد، اما خصوصیت این فرهنگ تنها در غنی بودن این فرهنگ نیست بلکه در قدمت و دیرینگی آن است. عقایدی که امروز در خراسان رواج دارد در کتاب‌های بندهش، دینکرد و شایست و نشایست به همین صورت ذکر و نقل شده است و نشان می‌دهد که اکثر آن‌ها در دوره هخامنشیان و حتی خیلی پیش از آن‌ها و پیش از زردشت، همه در ایران رایج بوده است. بنده مقاله‌ای مفصل با عنوان «یادگار‌های کهن ایران در فرهنگ خراسان» در سال ۱۳۵۰ نوشتم که در کتاب مقالات تحقیقی استادان دانشکده ادبیات و علوم انسانی از طرف دانشگاه مشهد چاپ شد. این مقاله آن‌قدر اهمیت داشت که یکی از استادان دانشگاه بلژیک به نام پرفسور درشن گیلمن این مقاله را به زبان فرانسه ترجمه کرد و ترجمه‌اش در سال ۱۹۷۴ در جلد سوم نشریه آکا ایرانیکا در پاریس منتشر شد.
 
بنده برای جمع‌آوری ترانه‌های روستایی در یک سفر پانزده‌روزه به همراه تنی چند از دوستان از مشهد پیاده به‌سوی نیشابور رفتم و از نیشابور به تربت و از تربت به مشهد. در حدود هفتاد و چند فرسخ پیاده رفتیم و در هر روستایی پیرزن یا پیرمردی را که می‌دیدیم از ایشان خواهش می‌کردیم شعری با ترانه‌ای برایمان بخواند و آن‌ها را ثبت و ضبط می‌کردیم و اگر مجلس عروسی یا مرگی بود، شرکت می‌کردیم. گاهی هم در قهوه‌خانه‌ها می‌رفتیم و مطالبی که به کارم می‌آمد یادداشت می‌کردم. همه این‌ها به این دلیل بود که کارم هم اصیل باشد و هم مطابق با واقعیت و در آن خطا و اشتباه کمتر باشد. پیرمردی را پیدا کردم که شعر «جیگی‌جیگی ننه‌خانم» را در ۳ نوبت برایم خواند و ضبط کردم. الان آن بزرگوار از دنیا رفته و اگر از او این شعر را نمی‌گرفتم، امروزه نظیرش خیلی کم است و ممکن بود که این شعر هم از یاد رفته باشد.

 

جمع‌آوری این مطالب از نظر جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی تا چه اندازه دارای اهمیت است؟

جمع‌آوری فرهنگ عامه یک محل با یک ایالت یا بررسی آن خیلی مهم است. ما می‌توانیم به روحیات و ذوق و هنر و حدود فرهنگ و تربیت و خصوصیات روحی و اخلاقی آن منطقه در گذشته معرفت پیدا کنیم و اگر ریشه‌های این عقاید را بیابیم، می‌توانیم پی ببریم که مردم گذشته چه‌گونه می‌زیستند و چه عقاید و افکاری داشتند. بسیاری از چیز‌ها را از همین مطالب می‌توانیم دریابیم. آنچه جامعه‌شناسان و مردم‌شناسان جهان می‌خواهند را می‌توانیم در آن‌ها پیدا کنیم.
 
گذشته قوم و ملتی را می‌توانیم روشن کنیم. فرهنگ شفاهی بسیار با ارزش و مهم است. مثلا در یک کشور اروپایی مثل فرانسه حداقل حدود سیصد، چهارصد کتاب در زمینه فرهنگ ملی خودشان نوشته‌اند. متأسفانه در ایران شمار این آثار بسیار ناچیز است. همین کار‌هایی است که بنده انجام داده‌ام و دوست عزیزم جناب آقای صادق همایونی و یکی دو تن از دوستان دیگر انجام داده‌اند. بقیه به صورت مقاله کار شده است. من سفارشم این است که هر محله و منطقه‌ای ۲ یا ۳ نفر با هم بتوانند در زمینه فرهنگ بومی آن منطقه کار بکنند بسیار خوب است، چون که به فرهنگ و زبان منطقه خودشان آشنا هستند و امیدوارم که از کتاب بنده کتابی بالاتر و بهتر و جامع‌تر کتابی تهیه کنید و این کار بسیار مفیدی است.

 

آیا به نظر شما میان شعر نو و شعر بومی ربط و نسبتی وجود دارد؟

شعر برای بیان افکار عالی و لطیف به کار برده می‌شود و معمولا باید موسیقی داشته باشد. به همین دلیل، هیچ رابطه‌ای بین شعر نو و شعر فولکوریک وجود ندارد. درباره اشعار خراسانی بنده در کتاب «عقاید و رسوم مردم خراسان» توضیح کافی داده‌ام. یک مقدار از اشعار دیگر است که به عنوان نمونه در آنجا منتشر کردم. البته اشعاری هست که نمی‌شود منتشر کرد، چون موضوعات خاصی را شاعر در آن پرورانده که گاهی زشت و مستهجن است که برای رعایت ادب فعلا آن‌ها منتشر نشده است. اختراع شعر نو یک تقلید غلط و بیجا از شعر اروپایی است و عده‌ای می‌خواهند به عنوان نوگرا خود را در جامعه نمایش بدهند. حدود ۳۰ سال پیش عطری در خراسان مد شده بود به‌نام «عطر پیکاسو» که یک شیشه کوچکش را ۳۷۵ تومان می‌فروختند و خانم‌ها و عده‌ای از آقایان می‌خریدند. قیمت این عطر درست برابر بود با ۴ سکه طلا. فقط به خاطر اسمش این عطر را می‌خریدند و می‌خواستند نشان بدهند که ما هم جزو نوگرایان و نوطلبان هستیم. ماجرای شعر نو هم به نظر بنده مثل همان عطر است.
 
بنده در اینجا یک شعر نو را برایتان می‌خوانم اگر شما در این پنجاه شصت مصراع توانستید یک مصراع را برایم معنی کنید من طرف‌دار شعر نو می‌شوم. من هیچ رابطه‌ای بین شعر نو و شعر اصیل نمی‌بینم. بنده در اینجا فقط نمونه‌ای از این شعر را می‌خوانم: هرچند می‌توانی رفت/ نمی‌نشینی/ بهار زاویه و مشت/ در گلوی کسوف/ در عاطف کودک تابستانی در خلیج سبز کودکی به هم‌سرایی/ دو دشت/ در این کاره مدفون در این کنار باد/ پس این چرایی پس این ماندن/ تا آسمان دوباره بریزد/ تا پاره‌ای دوباره سر برآرد و میانه چشم از نام آهوی مشکین بترکد و این ره می‌ماند/ بازمی‌ماند در این جلگه بادا در این درازا می‌ماند باز از لرزشی دوباره/ و/ تار.
 
 

جایگاه شعر محلی و بومی خراسان در شعر و ادبیات فارسی چگونه است؟

بنده شعر‌ها و ترانه‌هایی را جمع‌آوری کرده‌ام از خراسان که در کتابم چاپ شده است و دوبیتی‌های بسیار زیبایی هستند، چون دوبیتی‌های باباطاهر که این دوبیتی‌ها را کسی جمع‌آوری نکرده بود. حتی بعضی از دوبیتی‌ها هست که از دوبیتی‌های باباطاهر نیز بهتر و زیباتر است. بنده هنوز هم این کار را ادامه می‌دهم. آقای دکتر ناصح هم این کار را به‌تفصیل انجام داده‌اند. مسئله فولکلور در نیمه اول قرن نوزدهم در اروپا مطرح شد و بعد کم‌کم به ممالک دیگر سرایت کرد. در ایران هم حدود چهل پنجاه سال است که به آن توجه شده است. متأسفانه ادبیات شفاهی در ادبیات رسمی فارسی چندان منعکس نشده است.
 
بنده حس می‌کنم تمدن به این صورت که پیش می‌رود کم‌کم این قصه‌ها و اشعار از بین می‌رود. کسانی که به جمع‌آوری این فرهنگ می‌پردازند بایستی از ارزش خاصی برخوردار باشند. حدود بیست و هفت هشت سال پیش یکی از استادان دانشگاه پاریس به دانشگاه «فردوسی» مشهد آمده بود. رئیس دانشگاه از من خواهش کرد که ایشان را تا موزه آستان قدس همراهی کنم و شهر توس و مقبره فردوسی را نشانش بدهم. ما ابتدا به موزه رفتیم و وقتی که از موزه برگشتیم، درست سر ظهر بود که آماده بودیم تا به دانشگاه برگردیم. صدای اذان از گلدسته حرم بلند شد، این استاد برگشت و به گلدسته نگاهی کرد و گفت چه‌قدر زیباست و چه‌قدر جالب است. پرسید: مؤذن کجاست؟ کسی که اذان می‌گویم را من نمی‌بینم.
 
گفتم این مؤذن را تمدن شما کشت. گفت: یعنی چه؟ گفتم: به این معنا که حالا به جای مؤذن نوار ضبط صوت هست. پیش‌تر یک مؤذن خوش‌صدا را پیدا کرده‌اند و صدایش را ضبط کرده‌اند و الان پخش می‌کنند. گفت: حیف. گفتم: بله، تمدن همه این چیز‌ها را از بین می‌برد. همین چیز‌ها بود که به این فکر افتادم که به جمع‌آوری فرهنگ بومی بپردازم، زمانی که دیدم در ادبیات ما از ترانه‌های روستایی کمتر بحث شده است و از فرهنگ عامه خیلی اندک آمده است، مخصوصا ترانه‌های محلی و روستایی. اشعار باباطاهر و دیگران که شناخته شده، ولی خیلی از این ترانه‌های روستایی هست که شاعرش نامعلوم است. شاعر ناشناخته مرد باذوق و عاشق‌پیشه‌ای بوده که شعری گفته که در نهایت زیبایی است. بعضی‌هایش در لطافت و زیبایی کمتر از شعر باباطاهر نیست. بسیاری از آن‌ها نیز حتی زیباتر است.
 
من فکر می‌کنم آن ذوق‌ها و استعداد‌ها با پیشرفت تمدن از بین رفته است. حالا دیگر ما نه شعر محلی می‌بینیم که به زیبایی اشعار قدیم باشد نه قصه تازه‌ای و نه مثل تازه‌ای می‌شنویم. شما نگاه کنید به کتاب «ده هزار مثل» که بنده منتشر کرده‌ام. زیباترین مثل‌ها مثل‌های عامیانه است. گاهی چند شاعر بزرگ در اشعارشان به یک مثل تمثل کردند، اما باز هم می‌بینیم مثل عامیانه‌اش از همه زیباتر است.

من به‌ندرت در این روزگار اصطلاح و ضرب المثل جدیدی دیده‌ام. گاهی اصطلاح هست مثلا «دوزاری‌اش دیر می‌افتد». بنده یک روزی کنار خیابانی ایستاده بودم. گفتم: این تاکسی‌ها را ببین! هرچه آدم خم می‌شود تعظیمشان می‌کند، راننده‌ها اصلا محل نمی‌گذارند! یک آقای عامی کنار من ایستاده بود. گفت: محل نمی‌گذارند هیچ، کله‌شان را بالا می‌گیرند «توبره بالا می‌اندازند». این اصطلاح زیبا همان‌جا به ذهن این فرد رسید و این اصطلاحات دیگر وجود ندارد. الان شعرایی هستند که محلی شعر می‌گویند. خیلی هم اشعارشان زیباست و بنده آن‌ها را ستایش می‌کنم، ولی اشعارشان لطف و صفا و طراوت اشعار قدیم را ندارد.

 

لطفا درباره شیوه جمع‌آوری فرهنگ عامه توضیح بفرمایید.

حدود ۴۰ سال پیش، از دوران جوانی دریافتم فرهنگ مردم گنجینه بسیار گران‌بهایی است که از پدران و اجداد ما به یادگار مانده است و این چیزی است که ما را به گذشته‌مان پیوند می‌دهد. علاقه‌مند شدم که فرهنگ بومی خراسان و زادگاه خودم، شهر تربت حیدریه، را جمع‌آوری کنم که این‌ها در طول زمان از بین نرود. مرد باذوقی بود که دوتاری به دستش می‌گرفت و در کوچه‌ها راه می‌رفت و آواز می‌خواند. وقتی به او می‌گفتند این کار گناه دارد، می‌گفت من فقط نظرم این است که مردم را شاد کنم. امیدوارم که خدا مرا ببخشد. همین که مردم شاد باشند، غصه‌ها از یادشان می‌رود. اشعاری که این مرد خودش ساخته بود یکی درباره ختنه‌سوران است و یکی درباره عروسی.
 
به‌عنوان نمونه در کتاب عقاید و رسوم بنده نقل کردم. اگر این اشعار را بنده نقل نمی‌کردم، امروز آن اشعار بسیار زیبای عامیانه از بین رفته بود. نظیر این، خیلی از اشعار، افسانه‌ها و لالایی‌ها و ... بوده است که از بین رفته و آن مقداری هم که هست در معرض خطر نابودی است. من برای گردآوری آداب و رسوم مردم خراسان فکر می‌کردم که چه‌کار باید بکنم. در پاریس بنده چند جلسه با هانری میشل، خاورشناس معروف، به گفتگو کردند. از قبل مقداری از این عقاید و رسوم را جمع‌آوری کردم و در فکر انتشار آن نبودم تا اینکه کامل شود و بعد منتشر کنم. هانری میشل گفت این مقدار را منتشر کن و در چاپ‌های بعد آن را تکمیل کن! این کار را به تشویق ایشان انجام دادم. ایشان مستشرق بسیار معروفی است.
 
کتاب‌های بسیار زیادی هم درباره ایران نوشته. یک رساله درباره سعدی نوشته و دکتر غلامحسین یوسفی آن را به زبان فارسی ترجمه کرده است. هم‌چنین فرهنگ عامه ایران را در ۲ جلد در حدود ۴۵ سال پیش جمع‌آوری و منتشر کرده است. با تشویق‌های این دانشمند بزرگ، من بلافاصله دنباله کار را گرفتم. البته در این زمینه دیدم عده‌ای هم کار کرده‌اند از جمله امیرعلی امینی، کوهی کرمانی، انجوی شیرازی، صادق همایونی، جلال آل‌احمد، ترشیزی، محمود و حسن زمانی، جلال ستاری، محسن میهن‌دوست و امثال این‌ها که شاید اسامی بعضی از آن‌ها از ذهنم رفته باشد. بنده یادداشت‌های خود را که بیش از ۸ هزار صفحه بود دسته‌بندی کردم و همین کتاب «عقاید و رسوم مردم خراسان» را منتشر کردم.

 

با توجه به اینکه شعر هم بخشی از فرهنگ عامه است و شما ویژگی‌های فرهنگ خراسان را اشاره کردید، بفرمایید ویژگی‌های شعر خراسان چه بوده است.

در کتاب عقاید و رسوم مردم خراسان، بخشی را به اشعار و ترانه‌های خراسانی اختصاص دادم و در مقدمه این بخش نوشتم که اشعار عامیانه خراسان را می‌توانیم به ۲ دسته تقسیم کنیم. یکی اشعار عامیانه اصیل و کهن که قالب و صورتی مخصوص به خود دارند و از دوران بسیار قدیم به جا مانده‌اند و سینه‌به‌سینه نقل شده‌اند تا اینکه امروز به ما رسیده‌اند. دیگر اشعاری که در یکی دو قرن اخیر به لهجه محلی سروده شده‌اند و به شعر رسمی و ادبی نزدیک‌ترند. ترانه‌ها و اشعار عامیانه قدیم در خراسان مانند همه استان‌های ایران از لحاظ فکر و زبان و احساس و قالب به‌کلی با اشعار رسمی و ادبی تفاوت دارد.
 
یعنی تشبیهات و استعارات پیچیده و تصورات مبهم در آن‌ها وجود ندارد. این اشعار از تصنع ادبی و صنایع لفظی و بدیعی خالی است در آن‌ها احساسات و عواطف به زبانی ساده بیان شده است. سرایندگان این اشعار هرگز شناخته نشده‌اند. چه بسا که در دوران زندگی خودشان هم گمنام بوده‌اند، اما اشعارشان آن‌چنان دل‌انگیز و نغز و شیرین بوده که در اذهان مردم نقش بسته و سینه‌به‌سینه به نسل‌های بعدی منتقل شده و گذشت روزگار نتوانسته است تصرفی در آن‌ها بکند. از آن جمله اشعار «چولی قزک بارون کنه و خورشید خانم افترک» و «رفتم به سون صحرا» و دوبیتی‌های روستایی است که از کوهساران و دامن طبیعت و عشق پاک سرچشمه و الهام گرفته‌اند. این اشعار در ظاهر ساده‌اند، اما سخت به دل می‌نشینند. چند ترانه از ترانه‌های روستایی را برایتان می‌خوانم:

به قربون قد و بالای بیدت
به قربون کمربند مفیدت
اگر دانم که حرفت حرف باشد
نشینم تا قیامت در امیدت

بر روی تو داره خال بسیار
ببوسه هرکه داره مال بسیار
مو بیچاره‌یم مالی ندارم
سرآستین‌کهنه‌یم با قرض بسیار
 
 
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->