گردوخاک، ۸۲ نفر را در شوش راهی بیمارستان کرد (۲۶ فروردین ۱۴۰۴) مدارس کدام استان‌ها فردا (چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۴) تعطیل است؟ در هوای آلوده چه غذاهایی باید مصرف کنیم؟ آماده‌باش مدیریت بحران خراسان رضوی درپی رگبار باران و طوفان در سطح استان | تاکنون حادثه جدی گزارش نشده است (۲۶ فروردین ۱۴۰۴) طوفان شدید مشهد ۱۷ حادثه را در پی داشت (۲۶ فروردین ۱۴۰۴) وقوع ۲۸ حادثه در پی طوفان شدید در سبزوار (۲۶ فروردین ۱۴۰۴) تصادف خودرو و موتورسیکلت در گلبهار با ۶ مصدوم (۲۶ فروردین ۱۴۰۴) حذفیات منابع کنکور ۱۴۰۴ اعلام شد + جدول وقوع طوفان شدید و رگبار باران در سبزوار (۲۶ فروردین ۱۴۰۴) غرق‌شدن کودک ۴ساله در بولوار شاهنامه مشهد (۲۶ فروردین ۱۴۰۴) بازداشت دزدی که  می خواست اموال سرقتی را  به خود مال باخته بفروشد راهکارهایی برای صبوری بیشتر در تعاملات اجتماعی | چطور از غوره حلوا بسازیم؟ هر چه بادا باد! محبت و مودت، ۲ نعمت الهی برای آرامش همسران | دلواپس شادمانی تو هستم جزئیات متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان از زبان رئیس کانون بازنشستگان تأمین اجتماعی خراسان رضوی احضار متهم ضرب و جرح دانش‌آموزان سنندجی به دادسرا (۲۶ فروردین ۱۴۰۴) کشف ۳ میلیارد تومان تجهیزات پزشکی قاچاق در بازار تهران (۲۶ فروردین ۱۴۰۴) ۲۸ هزار قلم داروی گیاهی قاچاق و غیرمجاز در نیشابور کشف شد (۲۶ فروردین ۱۴۰۴) سکته چشمی در افراد بالای ۵۰ سال رخ می‌دهد  جزئیات حذفیات آزمون‌های پایه یازدهم و دوازدهم منتشر شد تحلیل حواشی مصوبه جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره کنکور چاقوکشی مرگبار پسر دانش‌آموز به‌خاطر هیچ فوت ۲۶ بیمار هموفیلی به دلیل کمبود‌های دارویی ۱۲۰ کودک مناطق حاشیه‌ای گناباد و بجستان واکسن فلج اطفال دریافت کردند حکم اولیه معلم خاطی در سنندج صادر شد دریافت علی‌الحساب شهریه برای پیش‌ثبت‌نام مدارس، طبق تعرفه سال گذشته است بازنشستگان حساب خود را چک کنند | معوقات متناسب‌سازی حقوق برای تمام بازنشستگان تأمین اجتماعی واریز شد (۲۶ فروردین ۱۴۰۴) پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (سه‌شنبه، ۲۶ فروردین ۱۴۰۴) | کاهش محسوس دما از پنجشنبه با رعایت این نکات روزهای گرم را تحمل کنید رئیس سازمان اورژانس کشور: ۹۷ درصد مصدومین ترافیکی نوروز ۱۴۰۴، ایرانی و ۳ درصد از مصدومین اتباع خارجی بوده‌اند آموزش و پرورش تهران: اولیا تا ابلاغ رسمی، مبلغ اضافی پرداخت نکنند
سرخط خبرها

نان، بستنی و شادی‌های کوچک

  • کد خبر: ۷۴۹۷۱
  • ۲۹ تير ۱۴۰۰ - ۱۲:۱۴
نان، بستنی و شادی‌های کوچک
محمد امانی - نویسنده

هنوز شادی پیروزی در مسابقه فوتبال‌دستی میان خودم و پسرم ته‌نشین نشده بود که یک‌باره غمی آشنا و قدیمی جایش را گرفت. آن‌قدر گرم بازی شده بودم که تاکید همسرم برای خرید نان را فراموش کرده بودم. به ساعتم نگاه کردم و اضطراب هم به آن غم اضافه شد.


بعید می‌دانستم آن موقع شب دیگر هیچ نانوایی در محله پخت کند. ازآنجایی‌که همسرم یکی از اعضای اصلی پویش «نه به خرید نان از سوپرمارکت» است، باید به هر طریقی بود، آخرین تلاش‌هایم را برای تهیه نان از نانوایی به‌کار می‌بردم.


دست پسرم را گرفتم و با عجله سوار ماشین شدیم و به‌سمت نزدیک‌ترین نانوایی راه افتادیم. چراغ‌های روشن نانوایی کورسوی امیدی را در دلم زنده کرد. از ماشین پیاده شدیم و پشت‌سر آخرین نفر در صف ایستادیم. همان‌طور که مسحور حرکات شاطر بودم، ندایی از داخل نانوایی رسید که اعلام کرد نفرات آخر بی‌جهت وقت خودشان را در صف نانوایی تلف نکنند و تا لحظاتی دیگر، نان تمام خواهد شد.


درحالی‌که سعی می‌کردم چهره یک پدر قهرمان را با وجود شکست سختی که خورده بودم مقابل پسرم حفظ کنم، از صفی که دیگر نبود، بیرون آمدیم. چراغ‌های نانوایی یکی پس از دیگری خاموش می‌شد و من به سوپرمارکتی نگاه می‌کردم که در آن‌طرف خیابان با نان‌های بیات‌شده انتظارم را می‌کشید.


هنوز از جدول سیمانی عبور نکرده بودیم که کسی صدایم کرد. به‌دنبال صدا رویم را برگرداندم و متوجه پیرمردی شدم که نان‌های داغش را روی فنس مقابل نانوایی پهن کرده بود تا کمی خنک بشود. یک تکه نان تازه را جدا کرد و به دست پسرم داد. عاشق این رسوم مردم شهرم هستم که البته به‌وفور هنوز دیده می‌شود.


همان‌طور که داشتم تشکر می‌کردم، سه تا از نان‌هایش را سوا کرد و به دستم داد و گفت متوجه شده که نان به من نرسیده است و اصرار کرد که حتما بگیرمشان. گفت قصدش این بوده است به مقداری نان بخرد که فردا لازم نباشد دوباره به نانوایی مراجعه کند و حالا هم هیچ عیبی ندارد و فردا باز می‌آید.


آن شب آن پیرمرد نقشه گنج یا تکه‌ای الماس به من نداده بود. اما خوشحالی من به اندازه یافتن یک گنج بود. شادی‌ام به‌خاطر محبت و توجه آدمی بود که به‌ظاهر با من غریبه بود، اما لطف کوچکش برای همیشه در ذهنم ثبت خواهد شد.


در راه بازگشت به خانه به این موضوع فکر می‌کردم که در این روز‌های بی‌برقی و گرانی و کرونایی چقدر خوب می‌شود بیشتر باهم مدارا کنیم. اصلا آدمیزاد، بیچاره همین لطف و محبت‌های کوچک و بی‌دریغ است.


من تا عمر دارم، هیچ‌وقت چهره آن پیرمرد را فراموش نخواهم کرد؛ همان‌طور که سال‌هاست چهره آن بستنی‌فروش جوان را فراموش نکرده‌ام. وقتی که بستنی بی‌اینکه لب‌های پسرم حتی نزدیک آن بشود، از روی قیف سر خورد و روی زمین پخش شد. اما آن پسر جوان بدون گرفتن هیچ پول اضافی، یک بستنی دیگر برایش روی قیف ریخت و با محبت به دستش داد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->