اکنون چند سالی است بحث سامان دهی حاشیه شهر و کاهش مشکلات مناطق کم برخوردار به ادبیات مدیریت شهری وارد شده و کم کم جای خود را باز کرده است. در این راستا اقداماتی هم انجام گرفته و در طرحهای تفصیلی کلان شهرها و برنامههای میان مدت و بلندمدت آنها چالشهای مهم حاشیه شهر وارد شده است، ولی بی تردید تا رسیدن به نقطه ایده آل و رفع مشکلات فراوان حاشیه شهرها، فاصله بسیاری داریم. حاشیه نشینی یکی از چالشهای جدی جهان در قرن بیست ویکم است که پیامد اصلی صنعتی شدن و شتاب گرفتن شهرنشینی است و حتی همزاد آن محسوب میشود.
این معضل مربوط به همه جوامع به ویژه کشورهای کمترتوسعه یافته است. براساس برخی آمارها، بیش از یک دهم جمعیت کشور در حاشیه شهرها زندگی میکنند. بیشتر جامعه شناسان معتقدند ریشه کن کردن این پدیده، پیچیده و دشوار است، اما با اجرایی کردن بسیاری از راهکارها میتوان از شدت و میزان آسیبهای آن کاست یا مانع روند فزاینده آن شد.
البته یادآوری این موضوع ضرورت دارد که حل چالش حاشیه شهر، مقولهای فراتر از گستره اختیارات کلان شهرهاست و باید در اندازه برنامهای ملی و با همکاری و مشارکت نهادهای مربوط، ابعاد مختلف آن دنبال شود.
بهبود وضعیت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی استانها با هدف تمرکززدایی از کلان شهرها، میتواند در میزان مهاجرت موثر باشد. همچنین عواملی همچون اشتغال زایی در شهرستان ها، روستاها و حومه و همچنین راهاندازی مراکز آموزشی، بهداشتی و درمانی، احداث زیرساختهای مناسب (ورزشگاه ها، فرهنگ سراها، مراکز درمانی و...) برای کاهش فاصله فرهنگی اجتماعی، توسعه کارآفرینی بومی، توجه به سیستم تامین اجتماعی همگانی، بهبود بخشیدن به شبکه حمل ونقل، فعال کردن سازمانهای غیردولتی کمک رسان و... از مهمترین اقداماتی است که باید در طرحهای تفصیلی مدیریت حاشیه شهر مدنظر قرار گیرد.
مثلث فقر، مهاجرت و حاشیه نشینی، روابط علی و معلولی مستحکمی دارند که باید دولتمردان و صاحبان تصمیم به آن توجه ویژهای کنند و با عزمی جدی، مدیریت شهری را برای حل آن یاری رسانند. اکنون این واقعیت پذیرفته شده است که مدیریت حاشیه شهرها باید در متن برنامههای توسعهای و طرحهای تفصیلی کلان شهرها قرار گیرد و برای در امان ماندن از تهدیدهای مهمی همچون ناامنی، وندالیسم، معضلات اجتماعی، توزیع و مصرف مواد مخدر، ایجاد مشاغل سیاه و کاذب و... به حل وفصل مسائل ناشی از آن بیشتر پرداخته شود.