در سالهای اخیر بارها اخبار حوادث مختلف از تعرض سگهای خانگی به شهروندان در مجامع عمومی و فضاهای شهری منتشر شده است. بخش مهمی از این حادثهها زمانی رخ داده است که دارندگان این سگها بدون استفاده از قلاده، مشغول گرداندن آنها در پارکها بودهاند و آن حیوان زبانبسته هم به هر دلیل مثلا به یک کودک حمله کرده و او را مجروح ساخته است.
در چنین موقعیتی کسی نمیتواند به صاحب سگ اعتراض کند؛ چون این موضوع حساس، بهمرور حاشیهها و جنبههای دیگری پیدا میکند که با همه کشورهای دنیا فرق میکند. هرجای دنیا کسی به رها بودن این سگ اعتراض کند، یک تذکر قانونی شهروندی بهشمار خواهد آمد، اما در ایران اگر کسی کوچکترین حرفی بزند، حکومتی و بسیجی و حزباللهی و... بهحساب خواهد آمد و صاحب سگ همه عقدهها و درددلهای خود را بر سر او خالی میکند.
در سایر کشورها دقیقا آداب و اصولِ داشتن یک حیوان خانگی پیشبینی شده است و کاملا مشخص است که مثلا اگر این حیوان در اتوبوس یا مترو بدون قلاده یا پوزهبند باشد، چقدر جریمه دارد یا مثلا در آسانسور یک مجتمع مسکونی چگونه باید حمل شود و گاه درکنار ورودی پارک، پلاستیکهایی برای فضولات سگ قرار میدهند و اگر کسی خود مراقب نظافت حیوان همراهش نباشد، قانون او را مجرم میداند. مشکل اینجاست که در ایران، تکلیف هیچکدام از این امور را روشن نساختهایم و مسئله را به دعواها و درگیریهای میانفردی شهروندان واگذار کردهایم.
حال چرا برای این جزئیات، قانونی وجود ندارد، چون قانونگذار ما، اصل موضوع را انکار میکند و فرض را بر این گذاشته است که مثلا داشتن سگ ممنوع است، پس دیگر نیازی به تفصیل و تفریع مواد قانونی نخواهد بود، این درحالی است که فروشگاههایی علنا و رسما به فروش حیوانات خانگی مشغول هستند و حتى گاه درکنار خیابان، دستفروشها تولهسگ میفروشند!
این بلاتکلیفی در موضوعات بسیار دیگری هم وجود دارد؛ مثلا استفاده از بشقابهای ماهوارهای طبق قانون جرم است، پس فرض این خواهد بود که کسی گیرنده ماهوارهای ندارد، ولی روی پشتبامها همهجا دیش ماهواره دیده میشود و هیچجا هم نظامنامه و قانون و شیوهنامهای برای آن نداریم.
از یک سو اصل موضوع انکار میشود و از سوی دیگر، طرف مقابل برای بیضابطه عمل کردن و نمایش دادن و علنی کردنش اصرار دارد و، چون بر سر لجبازی افتاده است، میخواهد این سگ بیزبان را توی چشم همه فروکند! و این اصرار و انکار و کشوواکش آنقدر ادامه پیدا میکند که تصادم و درگیری بهوجود میآید.
آسیب این بلاتکلیفی نهفقط به آن حیوان بیزبان و دارندگانش و نهتنها به کسانی که در معرض آسیب قرار میگیرند، بلکه به تمام شهروندان و همه جامعه خواهد رسید. درمقابل پدیدههای اجتماعی نمیتوان تغافل و بیاعتنایی کرد و چشمها را بست، زیرا با ندیدن و نشنیدن ما، پدیدهها حذف نمیشوند و فقط در غیاب مدیریت ما، بزرگتر و بیضابطهتر رشد میکنند.
تنها زمانی میشود به مدیریت و کنترل پدیدههای اجتماعی پرداخت که براساس مطالعه و پیمایش علمی، وقایع را بررسی کنیم و ابعاد مختلف آن را بشناسیم و با تدبیر و دانش برای نظارت و هدایت آنها بکوشیم.