اگر مهیار صدایش را درنیاورده بود، اگر با دستهای لرزان و عرقکرده و چشمهای خجالتزدهاش به آقای مسعودی خیره نشده بود، اگر با طرز حرف زدن استرسیاش سیر تا پیاز ماجرای آن روز را لو نداده بود...
کد خبر: ۲۰۳۳۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۲
همینطور که فکرهایم تا عمق آسمان پیش میروند، ناگهان یک تکه ابر بزرگ روی آسمان پهن میشود. دیگر نه ماه پیداست، نه همان چند ستاره. فکر اینکه فردا دوباره نوک مدادهایم بشکنند یا خودکارهایم ننویسند دستهایم را سرد میکند.
کد خبر: ۱۸۵۰۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۲
چهارشنبه بود. طبق معمول، کمی زودتر تعطیل شده بودیم اما این زود تعطیل شدن دلیل خوبی برای اینکه با لبخندی پهن و چهرهای خوشحال و خندان وارد خانه بشوم نبود.
کد خبر: ۱۹۲۷۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۲
مادر سه جعبهی شیرینی خانگی رژیمی پخته بود. دوقلوها هم دفترهای نقاشیهایشان را برداشته بودند. بابا هم کلی هدیههای کوچک خریده بود که همه با هم کاغذ کادویشان کرده بودند.
کد خبر: ۱۹۲۷۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۳۰
یلدا خیلی قشنگ است، یک شب پر از شادی و لبخند و قصه، پر از میوههای خوشمزه مانند هندوانه و انار. بابابزرگ دلش میخواست شب یلدا که شد، همهی اهل محل انار داشته باشند، انارهای شیرین و قرمز و آبدار.
کد خبر: ۱۹۲۷۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۳۰
امروز باز هم سر همین کنترل کوچک به مشکل خوردم. البته فکر میکنم این دفعه حق کاملا با بابا بود. او معتقد است در جشن و دورهمیهای خانوادگی بهتر است تلویزیون خاموش باشد.
کد خبر: ۱۹۲۷۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۹
خیلی از خانمها توی خانه روضه میگیرند و خانمهای همسایه و فامیل را دعوت میکنند تا بیایند روضه گوش کنند. خانمگلی هم روضه داشت.
کد خبر: ۱۹۷۵۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۲
قمری کوچک دیگر توانی برای پر و بال زدن نداشت. آن را در میان دستانش گرفت. بدن پرندهی کوچک سرد بود.
کد خبر: ۱۹۳۲۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۶
خیلیها وقتی گندم و خرده نان و خرده غذایی دارند، آنها را برای پرندهها میریزند. شما تا به حال این کار را کردهاید؟
کد خبر: ۱۹۵۴۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۲
مهتاب میخواست کنار پنجره بنشیند و بدون هدفون داستانهای صوتی گوش کند. ماهان هم کنار آن یکی پنجره نشسته بود و میخواست در سکوت کتابش را تمام کند.
کد خبر: ۱۹۳۲۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۳۰
امروز برای من که هم مادرم و هم پدرم پرستارند روز پرافتخاری است. اینکه شغل پدر و مادر کسی پرستاری باشد زندگیاش را جالب میکند.
کد خبر: ۱۸۵۰۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۸
ناگهان میایستی. در آینه به خودت نگاه میکنی. برخلاف همیشه لباسهایت کمی نامرتب است و به نظر میآید که بهاندازهی یک کوه خستهای.
کد خبر: ۱۸۲۹۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۸
برای دهمین بار به برگهی توی دستم خیره شدم. اسامی کتابهایی را که نوشته بودم مرور کردم: «کنســـرو غـــول» مهدی رجبی، «دروازهی مردگان» حمیدرضا شاهآبادی، «اژدهای چهاربال» مریم عزیزی، «دلقک» هدی حدادی و «هستی» فرهاد حسنزاده.
کد خبر: ۱۸۵۰۴۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۵
کتابها نشسته بودند توی قفسه و چرت میزدند. خیلی وقت بود کسی سراغشان نیامده بود. ورقهایشان از بس باز نشده بود درد گرفته و روی سرشان خاک نشسته و روی جلد بعضیهایشان عنکبوت تار تنیده بود.
کد خبر: ۱۸۵۰۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۴
اینجوری شد که جلو خانهی ننهجان حسابی شلوغ شد. پر از زن و مرد و بچه شد. بعضیها با خودشان کاسه هم آورده بودند. همهشان هم یک قاشق توی جیبشان گذاشته بودند.
کد خبر: ۱۷۷۴۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۴
درخت تازه میخواست داد بزند و چیزی بگوید اما باد فرصتی به او نداد و توی یک چشم به هم زدن، وزید و برگهای زیر درخت را فوت کرد و به همهجا پاشید.
کد خبر: ۱۷۷۴۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۳
بعضیها دوست دارند همیشه یک چیزهایی را برای روزی که شاید چارهای نداشته باشند کنار بگذارند، چیزهایی مثل پول و لباس و خوراکی و ... . آقاموشه هم اینطور بود.
کد خبر: ۱۹۳۲۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۱۸
از هر کسی که میپرسم، یک مدل امتحان میانترم داده است: عدهای تستی، عدهای تشریحی. خوششانسترها اما بر اساس نمرهی ارزشیابی دو ماه اول امتیاز گرفتند و استرس امتحان از بیخ گوششان گذشت.
کد خبر: ۱۸۵۰۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۱۷
بابا دیــس گرد مســـی را بینمان گذاشت. به نانهای سنگک کنجدی و کبابهای داغ اشار کرد و گفت: بسما... . بفرمایید. ازگرسنگی بیطاقت شده بودم.
کد خبر: ۱۷۷۴۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۸
به نظر خانم حمیدی، امیدواری، امضای شعرهای من است. خانم حمیدی معلم ادبیات همهی کلاس هفتمیهاست.
کد خبر: ۱۸۵۰۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۹