تابستان است و آفتاب، مستقیمتر و گرمتر از همیشه میتابد. چند روز بیشتر به ماه محرم نمانده است.
کد خبر: ۱۶۷۴۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۳۱
بابابزرگ، صبح مأموریتش را به من داد و گفت: «عادلجان، بررسی کن ببین امسال چه برنامههایی برای ۱۰ شب اول محرم داشته باشیم بهتر است.»
کد خبر: ۱۶۸۵۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۸
مثلا قهر کردهام! از صبح رفتهام توی اتاق و در را روی خودم بستهام. پشت در اتاق برگهای چسبانده و رویش نوشتهام: «لطفا کسی مزاحم نشود، مخصوصا یوسف!»
کد خبر: ۱۷۴۴۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۶
دفترچهی یادداشتم را باز کردم. قلمم را برداشتم و روی نخستین برگه نوشتم: *دوستداشتنیهای ما*
کد خبر: ۱۶۶۵۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۹
همیشه جامدادیها پر از مداد و خودکارهایی هستند که منتظرند یکی در جامدادی را باز کند و آنها را بردارد و شروع به نوشتن کند. خودکار آبی هم در جامدادی منتظر بود.
کد خبر: ۱۶۶۵۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۸
جایگاه مهدی آذریزدی در فرهنگ و ادب ایران آن قدر والا هست که لقب «پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران» را برایش رقم زده باشد و روز درگذشتش، هجدهم تیرماه، را «روز ملی ادبیات کودک و نوجوان» نام گذاشته باشند.
کد خبر: ۱۷۳۲۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۸
بابا بستههای بزرگ را مانند قطار پشت سر هم ردیف کرد. کارش که تمام شد، روی نزدیکترین صندلی نشست و با پشت دست، خیسی پیشانیاش را پاک کرد.
کد خبر: ۱۶۷۴۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۳
بالأخره زمان آخرین امتحان فرارسید. در یک روز عجیب، بچهها همه برای جشن پایان سال، درحال باد کردن بادکنک بودند و من هم تندتند سر بادکنکهای بادشده را گره میزدم.
کد خبر: ۱۷۱۵۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۰
بعضی وقتها شاید با مشکلی روبهرو شویم، یک مشکل بزرگ. این جور وقتها شاید با خودمان بگوییم هیچ راهی وجود ندارد که مشکل را حل کنیم، اما همیشه یک راهی هست!
کد خبر: ۱۶۴۲۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۴
همهچیز از آن سالاد ماکارونی دلبرانه شروع شد، همان که پر از تکههای خیارشور بود و عمهپری با گوجههای گیلاسی تزیینش کرده بود.
کد خبر: ۱۶۷۴۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
بعضیها عادت دارند وقتی میخواهند میوهای از درخت بچینند، با چوب و دمپایی و ... به سمت درخت حمله کنند.
کد خبر: ۱۶۲۱۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۸
اواخر خردادماه بود و امتحانات را با موفقیت تمام کرده بودیم. بابا قول داده بود اولین جمعهی پیش رو ما را به گشتوگذار ببرد.
کد خبر: ۱۶۴۲۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۷
نه، اشتباه نمیکنم. درست دیدم. خودش بود، خود خودش. پشتش سمت من بود.
کد خبر: ۱۶۴۳۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۶
خبر را که شنیدم خندیدم. مثل یک پرندهی رها دورتادور حیاط مدرسه چرخیدم. واقعا نمیتوانستم جلوی خوشحالیام را بگیرم.
کد خبر: ۱۶۱۵۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۳
بابا برایش هدیه خریده. جعبهی هدیهاش صورتی است و رویش یک پاپیون سفید خالخالی چسبانده شده.
کد خبر: ۱۶۲۱۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۱
چهار سالی بود که خانوادگی به قم نیامده بودیم. هرچه به قم نزدیکتر میشدیم گرمای هوا بیشتر میشد.
کد خبر: ۱۶۲۱۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۱
ای کاش میتوانستم این لحظه از زندگیام را با کسی تقسیم کنم تا هم حس و حال خوبم را با دیگران شریک شوم و هم ذهنم را از این همه حرف و کلمه خالی کنم.
کد خبر: ۱۶۰۹۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۷
بابابزرگ، پهلوان اول محله است. نه اینکه فکر کنید چون بابابزرگ من است دارم تعریفش را میکنم.
کد خبر: ۱۶۱۱۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۸
همیشه دلم میخواست پشت آن میز چرمی بزرگ بشینم، روی آن صندلی مشکی پشتبلند چرخدار.
کد خبر: ۱۵۴۶۴۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۶
در این دنیا کارهایی هست مخصوص روزگار نوجوانی. تصمیمهایی هست که فقط در همین حالا که نوجوانی میتوانی بگیری.
کد خبر: ۱۵۳۷۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۲