«همیشه انجام یک کار خوب حال ما را بهتر میکند. یکی از بهترین کارهایی که میشود در این روزها انجام داد، نذر کردن و نذری دادن است.»
کد خبر: ۱۷۴۲۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۲۹
جایگاه مهدی آذریزدی در فرهنگ و ادب ایران آن قدر والا هست که لقب «پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران» را برایش رقم زده باشد و روز درگذشتش، هجدهم تیرماه، را «روز ملی ادبیات کودک و نوجوان» نام گذاشته باشند.
کد خبر: ۱۷۳۲۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۸
بالأخره زمان آخرین امتحان فرارسید. در یک روز عجیب، بچهها همه برای جشن پایان سال، درحال باد کردن بادکنک بودند و من هم تندتند سر بادکنکهای بادشده را گره میزدم.
کد خبر: ۱۷۱۵۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۰
محرم که میرسد، همهجا پر از پرچم میشود، پرچمهایی که روی در و دیوار نصب میشوند، پرچمهایی که در باد تکان میخورند. پرچم سبز هم دلش میخواست جایی نصب شود و باد تکانش بدهد و نوشتهی «یاحسین(ع)» روی آن را به همه نشان بدهد.
کد خبر: ۱۶۸۵۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۱۵
پرچم سیاه را از توی کمد اتاق در میآورم و به در خانه نصب میکنم. عطر محرم همهی شهر را پر کرده است.
کد خبر: ۱۶۸۵۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۰۴
بابابزرگ، صبح مأموریتش را به من داد و گفت: «عادلجان، بررسی کن ببین امسال چه برنامههایی برای ۱۰ شب اول محرم داشته باشیم بهتر است.»
کد خبر: ۱۶۸۵۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۸
محرم که از راه میرسد همهجا پر میشود از صدای نوحه. همهجا پر میشود از عزادار. همه دلشان میخواهد توی مراسم عزاداری شرکت کنند.
کد خبر: ۱۶۷۴۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۳۱
تابستان است و آفتاب، مستقیمتر و گرمتر از همیشه میتابد. چند روز بیشتر به ماه محرم نمانده است.
کد خبر: ۱۶۷۴۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۳۱
همهچیز از آن سالاد ماکارونی دلبرانه شروع شد، همان که پر از تکههای خیارشور بود و عمهپری با گوجههای گیلاسی تزیینش کرده بود.
کد خبر: ۱۶۷۴۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
بابا بستههای بزرگ را مانند قطار پشت سر هم ردیف کرد. کارش که تمام شد، روی نزدیکترین صندلی نشست و با پشت دست، خیسی پیشانیاش را پاک کرد.
کد خبر: ۱۶۷۴۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۳
دفترچهی یادداشتم را باز کردم. قلمم را برداشتم و روی نخستین برگه نوشتم: *دوستداشتنیهای ما*
کد خبر: ۱۶۶۵۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۹
همیشه جامدادیها پر از مداد و خودکارهایی هستند که منتظرند یکی در جامدادی را باز کند و آنها را بردارد و شروع به نوشتن کند. خودکار آبی هم در جامدادی منتظر بود.
کد خبر: ۱۶۶۵۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۸
به سینی پلاستیکی پر از لیوان چای نگاه میکردم. دیگر بخاری از آنها بلند نمیشد.
کد خبر: ۱۶۶۵۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۰۳
به طرف صدا برگشتم. مردی بلندقد و لاغراندام با پیراهنی سرمهای و شلواری مشکی پشت سرم ایستاده بود.
کد خبر: ۱۶۶۵۶۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۲
نه، اشتباه نمیکنم. درست دیدم. خودش بود، خود خودش. پشتش سمت من بود.
کد خبر: ۱۶۴۳۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۶
بعضی وقتها شاید با مشکلی روبهرو شویم، یک مشکل بزرگ. این جور وقتها شاید با خودمان بگوییم هیچ راهی وجود ندارد که مشکل را حل کنیم، اما همیشه یک راهی هست!
کد خبر: ۱۶۴۲۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۴
اواخر خردادماه بود و امتحانات را با موفقیت تمام کرده بودیم. بابا قول داده بود اولین جمعهی پیش رو ما را به گشتوگذار ببرد.
کد خبر: ۱۶۴۲۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۷
بعضیها عادت دارند وقتی میخواهند میوهای از درخت بچینند، با چوب و دمپایی و ... به سمت درخت حمله کنند.
کد خبر: ۱۶۲۱۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۸
بابا برایش هدیه خریده. جعبهی هدیهاش صورتی است و رویش یک پاپیون سفید خالخالی چسبانده شده.
کد خبر: ۱۶۲۱۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۱
چهار سالی بود که خانوادگی به قم نیامده بودیم. هرچه به قم نزدیکتر میشدیم گرمای هوا بیشتر میشد.
کد خبر: ۱۶۲۱۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۱