صائب از شاعران پر آوازه و جریانساز ایرانی و زبان فارسی در سدهی یازدهم هجری است. سبکی که صائب شعر و غزل سرود در هند آن دوره و در افغانستان امروز به سبک هندی معروف است، اما در ایران این سبک به سبک اصفهانی نیز مشهور است. زیرا صائب یکی از شاعران تاثیرگذار این سبک از اصفهان است.
بیدل، صائب، کلیم و... این سبک را به اوج و جایگاه ادبی رساندند. صائب یکی از شاعران این سبک استکه شهرت و تاثیرگذاری در همهی کشورهای فارسی زبان دارد. «اسلوب معادله» از محوریترین آرایههایی استکه صائب و همهی شاعران سبک هندی یا اصفهانی از آن استفاده میکنند و به شعر خود ویژگی ادبی و سبکی میبخشند. صائب با استفاده از این آرایه در شعر از یکسو مضمونسازی و از سوی دیگر، از محتوا و مضمون در شعر آشناییزدایی میکند تا خواننده مجاب شود.
از آنجاییکه شعرهای صائب مدعا و مثل دارند، مورد توجه عموم مردم قرار گرفتهاند. بنابراین صائب در افغانستان تنها بر شاعران تاثیر نگذاشته، بلکه بر ذوق فرهنگی مردم نیز تاثیرگذاز بوده و بسیاری از بیتهای او زبانزد عام و خاص هستند. من بارها بیتهایی را از زبان افراد در روستاها و شهرهای افغانستان شنیدهام که آن بیتها را برای مصداق به ادعا و منظور خود میخواندند. بعدها متوجه شدم که بیتها از صائب بوده است.
این دو بیت از بیتهایی استکه معمولا از زبان مردم در افغانستان در نوجوانی شنیده بودم. وقتی در دانشگاه ادبیات خواندم و با شاعران زبان فارسی آشنا شدم، دانستم بیتها از صائب است:
«دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست/ جای چشم ابرو نگیرد، گرچه او بالاتر است»
و
«آدمی چو پیر شد حرص جوان میگردد/ خواب در وقت سحرگاه گران میگردد»
تا جایی که با شعر شاعران غزلسرای سدهی دوازده و سیزدهی هجری افغانستان آشنایی دارم، تاثیرگذاری بیدل و صائب در اشعار شاعران این دو سده قابل احساس است. اما فراتر از تاثیرگذاری عمومی صائب بر ذوق فرهنگی مردم و شماری از شاعران افغانستان، «خواجه محمد اسماعیل دارا غوریانی» از شاعران افغانستانی خود را صائب ثانی میدانسته و در هرات میزیسته است.
دارا در افغانستان شاعری شناختهشده نیست. سال ۱۳۹۴ دیوان شعر او در ۴۲۷ صفحه در هرات بازچاپ شد و از این نظر مورد توجه قرار گرفت که دارا در سرایش شعر پیرو صائب بوده و خود را صائب روزگار خود میدانسته است: «میشدی دارا چو صائب در سخن نامت بلند/ از خراسان جا اگر در اصفهان میداشتی» و «میتوان گفت ترا صائب ثانی دارا/ کیست کاین حرف صوابم به خطا بردارد؟»
دارا به خوبی توانسته سبک صائب را در سرایش شعر به کار ببرد و ادعای او به اینکه همطراز صائب در روزگار خود است، ادعای دقیقی است. زیرا دارا به خوبی و با ظرافت از آرایهی اسلوب معادله کار گرفته و در زبان ظریف و بیان ادبی پخته در شعر آن را ارایه کرده است:
«نام مردان محو کی گردد ز لوح روزگار/ رفته رستم گر ز عالم، داستانش مانده است»
«گیرد آخر کار معشوقان ز عاشق رونقی/ بیستون رنگین ز شیرین کاری فرهاد بود»
و
«گر سخن این است دارا خالی از لاف و گزاف/ نکتهسنجی چون من از خاک خراسان برنخاست»
تاثیرپذیری دارا از صائب یک رویداد ادبی قابل تعجب و نادر نیست، زیرا ایران و افغانستان شامل یک حوزهی زبانی و ادبی میشوند و ادبیات واحد و یگانهای دارند که ادبیات فارسی است. در ایران به ادبیات فارسی، ادبیات ایران و در افغانستان، ادبیات افغانستان گفته میشود که منظور همان ادبیات فارسی است.
بنابراین ارتباط و تاثیرپذیری شعر دارا از شعر صائب ارتباط و تاثیرپذیری درونادبی در داخل زبان و ادبیات فارسی است. اما از نظر تاثیرپذیری فردی که یک شاعر از شاعری دیگر تاثیر میپذیرد، دارای اهمیت ادبی است و میتواند جنبههای این تاثیرپذیری، موضوع تحقیق و پژوهش قرار گیرد.