زبان و ادبیات زنده است؛ نویسندگان باید خود را به‌روز نگه دارند انجمن موسیقی تئاتر به دنبال آثار نو + فراخوان حضور «باشو، غریبه کوچک» در پنجاهمین جشنواره فیلم تورنتو «محمد رسول‌الله»؛ فیلمی با مخاطب جهانی «فاتحه‌ای در کمین یک سکته»؛ رونمایی از کتاب جدید محمد دانشور در نگارخانه آسمان مشهد تتلو عفو‌ رهبری می‌گیرد؟ | ولادت پیامبر (ص) و‌ روز سرنوشت ساز برای آقای خواننده رقابت سریال‌سازان بزرگ در نمایش خانگی «اپرای عروسکی حافظ» با صدای علیرضا قربانی روی صحنه می‌رود ویدئو | درخواست جناب‌خان از رئیس‌جمهور | بیمارستان سوختگی چه شد؟ پژوهشگران برجسته در هیئت انتخاب سمینار تئاتر آیینی قرار گرفتند وقتی سریال‌ها در تلویزیون امن‌اند، اما در تلوبیون خطرناک! بهنام تشکر در نمایش «بار هستی» به روی صحنه می‌رود گزارشی از نمایشگاه شعر و نقاشی «و خون هنوز زنده است» در هنرخانه درخت | فریاد کلمات در تلفیق شعر و نقاشی آموزش داستان نویسی | گسل‌های آدمیزادی (بخش پنجم) درباره حسن عمید مؤلف پرفروش ترین لغت نامه فارسی | فرهنگِ ۱۵۰هزاردلاری زمان پخش «مسابقه بزرگ ۱۰۰» با اجرای هادی حجازی‌فر آمیتاب باچان و شاهرخ خان در فیلم «دون» هم‌بازی شدند
سرخط خبرها

خانه‌ای که ماند و خانه‌ای که فروریخت + صوت

  • کد خبر: ۱۳۰۷۴۳
  • ۳۰ مهر ۱۴۰۱ - ۱۵:۳۷
خانه‌ای که ماند و خانه‌ای که فروریخت + صوت
پدرم معلم است. سال ۸۱ بازنشسته شد. مبلغی به عنوان پاداش بازنشستگی به او دادند که با آن یک مدرسه غیرانتفاعی راه انداخت.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

این حکایت را بشنوید

پدرم معلم است. سال ۸۱ بازنشسته شد. مبلغی به عنوان پاداش بازنشستگی به او دادند که با آن یک مدرسه غیرانتفاعی راه انداخت. طبیعی است که مدرسه، ساختمان می‌خواهد و ساختمان، وسایل و تجهیزات. خانه‌های بم معمولا بزرگ بود. من یادم نمی‌آید توی بم آن سال‌های قبل از زلزله، کسی توی تالار عروسی بگیرد و اصلا بم قبل از زلزله، تالاری برای عروسی نداشت.

خانه‌های معمولی چنداتاقه بود و خانه‌های وسیع و قدیمی تر، جان می‌داد برای مدرسه شدن. معمولا پدر قرارداد‌های خانه مدرسه را دوساله می‌بست و در این دو سال طبیعتا تعداد ثبت نامی‌های مدرسه مان افزایش می‌یافت و ما باید مدرسه را عوض می‌کردیم. قرارداد که نوشته می‌شد، ما بودیم و جابه جا کردن ۳۰۰، ۲۰۰ تا صندلی، ۱۲، ۱۰ تا تخته سیاه، چندتا کمد و کامپیوتر و هرچیزی که فکر کنید توی یک مدرسه باید وجود داشته باشد.

حالا تو فکر کن یک روز این اثاث کشی افتاده بود درست توی همان روزی که ایران و ایرلند بازی داشتند و ما قرار بود برویم جام جهانی. جوادخان خیابانی، جایی روی آنتن زنده، یک چیزی به آرش برهانی می‌گوید که آرش هنگ می‌کند. دیده اید؟ جوادخان می‌پرسد: «دربی بازترین دربی باز دربی، کیه» و آرش مانند سیامک انصاری به دوربین زل می‌زند و جوابی ندارد.

آن سال ما جام جهانی نرفتیم و اثاث کشی به مزخرف‌ترین حالت خود تبدیل شده بود. یک روز عصر مادرم خیال همه را راحت کرد. خانه ما ۹ تا اتاق داشت. به پیشنهاد مادر، ما خانه مان را کردیم مدرسه و یک خانه کوچک‌تر اجاره کردیم.

هم اجاره کمتری دادیم و هم دیگر از شر اثاث کشی مدرسه راحت شدیم. شهریور بود که خانه خودمان را مدرسه کرده بودیم و دی ماه بود که زلزله شد. خانه‌ای که اجاره کرده بودیم، خیلی نریخت و کشته نداد و خانه خودمان که مدرسه بود و قدیمی تر، ویرانه‌ای شد که نگو و نپرس.

اگر آن روز خدا به زبان مادرم نینداخته بود که خانه مان را مدرسه کنیم و بابا به حرفش گوش نکرده بود، قطعا الان حامدی نبود که برایتان چیزمیز بنویسد اینجا.

به قلم میرزاابراهیم خان شکسته نویس

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->