زبان فارسی یکی از مهمترین ارکان هویت ملی ما ایرانی هاست؛ پس روشن و آشکار است که اهل فرهنگ و قلم از پاسداشت آن ناگزیرند.
از این رو، نویسنده ایرانی (در این یادداشت مراد از نویسنده کسی است که داستان و رمان مینویسد) بیش از دیگران وظیفه دارد بر آگاهی خود درباره زبان ملی ایرانیان بیفزاید و دانشش را در زمینه املا و انشا و دستور زبان و زیر و بمها و ظرافتهای زبان فارسی بَر کشد.
با چنین دیدگاهی، نمیتوان غلطهای دستوری و نگارشی را در آثار نویسنده ایرانی پذیرفت یا از آن چشم پوشی کرد. اما در اینجا با دو واقعیت روبه روییم که با یکی میتوان روادارانه رفتار کرد و با دیگری سخت گیرانه! نخست اینکه اگرچه نویسنده باید نثرنویس خوبی باشد، گاه اجازه دارد یا موظف است آگاهانه و از روی عمد، غلط بنویسد! شاید در این گفته، ناسازگاری ببینید، اما تناقضی در کار نیست و فقط بحث استثنا و قاعده است، البته در این حکم، شمار مستثناشدهها کمی بیشتر از حد انتظار است!
نویسنده ایرانی باید ابزار اصلی کارش یعنی زبان فارسی را به خوبی بشناسد، اما در مواردی میتواند قانونهای نوشته و نانوشته آن را نادیده بگیرد. برای نمونه، وقتی دارد گفت وگوی میان شخصیتی بی سواد و شخصی دیگر را مینویسد، نه تنها مجاز است که اصلا ناچار است واژهها یا جملات و عبارتهایی نادرست از زبان فرد بی سواد نقل کند.
برای خواننده باورپذیر نیست زبان آدمی با تحصیلات اندک یا فردی لمپن، شیوا و بدون اشکال باشد! پس اگر آن شخص بگوید «شبی که صعود کردیم، با خود فلاسک برده بودیم» تحصیلات پایین او نشان داده نشده است، اما اگر بگوید «شبی که به بالا صعود کردیم، فلاکس داشتیم» احتمالا به بیان او نزدیکتر شده ایم (چون واژه صعود به معنای بالا رفتن است و در فارسی شیوا و درست نیاز نیست بنویسیم «به بالا صعود کردیم»؛ همچنین املای درست واژه «فلاسک» به همین صورت است و نباید «فلاکس» نوشت). نمونه دیگر، وقتی است که نویسنده میخواهد لحن و شکل خاصی به نوشته اش ببخشد.
مثلا برای ساختن زبانی شاعرانه جای صفت و موصوف را عوض میکند و «آسمان آبی» را «آبیِ آسمان» مینویسد. البته بهتر است تا ناچار نشده ایم چنین شیرین کاریهایی که متأسفانه مرده ریگ برخی شاعران معاصر است (!) در زبان فارسی نکنیم؛ اما به هرحال، خوب یا بد، در داستان نویسی اولویت با امور و بایستههای داستانی است و اگر این امور بطلبد، غلط هم میتوان نوشت! واقعیت دوم که باید رویکردی سخت گیر و بدون چشم پوشی در برابرش اتخاذ کرد، این است که آگاهی بسیاری از نویسندگان ایرانی - حتی در میان داستان نویسان سرشناس - از زبان فارسی اندک است!
در واقع، طی یک سده اخیر که نوشتن داستان و رمان در ایران فراگیر شده، تعداد نویسندگانی که نثر خوبی داشته باشند، زیاد نیست، از همان خشت اولی که در داستان نویسی مدرن ما گذاشته شد، با نثر شلخته هدایت و تأثیرپذیری اش از دستور زبان فرانسوی روبه روییم و اگرچه در این بین، نثرنویسان توانمندی هم سر برآوردند، ظاهرا روزبه روز اوضاع بدتر شده است!
«هنوز تشنه گی ش رفع نشده است» (بیوتن. رضا امیرخانی. نشر علم. چاپ دوازدهم، ۱۳۹۳. صفحه ۱۹۵)؛ این جمله نشان میدهد که نویسنده معروف ما نمیداند در واژه «تشنگی» با تبدیلِهای ناملفوظِ «تشنه» به حرف گاف روبه روییم و نباید گاف دوباره تکرار شود و املای نادرست «تشنه گی» پدید آید! همچنین به این مثال توجه کنید:
«[..]اگرچه صدایش آواز نداشت، اما شعر زیاد از بَر بود» (بیوه کشی. یوسف علیخانی. نشر آموت. چاپ سوم، ۱۳۹۴. صفحه ۲۰۴) نویسنده باید بداند که وقتی در جمله «اگرچه» میآوریم، دیگر نیازی به «اما» نداریم. چاره چیست؟ اگر بگوییم مطالعه فراوان، شاید پاسخ درستی نداده باشیم، چون نویسندگانی مانند نامبردگان این یادداشت، همگی افرادی کتاب خوان بوده اند.
به نظر میرسد کمبود مطالعه در زمینه درست نویسی یکی از علتهای مشکلات نثر فارسی در داستان نویسی معاصر است. پس شاید پاسخ دقیقتر این باشد: تجدیدنظر در آنچه میخوانیم علاوه بر مطالعه نثرهای خوب و معیار کهن و معاصر!