روزگاران قدیم در شهری از شهرهای نواحی شرق دور، ماری که در خرابهای در حاشیه شهر زندگی میکرد، به قصد هواخوری و تفریح و تفرج از خرابه بیرون آمد تا گشتی در شهر بزند.
مار در حین گشت وگذار از گوشهای وارد میدان شهر شد. در این هنگام جمعی از نخبگان و خواص که از مدتها پیش دنبال زیربغل مار میگشتند، با دیدن مار او را دنبال کردند تا زیربغلش را پیدا و درباره اش مطالعه کنند.
مار که دست و درنتیجه زیربغل نداشت، با دیدن مردم شهر پا به فرار گذاشت و ازآنجاکه پا نیز نداشت، به حالت خزیدن از دست مردم فرار کرد و با عبور از سراها و تیمچههای مختلف، وارد یک کارگاه نجاری شد.
مار همان طور که در کارگاه نجاری دنبال سوراخی برای پنهان شدن میگشت، ناغافل از روی ارهای که استاد نجار به تازگی تیز کرده بود، عبور کرد و در اثر این عبور قسمتی از بدنش پاره شد. مار ایستاد و با عصبانیت به اره نگاه کرد و وقتی نیش باز و دندانهای تیز اره را دید، بیشتر عصبانی شد و اره را گاز گرفت و با این کار علاوه بر قسمتی از بدنش، قسمتی از دهنش نیز پاره شد. مار که بیشترتر عصبانی شده بود، تصمیم گرفت اره را نیش بزند و او را به سزای عمل زشتش برساند.
پس به سمت اره هجوم برد تا دندانهای زهرآگینش را در تن وی فروکند. این کار مار موجب شد علاوه بر پاره شدن تن و دهنش، دندان هایش نیز بشکند.
مار که واقعا و بیشترترتر عصبانی شده بود، تصمیم گرفت به هر قیمتی شده اره را از بین ببرد، پس به دور او پیچید و با تمام قدرت اره را فشار داد تا او را خفه کند. دقایقی بعد نخبگان و خواص که دنبال مار بودند تا زیربغل او را پیدا کنند، به مغازه نجاری رسیدند، اما وقتی وارد مغازه شدند، پیکر پاره پاره مار را دیدند که اره تیزی را در آغوش گرفته است.
یکی از نخبگان و خواص که با دیدن این صحنه متأثر شده بود، رو به دیگر نخبگان و خواص کرد و گفت: گاهی اوقات کسی به ما آسیبی میزند و ما را عصبانی میکند و ما تصمیم میگیریم به کسی که به ما آسیب زده است، صدمه برسانیم، غافل از آنکه داریم به خودمان صدمه میزنیم.
وی افزود: گاهی بهتر است از انتقام جویی چشم پوشی کنیم؛ زیرا درصورت انتقام جویی، پاره میشویم. سپس جسد مار را هدف مطالعه و دقت نظر قرار دادند و پس از آنکه متوجه شدند مار زیر بغل ندارد، گفتند: حیف شد!