صفحه نخست روزنامه‌های کشور - سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی: تقویت فرهنگ عمومی راهی برای افزایش هم‌بستگی اجتماعی است فرهنگ عمومی، زیربنای سلامت جامعه است درگذشت «کوئینسی جونز» تهیه‌کننده آثار مایکل جکسون در ۹۱ سالگی تسهیلات تبصره ۱۸ وزارت فرهنگ به چه کسانی تعلق می‌گیرد؟ اکران سیار «آسمان غرب» میلیاردی شد «سعیداسلام‌زاده» مدیر روابط عمومی معاونت هنری شد دلیل تعطیلی برنامه «شیوه» شبکه چهار چه بود؟ نگاهی به مجموعه‌داستان «نیمۀ تاریک ماه» هوشنگ گلشیری نگاهی به ذات سیال «فرهنگ عمومی» و آیین‌نامه‌های بدون ضمانت اجرایی صفحه نخست روزنامه‌های کشور - دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ «دزدان دریایی کارائیب» جدید بدون حضور جانی دپ پیام رئیس انجمن بین‌المللی تئاتر کودک و نوجوان منتشر شد انتشار نسخه مجازی آلبوم عاشقانه «نوازشگر» چرا «سفره ایرانی» کیانوش عیاری پس از ۲۰ سال هنوز اکران نشده است؟ حکایت آبی که صدراعظم نخورد
سرخط خبرها

دیدگاه؛ دریچه‌ای رو به ماجرا‌ها و آدم‌ها

  • کد خبر: ۱۴۱۰۷۸
  • ۳۰ آذر ۱۴۰۱ - ۱۲:۳۱
دیدگاه؛ دریچه‌ای رو به ماجرا‌ها و آدم‌ها
نویسنده کسی است که چنین متنی را نوشته؛ راوی آن است که دارد ماجرا را برای ما خواننده‌ها نقل می‌کند.

«وقتی مامان رسید، بابا انگار تازه یادش افتاد زن و بچه‌ای هم دارد! گفت می‌خواهد برود، دلش نمی‌خواهد، اما باید برود و مامان و من باید این را درک کنیم. گفتم ما را هم با خودت ببر، اما مامان چشم غره‌ای به من رفت که یعنی تو دخالت نکن، بگذار خودم قضیه را رفع و رجوع کنم.» در قطعه‌ای که خواندید دست کم با سه مفهوم روبه رو هستیم: نویسنده و راوی و روایت.

نویسنده کسی است که چنین متنی را نوشته؛ راوی آن است که دارد ماجرا را برای ما خواننده‌ها نقل می‌کند (همان اول شخص یا «من» که ممکن است اسمش را در ادامه متن بدانیم یا ندانیم و باید حساب او را از نویسنده جدا کرد اگرچه همسانی زیادی میان او و نویسنده وجود داشته باشد)؛ روایت هم مجموعه رویداد‌ها یا حادثه‌هایی مرتبط به هم است که برای خواننده نقل می‌شود. هر نویسنده برای روایت کردن داستانش (عرضه اطلاعات درباره آدم‌ها و ماجرا‌ها و آنچه در داستان هست) شیوه‌ای اتخاذ می‌کند. این شیوه همان «دیدگاه» است که به آن «زاویه دید» هم گفته می‌شود.

بسته به اینکه نویسنده چه کسی را برای روایت داستانش برگزیند، دیدگاه داستان می‌تواند اول شخص (من) یا سوم شخص (او) و در موارد اندکی دوم شخص (تو) باشد. دیدگاه قطعه آغاز این مطلب اول شخص است، چون «من» ماجرا را نقل می‌کند، حال اگر همان متن را به شیوه سوم شخص روایت کنیم چنین چیزی می‌شود: «.. بابا گفت مرجان و فرامرز باید این را درک کنند. فرامرز با صدایی لرزان گفت ما را هم با خودت ببر، اما مادر چشم غره‌ای بهش رفت...»

اگر دانسته‌ها و اِشراف راوی سوم شخص درباره هر آنچه باشد که در داستان و پیرامون آدم‌ها می‌گذرد و هر چه در ذهن آدم هاست و طبعا آنچه در ظاهر آدم‌ها دیده می‌شود و همچنین این راوی سوم شخص درباره همه چیز بتواند نظر بدهد، دیدگاه داستان، دیدگاه «دانای کل» خواهد بود: «وقتی مادر از سفر برگشت، پدر همه چیز را گفت، همه آن چیز‌هایی که زنش و پسرش فرامرز می‌دانستند، اما به روی خود نمی‌آوردند. زنش لب گزید.

پیدا بود بد جوری عصبانی است، اما خویشتن داری ذاتی اش نمی‌گذاشت واکنش درخوری نشان دهد. زن لاغر و تکیده‌ای بود که فهمیدگی اش زبانزد بود، هر چند گاهی این فهمیده بودن بیشتر به مظلومیت می‌زد! فرامرز کمترین شباهتی به مادر نداشت. جوانی قوی هیکل با بر و رویی گیرا بود که زود از کوره در می‌رفت و به سرعت در برابر اتفاق‌ها واکنش نشان می‌داد. خودخواهی پدر عمیقا عذابش می‌داد و بیشتر از هر کسی او را به عکس العمل وامی داشت. گفت ما را هم با خودت ببر...»

اگر دیدگاه سوم شخص تنها به وصف چیز‌ها و ظواهر بپردازد و از اظهارنظر و نیز بیان ذهنیات آدم‌ها بپرهیزد، «سوم شخص نمایشی (عینی)» خواهد بود: «مادر برخلاف فرامرز زنی لاغر بود. با اشاره چشم و ابرو به پسرش فهماند که دخالت نکند. فرامرز گفت مامان بذار بگم تو این سال‌ها چی کشیدیم، ولی مادر اخم کرد. پدر نشست لبه پاسیو و گفت رفتن من خیلی هم بد نیست.

قد و بالای فرامرز شباهت زیادی به پدر داشت...» اگر دیدگاه سوم شخص تنها به جهان ذهنی یکی از شخصیت‌های داستان ورود کند و نتواند ذهنیات دیگر شخصیت‌ها را دریابد، به آن دیدگاه «دانای کل محدود» می‌گوییم. در اینجا راوی «او» است، اما همچون «من» (دیدگاه اول شخص) تنها از ذهنیات شخصیت کانونی (یعنی همان آدمی که داستان از دریچه نگاهش روایت می‌شود) آگاه است.

در این دیدگاه، مکان نیز محدود است به محیط دور و بر شخصیت کانونی و نمی‌توان جایی را تصویر کرد که از دیدرس او خارج است؛ یعنی اگر شخصیت کانونی ما فرامرز باشد، وقتی پدر از خانه و دیدرس فرامرز خارج می‌شود، دیگر نمی‌توان او را دنبال کرد؛ چون دانسته‌های راوی به اندازه دانسته‌های فرامرز است: «پدر بدون خداحافظی رفت و در را پشت سرش بست. فرامرز پیش خودش گفت: یعنی بابا الان مستقیم می‌رود راه آهن؟ نکند دوباره زن گرفته و زن دومش در خانه‌ای نقلی توی همین شهر چای دم کرده تا بابا از راه برسد؟»

یک زاویه دید کمتر رایج، دیدگاه دوم شخص است. در این دیدگاه طبق قراری ناگفته، ماجرا از دید «تو» روایت می‌شود؛ انگار که نویسنده، شمای خواننده داستان را جای شخصیت کانونی به کار گرفته و به راوی داستان تبدیل کرده است تا ماجرا را از جهان عینی و ذهنی شما نقل کند: «از کار‌های بابا حرص می‌خوری. توی کتت نمی‌رود که آدم این قدر خودخواه باشد و حتی به زن و بچه اش تعهدی نداشته باشد. می‌گویی ما را هم با خودت ببر، اما از چشم غره مادر به خودت می‌آیی. سکوت می‌کنی تا مامان سررشته کار را دست بگیرد...» توجه داشته باشید که این دیدگاه شباهت زیادی به دیدگاه اول شخص دارد منتها به جای «من»، «تو» است که ماجرا را روایت می‌کند.

در این زاویه دید، مخاطب خودش را جای شخصیت کانونی می‌گذارد اگرچه از او خوشش نیاید و رفتارهایش را نپسندد. همین امر گاهی ممکن است سبب دلخوری خواننده شود که البته نویسنده حرفه‌ای باید کار خودش را بکند و این دلخوری را خیلی جدی نگیرد! نویسنده با انتخاب یک شخصیت به عنوان راوی، به نوعی تأکید می‌کند که این شخصیت برایش مهم است.

اهمیت یادشده یا به علت مهم‌تر بودن آن شخصیت و تأثیرگذاری بیشترش از دیگران در داستان است، یا به این علت که گزینش او باعث تمرکز بیشتر و بهتر نویسنده در نقل داستانش می‌شود. چه بسا شخصیتی فرعی و حاشیه‌ای داشته باشیم که اگر داستان را از دریچه ذهن و چشم او روایت کنیم، بهتر بتوانیم بر شخصیت اصلی تمرکز کنیم و داستان تأثیرگذارتر و قدرتمندتر از کار درآید.

مثلا اگر شخصیت اصلی داستان در نمونه‌های ذکرشده، پدر باشد، اما پدر را از زاویه دید فرامرز بهتر بتوانیم معرفی کنیم یا این گونه داستانمان را اثرگذارترین ارائه دهیم، بسته به نیاز و ضرورت داستانی می‌توانیم دیدگاه اول شخص را انتخاب کنیم و راوی ما هم فرامرز باشد یا دانای کل محدود یعنی سوم شخصی برگزینیم که تنها به ذهن فرامرز وارد شود.

بدیهی است اگر شخصیت‌ها و ماجرا‌ها و در کل ضرورت داستان، دیدگاه دیگری - مثلا سوم شخص نمایشی یا دوم شخص - را بطلبد، لازم است مطابق ضرورت عمل کنیم. بعدا درباره دیدگاه‌های دیگر در روایت داستان هم خواهیم گفت.

*در نگارش این مطلب از منابعی، چون «مبانی داستان کوتاه. مصطفی مستور، نشر مرکز، چاپ اول، ۱۳۷۹» و «هنر داستان نویسی. دیوید لاج. برگردان فارسی رضا رضایی. نشر نی. چاپ هفتم، ۱۳۹۷» بهره برده شده است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->