مروری بر محتوا، چرایی و چگونگی تهیه فیلمی کوتاه و مستند از مشهد در دوران جنگ جهانی دوم | اسرار ورود کنسول انگلیس به حرم امام‌رضا(ع) مشکل تعیین درصد جانبازی همچنان پابرجاست | بهبود بیمه جانبازان با اختصاص ۲۴ همت اعتبار پیشنهاد آیت‌الله کعبی درمقابل جایزه صلح نوبل آغاز پیش ثبت‌نام حج تمتع ۱۴۰۵ از ۲۰ مهر راهکارهای شرع برای غلبه بر وسواس در طهارت و نماز زیارت حضرت معصومه(س) سبب تقویت باورهای وجودی انسان می‌شود لزوم بهره‌برداری از ظرفیت گردشگری مذهبی و زیارتی تربیت بانوان مبلغ اربعین با تأکید بر زبان‌آموزی انگلیسی و عربی شناسایی پیکر شهید محمدهاشم سلطانی از فرماندهان دوران دفاع مقدس توانمندسازی ائمه جماعات مساجد مشهد در حوزه تربیتی کودکان و نوجوانان زمزمه‌ای میان خاک و نور به‌سوی بهترین کار بشتابید از الگوی والدین تا جادوی همسالان | چگونه از سنین پایین بچه‌ها را با نماز رفیق کنیم؟ لزوم تداوم ارتباط معتکفین با مسجد آغاز اعزام دانشجویان به سفر عمره از ۲۵ آبان‌ماه | اعزام بدون قرعه‌کشی زوج‌های دانشجو در خراسان رضوی تأکید قرائتی بر اجرای سند بنیادین آموزش و پرورش بیش از ۳۰ درصد جمعیت جهان تا سال ۲۰۶۰ مسلمان خواهند شد برکت دعای امام؛ داستان حماد بن عیسی قفل غفلت را بشکنیم | در هیاهوی زندگی، از یاد امام زمانمان غافل نشویم شهادت پاسدار تیپ ۱۲ قائم (عج) سمنان حین ماموریت رزمی + عکس (۱۶ مهر ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

ارثیه باشکوه بی بی

  • کد خبر: ۱۶۷۱۰۱
  • ۱۰ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۳
ارثیه باشکوه بی بی
بی بی یک کمد بزرگ داشت پر از چادر‌های پرنقش و نگار. آن کمد کالبدی داشت که با نقش و نگارچادر‌های بی بی، جان گرفته بود.

بی بی گوهر، شاید اولین زنی بود که در نسل خودش شناسنامه داشت. به واسطه حضور دایی اش در ثبت احوال؛ اتفاقا با خط خوشی هم اطلاعاتش را نوشته بودند. متولد یک هزار و سیصد خورشیدی.

بی بی یک کمد بزرگ داشت پر از چادر‌های پرنقش و نگار. آن کمد کالبدی داشت که با نقش و نگارچادر‌های بی بی، جان گرفته بود؛ و من همیشه دلم می‌خواست برای هر سناریو خاله بازی ام با چادری جدید روی صحنه بروم! اما سنم به این حرف‌ها قد نمی‌داد.

بی بی همیشه چادر می‌پوشید و رویش را محکم می‌گرفت و نیازی به اضافات گل گلی زنانه امروزی نداشت. همیشه روسری سفید می‌پوشید و عیدها، چون سید بود سبز، ولی همان را هم نامحرم نمی‌دید. اتفاقا من هم در عکس‌های کودکی ام همانم. منتها با ادا و اطوار مصنوعی.

اما بی بی واقعی بود. ما می‌دانستیم او هرگز قیچی به گیس‌های بافته اش نزده بود و در خلوتش جلو آینه شانه شان می‌کشید و یواشکی ابرو تمیز می‌کرد. این تمام یواشکی‌های زنی بود که در شصت وهفت سالگی داغ دار شوهر شد و بعد سعی کرد ادای مرد‌ها را دربیاورد، اما نتوانست. بی بی وقتی که بعد از صد سال مرد، یک ارثیه باشکوه داشت که به هر نوه دختری که یازده نفر بودیم، دست کم دو سه تایی رسید. بله چادرهایش.

اما یک چادر مشکی با گل‌های ریز بابونه سفید داشت که چشم همه مان دنبالش بود. بی بی فقط روز‌های عید، عروسی نوه هایش و حرم امام رضا (ع) آن را سر می‌کرد.

حتی کربلا را با چادر یک دست مشکی رفت. وقتی می‌پرسیدیم چرا؟ می‌گفت: من همیشه برای جدم عزا دارم و هنوز آن چادرش بوی عطر تربت خورده را می‌دهد.

آن شب که همه سوگوار رفتنش بودیم و تمام چادر‌های او همچون خزانه داری ناعادل دست من افتاده بود (چون بی بی با ما زندگی می‌کرد و دختر‌ها حق انتخاب را داده بودند به من) همان چادر امام رضایی اش را برداشتم و باقی را سپردم به نوه بزرگ‌تر و با همان اشک خشک کردم و رفتم.

هنوز به مشهد نرسیده به خوابم آمد، همچون همیشه با بغض از حرم می‌گفت، اما برخلاف همیشه که شخصیت قاطع و مدیری داشت و امر و نهی می‌کرد، با ادبیاتی از جنس نیاز و دلتنگی می‌خواست به حرم بروم.

از بجنورد به مشهد که رسیدیم همان مشکی گل بابونه‌ای اش را پوشیدم، ولی نه به زیبایی خودش و رفتم، نه مثل شتابی که او همیشه داشت؛ و همانجایی که طبق عادت دست کم نود ساله، به نماز می‌نشست رو به روضه منوره نشستم.

انگار خودم نبودم، زنی صد ساله بودم که همه راه را برایش باز می‌کنند.

به خانه که برگشتم پاکت حاجتی که در طلبش بودم برایم پست شده بود؛ تای کاغذش درست مثل خط اتو‌های چادر بی بی تازه بود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->