درباره شهید محمدرضا صدیقی صابر و خانواده شهیدش | فدائیان وطن کودک، جوان و نوجوان شیعه هنوز هم شهید می‌دهد | ندای «هَلْ‌مِنْ‌ناصِرٍ» هنوز به گوش می‌رسد مسئله فلسطین از منظر برخی از مهم‌ترین اندیشمندان معاصر جهان | نهیب فیلسوفان و مورخان بر سر رژیم صهیونیستی دیدار تولیت آستان قدس رضوی با نماینده ولی‌فقیه در امور حج و زیارت (۹ تیر ۱۴۰۴) مداحی میثم مطیعی به یاد سردار شهیدحاجی‌زاده + فیلم و متن مراسم تشییع پیکر مطهر ۴ شهید جنایت رژیم صهیونی، در مشهد برگزار شد + فیلم (۹ تیر ۱۴۰۴) «حسینیه حرم» میزبان هیئات مذهبی سراسر کشور + فیلم طرح «میز خدمت حقوقی» با حضور وکلای قوه‌قضائیه در مساجد خراسان رضوی اجرا می‌شود ایران و ذهن‌های تسخیر شده شهید سعید برجی، دانشمند هسته‌ای که هرگز ناامید و خسته نشد سه‌ساله‌ای در قلب کودکان عاشورایی| سومین گردهمایی کودکانه به یاد حضرت رقیه (س) در حرم رضوی برگزار شد آیت‌الله مکارم شیرازی: تهدیدکننده رهبری و مرجعیت حکم محارب دارد جزئیات اجرای عملیات فرهنگی قرآنی «همت» در ایام محرم و صفر ۱۴۰۴ سبکی متفاوت از مداحی میثم مطیعی در دهه اول محرم + صوت و متن جنگ، ما را بزرگ می‌کند روز سوم محرم بر کاروان کربلا چه گذشت؟ مراسم بزرگداشت شهدای اقتدار ایران در مصلای امام‌خمینی(ره) برگزار می‌شود رئیس کمیته پدافند غیرعامل در بنیاد شهید و امور ایثارگران منصوب شد توصیه آیت الله وحید خراسانی براه بهره بردن از فیوضات دهه اول محرم اجرای هفت‌شب تعزیه‌خوانی در فرهنگ‌سرای بهشت مشهد | لزوم ایجاد پایگاه دائمی تعزیه در شهر
سرخط خبرها

ارثیه باشکوه بی بی

  • کد خبر: ۱۶۷۱۰۱
  • ۱۰ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۳
ارثیه باشکوه بی بی
بی بی یک کمد بزرگ داشت پر از چادر‌های پرنقش و نگار. آن کمد کالبدی داشت که با نقش و نگارچادر‌های بی بی، جان گرفته بود.

بی بی گوهر، شاید اولین زنی بود که در نسل خودش شناسنامه داشت. به واسطه حضور دایی اش در ثبت احوال؛ اتفاقا با خط خوشی هم اطلاعاتش را نوشته بودند. متولد یک هزار و سیصد خورشیدی.

بی بی یک کمد بزرگ داشت پر از چادر‌های پرنقش و نگار. آن کمد کالبدی داشت که با نقش و نگارچادر‌های بی بی، جان گرفته بود؛ و من همیشه دلم می‌خواست برای هر سناریو خاله بازی ام با چادری جدید روی صحنه بروم! اما سنم به این حرف‌ها قد نمی‌داد.

بی بی همیشه چادر می‌پوشید و رویش را محکم می‌گرفت و نیازی به اضافات گل گلی زنانه امروزی نداشت. همیشه روسری سفید می‌پوشید و عیدها، چون سید بود سبز، ولی همان را هم نامحرم نمی‌دید. اتفاقا من هم در عکس‌های کودکی ام همانم. منتها با ادا و اطوار مصنوعی.

اما بی بی واقعی بود. ما می‌دانستیم او هرگز قیچی به گیس‌های بافته اش نزده بود و در خلوتش جلو آینه شانه شان می‌کشید و یواشکی ابرو تمیز می‌کرد. این تمام یواشکی‌های زنی بود که در شصت وهفت سالگی داغ دار شوهر شد و بعد سعی کرد ادای مرد‌ها را دربیاورد، اما نتوانست. بی بی وقتی که بعد از صد سال مرد، یک ارثیه باشکوه داشت که به هر نوه دختری که یازده نفر بودیم، دست کم دو سه تایی رسید. بله چادرهایش.

اما یک چادر مشکی با گل‌های ریز بابونه سفید داشت که چشم همه مان دنبالش بود. بی بی فقط روز‌های عید، عروسی نوه هایش و حرم امام رضا (ع) آن را سر می‌کرد.

حتی کربلا را با چادر یک دست مشکی رفت. وقتی می‌پرسیدیم چرا؟ می‌گفت: من همیشه برای جدم عزا دارم و هنوز آن چادرش بوی عطر تربت خورده را می‌دهد.

آن شب که همه سوگوار رفتنش بودیم و تمام چادر‌های او همچون خزانه داری ناعادل دست من افتاده بود (چون بی بی با ما زندگی می‌کرد و دختر‌ها حق انتخاب را داده بودند به من) همان چادر امام رضایی اش را برداشتم و باقی را سپردم به نوه بزرگ‌تر و با همان اشک خشک کردم و رفتم.

هنوز به مشهد نرسیده به خوابم آمد، همچون همیشه با بغض از حرم می‌گفت، اما برخلاف همیشه که شخصیت قاطع و مدیری داشت و امر و نهی می‌کرد، با ادبیاتی از جنس نیاز و دلتنگی می‌خواست به حرم بروم.

از بجنورد به مشهد که رسیدیم همان مشکی گل بابونه‌ای اش را پوشیدم، ولی نه به زیبایی خودش و رفتم، نه مثل شتابی که او همیشه داشت؛ و همانجایی که طبق عادت دست کم نود ساله، به نماز می‌نشست رو به روضه منوره نشستم.

انگار خودم نبودم، زنی صد ساله بودم که همه راه را برایش باز می‌کنند.

به خانه که برگشتم پاکت حاجتی که در طلبش بودم برایم پست شده بود؛ تای کاغذش درست مثل خط اتو‌های چادر بی بی تازه بود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->