به گزارش شهرآرانیوز، هر چند دقیقه یک بار، یکی یاا... گویان وارد میشود و سلام وعلیکها از سر گرفته میشود. احوالپرسیها کوتاه است و بلافاصله هرکس کارش را از سر میگیرد؛ دو نفر پای کامپیوتر، چند نفر دور میز جلسه و یکی دو تایی هم در اتاقک پشتی.
بقایای جنگ تحمیلی را نه فقط در عکس شهدای نقش بسته روی دیوار، بلکه در تن رنجور آدمهایی که اینجا رفت وآمد میکنند نیز میشود دید؛ از روی راه رفتنهای لنگ لنگان این یکی، دستِ نداشته دیگری و صدای مردی که نجواهایش از خستگی حنجره شیمیایی شده اش خبر میدهد.
موسپیدکردههایی که در زیرزمین مسجد ایزدی حدفاصل امام رضا (ع) ۳۳ و ۳۵ دورهم جمع شده اند، همان رزمندههای جوان چند دهه پیش هستند که دغدغه هایشان نمیگذارد خودشان را بازنشسته و خانه نشین کنند. آنها پای کار انقلاب مانده اند، چه آن روزها که صدام خواب فتح تهران را میدید، چه این سالها که بازار شبهه فروشی داغ و خریداران ناآگاه آن پرشمار شده است.
سؤالاتمان با عباس آرانیان، مدیر شصت ویک ساله انجمن راویان فتح رضوی، از چرایی شکل گیری آن شروع شد و به ناآرامیهای پارسال کشیده شد؛ اغتشاشاتی که با سلاح جهاد تبیین برای خاموش کردن آن پیش قدم شدند. او اصرار دارد از خود و سابقه چندساله حضور داوطلبانه اش در جنگ تحمیلی ننویسیم و صرفا از این سازمان مردم نهاد بگوییم که راویان آن بی چشمداشت مادی از واقعیتهای جنگ و انقلاب میگویند.
سال ۱۳۹۰ به ثبت رسیدیم، ولی دست کم یک دهه پیش از آن هم فعالیت غیررسمی داشتیم.
آن موقع این نیاز حس شد. خود اردوهای راهیان نور هم تاریخچهای دارد. یادم هست جنگ تحمیلی هنوز برقرار بود که گاهی خانواده شهدا را میآوردند منطقه برای بازدید، اما راهیان نور به شکل رسمی اش در دهه ۸۰ شکل گرفت.
شاید بعد از نخستین حضور رهبر معظم انقلاب در یادمان شهدای هویزه در سال ۱۳۷۵ بود که برای این اردوها ساختار تعریف شد. کاروانها به شکل امروزی اش شکل گرفت، رفت و آمدها به این مناطق جدیتر شد و نیاز حس شد که فردی به عنوان راهنما همراه زائران باشد. باید مجموعههایی منسجم مشابه انجمن راویان شکل میگرفت. اولین بودیم در کشور.
نه! کاملا خودجوش و مردمی.
نه! همه برای دل خودشان میآیند. در دوران بازنشستگی که خیلیها به دنبال باغ و ویلا و درآمد و مسافرت هستند، بعضی پیشکسوتهای دوران دفاع مقدس از وقت و استراحتشان میزنند و میآیند اینجا فعالیت میکنند.
بیشترشان هم جانباز هستند. راوی داریم با پایی که در جبهه جا گذاشته، با دستهای مشکل دار. همین آقای آسوده که اینجاست، نمونه حی وحاضرش است. صدایش را که میشنوید چه وضعیتی دارد. شیمیایی است. نصف سال درگیر سفر به تهران و بستری و درمان است. با همین وضعیتها میآیند کمک میکنند.
اگر پروژهای در ارگانی مرتبط با کارمان تعریف شود و ما مجری اش شویم، حمایت میشود؛ مثلا مجری یک دوره آموزشی باشیم؛ ولی در حالت عادی نه. سازمان مردم نهاد همین است دیگر.
هم عمومی هم تخصصی. در سال بین دو تا پنج دوره آموزشی میگذاریم؛ چه برای تازه جذب شدهها چه قدیمی ها. مثلا همین یکی دو هفته پیش دوره توانمندسازی داشتیم در موضوع مهارتهای تبیین.
راویهایی که جنگ را درک کردند، در یک برهه از جنگ و جاها و مسئولیتهای خاصی بودند. یکی توپخانه، یکی مخابرات، آن یکی بهداری، دیگری تخریب و.... باید آموزش هایشان کامل شود، چون مخاطب سؤال میپرسد. مثلا در منطقه عملیاتی والفجر ۸ که عملیاتهای آبی انجام شده است، باید راوی اشراف داشته باشد به ماجرا.
بله، جنگ ندیدهها آموزش کامل میبینند؛ هشت سال جنگ تحمیلی را به صورت تئوری به اضافه بازدیدهای میدانی از مناطق عملیاتی، تا وقتی میگوییم والفجر ۸ سر از کردستان درنیاورند. چهار سطح دارد با حدود ۱۶۰ ساعت آموزش به اضافه بازدید میدانی.
برای دلشان.
فقط همین. هیچ چیز دیگری ندارد. ما خیلی هنر کنیم، بعد گذشت سه چهار سال از جذب یک راوی، یک کارت روایتگری به او بدهیم. این کارت هم چیزی نیست که همه جا لازمش بشود، شاید راهیان تا راهیان بعدی به کارشان بیاید.
نه! ما بابت روایتگری به کسی پول نمیدهیم. از این ۷۵۰ موردی که در هفته دفاع مقدس امسال اعزام کردیم، به جرئت میگویم که ۹۸ درصدشان چیزی دریافت نکردند.
آن ۲ درصد هم در حد قاب و کتاب و این طور چیزها بوده است. راوی ما به دعوت میزبان، از مشهد با خودرو شخصی اش به اسلامیه فردوس میرود و کسی پول بنزینش را هم تقبل نمیکند. نمیگویم که بنویسید اینها را، چون پرسیدید با چه انگیزه ای، گفتم. حس دین درونی دارند.
باید راوی جانبازمان را ببینید که با حدود هفتاد سال، با دو عصا زیر بغل، چطور راه میرود در مناطق عملیاتی و روایتگری میکند. در جنگ سوریه و نبردهای افغانستان هم مشارکت داشته است.
الان هم میگوید هر جای شهر که کسی نمیرود، به من بگو میروم. دانشگاه و مدرسه و حوزه و اداره هم برایش فرق ندارد. زیرزمین خانه اش را کرده است خیریه و جهیزیه جور میکند برای بی بضاعت ها، دوره قرآن دارد و.... با این طور افرادی سروکار داریم.
نه! بروید خانه هایشان را نگاه کنید ببینید لاکچری هست یا نیست. در این پنج سال که از راه اندازی صندوق قرض الحسنه خودگردان مجموعه میگذرد، سیصد وام قرض الحسنه و ضروری داده ایم با مبالغ ۵ تا ۱۵ میلیون تومان.
اگر خیلی ثروتمند بودند که چنین مبالغی لازمشان نمیشد. دغدغههای مالی راویان ما مثل بقیه مردم است. برخی متوسط رو به بالا هستند و برخی هم مستأجر، عیال وار یا بدون خودرو.
در کل استان حدود ۷۵۰ رزمنده پیشکسوت و حدود ۱۵۰ راوی جوان را آموزش دادیم. با حدود سیصد نفرشان ارتباط مستمر داریم. بقیه هم این طور نیست که عرصه را ترک کرده باشند. بنا به هر علتی درگیر هستند و شاید سالی چندبار بیشتر فرصت روایتگری نداشته باشند. طبیعت کار مردمی همین است.
سنشان برایمان اولویت ندارد. راوی بیست ساله هم داریم. سال ۱۳۹۷ یک افق بیست وپنج ساله و بر اساس آن یک برنامه کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت تعریف کردیم.
باید از الان تدبیر کنیم برای جایگزین شدن ناگزیر نسل ها. آموزش ۷ هزار راوی جوان و ۳ هزار راوی پیشکسوت بخشی از این افق است. به عنوان نمونه در راهیان نور پارسال از ۹۲ راوی اعزام شده به مناطق عملیاتی، ۲۰ نفرشان جزو راویان جوان و جنگ ندیده بودند که به آموزشهای تئوری شان، تجربه هم اضافه شد.
بعضی هایشان برای همه گروهها صحبت میکنند، اما برخی نه، مختص دانش آموزان، دانشجویان یا مساجد هستند. اداره با اداره و دانشگاه با دانشگاه هم فرق دارد.
برای دانشجوی دانشگاه فردوسی باید با یک زاویه دید صحبت کرد و برای غیرانتفاعی خیام طور دیگر. یکی از راویانمان هفته پیش رفته بود برای دانش آموزهای ابتدایی صحبت کند. با کوله پشتی، کلاه خود و مین پلاستیکی و این طور ابزار باید با آنها ارتباط برقرار شود.
به بچهای در این سن که نمیشود با «رب اشرح لی صدری» و جملههای سنگین حرف بزنی. اینکه بتوانی پیامت را در قالبی ارائه کنی که متناسب با مخاطب باشد، کاری ساده نیست.
نه، وسعت کارمان دیگر محدود به این مناسبتها نیست. زمانی که کشور درگیر جنگ نظامی بود، پای کار بودیم، بعد که دیدیم انقلاب در یک جنگ دیگر و جوری دیگر دارد هدف هجمه قرار میگیرد، سنگرمان را عوض کردیم.
مثلا ۹ دی که اتفاق افتاد و شد هفته بصیرت، به زمینههای ورودمان یکی دیگر اضافه شد. یعنی اگر قبلا فقط راهیان نور بود و دوسه جلسه در طول سال در شهر، حالا هفته بسیج هست، سوم خرداد هست، هفته دفاع مقدس، دهه فجر، سالگرد شهادت حاج قاسم، یادوارههای شهدا، کاروانهایی که برای زیارت به مشهد میآیند و... نیز هستند.
جهاد تبیین که رهبر معظم انقلاب بر آن تأکید دارند که تاریخ و مناسبت نمیشناسد. در همین اغتشاشات پارسال، راویانمان برای روشنگری با همه توان پای کار آمدند.
یکی از خط قرمزهایمان این است که راوی ما روضه خوان بشود. خواست گریزی بزند ایرادی ندارد، اما اینکه تمام وقت را این طور صرف کند، خیر. شاید اگر مخاطبت زائرانی باشند که به صورت خانوادگی سفر کرده اند، صرف گفتن از این دست خاطرات برایشان کافی باشد، اما برای مخاطب دانشجو و دانش آموز، ما با سیل سؤالات مواجه هستیم و مباحث جهاد تبیین پیش میآید.
میدانم چه میخواهید بگویید. نه، سخت نیست.
واقعا نیست.
بله، حتی ارتباط برقرارکردن با اینها هم سخت نیست. به جمعشان که میروی، میبینی شبیه تصورات عموم نیستند.
بله! همین امسال راوی مان در شلمچه داشت صحبت میکرد که چند تا دختر جوان رد شدند با قیافههای آن چنانی.
دانشجوی یکی از دانشگاههای برند مشهد بودند و با کاروان دانشگاه آمده بودند. رد که شدند، یکی از راویان اشاره کرد که اینها لیدرهای فلان دانشگاه هستند و آن قدر با فضای کاروان ناهم خوان بودند که آنها را با خودروی جداگانه آورده اند. رفته بودند پشت یکی از خاک ریزها. یکی از دوستان ما که لباس روایتگری پوشیده بود، داوطلب شد برود با آنها صحبت کند. در راه برگشت، پرسیدم چه خبر؟ گفت: رفتم پیششان و از آنها پرسیدم چرا نمیروید پیش دوستانتان؟
با تمسخر گفتند:ای حاج آقا... برویم که چه؟ بعد آنها از من پرسیدند، گفتم که غواص بودم. یکی شان گفت عموی من هم غواص بوده است. بیشتر پرس وجو کردم فهمیدم دو تا عموهایش رزمنده بودند؛ یکی زنده است و دیگری شهید شده است. شاید آن روز کلا بیست دقیقه زمان داشتند برای صحبت. تفاوت دخترها قبل و بعد از این چند دقیقه صحبت، دیدن داشت.
عموما مقطعی است متأسفانه، اما دانشگاه به دانشگاه فرق دارد. به عملکرد واحد فرهنگی و بسیجشان بستگی دارد. اعتبار دارند، وقت دارند، مکان دارند، ما هم که پول نمیخواهیم. میماند برنامه ریزی اش که ... این وضعیت به دانشگا هها هم منحصر نمیشود. مساجدمان هم بابرنامه نیستند در این زمینه.
بگذارید یک نمونه دیگر بگویم. یکی از راویانمان ماجرایی تعریف میکرد که مربوط به قبل از اغتشاشات پارسال است، زمانی که هنوز قبح بدحجابی به اندازه امروز نشکسته بود. میگفت کنار نهر خیّن بودیم که خبر دادند پنج تا خانم آمده اند با سرووضعی که اجازه بدهید توصیف نکنم. میگفت اجازه ندادم از آن محدوده دورشان کنند، چون اعتقاد داشتم اینها مهمان شهدا هستند.
رفتم و چند دقیقهای با آنها صحبت کردم، به پهنای صورت گریه میکردند. بلوزهای کوتاه و کلاه هایشان را پایین میکشیدند، بلکه بتوانند یک مقدار سرووضعشان را مناسب آن فضا کند. با چه حالی رفتند از آنجا... راوی ما براساس چیزهایی که از آن خانمها دیده بود، میگفت یقین دارم آدمهای سابق نخواهند ماند. اینها بچههای خودمان اند؛ نسل بعد از ما. دشمن روی فکرشان کار کرده است و ما نکردیم.
یکی از نواحی آموزش وپرورش مشهد، ارتباط گرفت با ما و جدولی بیست وپنج روزه تهیه کرد برای چندین مدرسه. یادم نیست درست، ولی در همان بازه ۸۴ یا ۸۶ جلسه برگزار کردیم با دانش آموزان. به دلیل همان فضایی که میگویید، از راویان خواسته بودیم استثنائا لباس روایتگری نپوشند و از مدیران مدرسه هم خواسته بودیم که اینها را راوی معرفی نکنند.
بگویند یک نویسنده، یک پژوهشگر، معلم درس آموزش دفاعی یا چنین عناوینی مهمان مدرسه است. اینها مدارسی بودند که گاه حتی با روحانی مدرسه شان درست رفتار نکرده بودند، اما در اوج اغتشاشات یک مورد هم از این حدود نود جلسه گزارش نداشتیم دال بر اینکه راوی را هو کرده باشند، مشکلی ایجاد شده باشد یا چیزی از این قبیل. بر اساس گزارش راویانمان، سؤالهای بچهها گاه عجیب و غیرمرتبط با اغتشاشها بود.
مثلا اینکه ارث زن با مرد چرا فرق دارد. عجیب بود برایمان از این بابت که با سؤالات بچهها از خودمان میپرسیدیم مگر اینها معلم دینی ندارند؟ مگر معلم پرورشی ندارند؟ اصلا والدینشان را میگویم، واقعا میشود باور کرد که برای تربیت بچه شان کم نگذاشتند؟! درد این بچهها چه بود؟ گیرشان چه بود؟ دانستن دلیل تفاوت ارث زن و مرد؟! واقعا همین؟
متأسفانه یک مقداری همین مورد دوم است که میگویید. به قول یکی از رفقای راوی، آنهایی که دغدغه دارند، سراغمان میآیند، برخی هم که از ابتدا دغدغهای نداشتند، هیچ. خداراشکر که موضوع روایتگری در مجموع تا حد قابل قبولی جا افتاده است.
ما از طریق اتوماسیون به ادارات معرفی شده ایم. کسی در بدنه اصلی دستگاهها نمیتواند مدعی باشد که ما را نمیشناسد. حالا اینکه احیانا نامه معرفی ما را به زیرمجموعه شان ارجاع داده باشند یا نه، نمیدانم. بماند که بعضی از این دعوت کردنهای مناسبتی هم حکم دکان بازکردن دارد.
یعنی همین که هفته فلان است، یک برنامه برگزار کنند، از فلان راوی سرشناس دعوت کنند، خبرش را منتشر کنند و از این صحبت ها. در اوج ترافیک کارمان، صبح زنگ میزنند که برای یکی دو ساعت دیگر راوی میخواهیم. میپرسم تقویم ندارید احیانا؟ از قبل خبر نداشتید که چنین مناسبتی در راه است؟ این طوری است کارهایشان.
از بانک مقالاتمان نگفتم که ۱۸ هزار مقاله در آن موجود است با موضوع دفاع مقدس از زوایای مختلف. در زمینه تاریخ شفاهی هم ۵ هزار ساعت صوت گفتگو با رزمندگان، پیاده و به نوشتار تبدیل شده که در نرم افزار در دسترس است. کتابخانه تخصصی مان ۲ هزار جلد کتاب دارد. از هشت جلد کتابی که منتشر کرده ایم هم چیزی نگفتم. همگی برای رفع نیاز مطالعاتی راویان خودمان است و عموم پژوهشگرانی که در این زمینه میخواهند فعالیت کنند.
نه، کاملا مستقل. مثلا برای کتاب «راز بندگی» که اربعین امسال منتشر شد، سه تا چک دادیم.
از محل فروش کتاب ها. دیگر به راویانمان هم کتاب رایگان نمیدهیم.