بهرام رادان رسماً از داوری چهل وسومین جشنواره فیلم فجر خارج شد جزئیات تصادف آرمان امیدی، خواننده مسجدسلیمانی برنامه عصر جدید اکران ۳ فیلم کوتاه مشهدی راه‌یافته به فجر در سینما مهر کوهسنگی شهاب آسمان بازیگری | درباره شهاب حسینی، بازیگر نام‌آشنای سینمای ایران جست‌و‌جو در دنیای امپرسیونیسم | گزارشی از نمایشگاه گروهی نقاشی در نگارخانه آسمان مشهد نگاهی به مسیر هنری میترا حجار، به بهانه سالروز تولدش آموزش داستان نویسی | این شانزده نفر که به من زل زده اند (بخش دوم) پسرى که پاره تن رسول خدا بود | روایت «الفتوح» از تولد امام حسین(ع) که پروردگار هم‌زمان آن را تهنیت و تسلیت گفت جدول اکران فیلم‌های جشنواره فجر ۱۴۰۳ در سینما آفریقا مشهد + تاریخ و ساعت نشست خبری بیست‌ودومین جشنواره فجر مشهد برگزار شد | اکران ۳۲ فیلم سینمایی و انیمیشن در سینما‌های آفریقا، هویزه و سیمرغ + فیلم صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۳ آغازبه‌کار نمایشگاه خوشنویسی و تذهیب هنرمندان تایباد و هرات افغانستان انتقاد انیمیشن‌سازها در جشنواره فجر: نه داوری درست داریم نه نگاه درست گفتگو با مهتاب ناظری، برنده جایزه برترین بازیگر بخش دیگرگونه‌های اجرایی تئاتر فجر برای نمایش تلقین درخشش هنرمندان مشهدی در جشنواره تئاتر فجر | تندیس برترین اثر بخش دگرگونه‌های اجرایی به نمایش «تلقین» رسید اعلام اسامی برگزیدگان چهل و سومین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر (۱۳ بهمن ۱۴۰۳) ۹ فیلم فجر به سانس فوق‌العاده رسید (۱۳ بهمن ۱۴۰۳) مطالبات کتابفروشی‌ها تسویه شد جدول اکران فیلم‌های جشنواره فجر ۱۴۰۳ در سینما سیمرغ مشهد + تاریخ و ساعت جدول اکران فیلم‌های جشنواره فجر ۱۴۰۳ در سینما هویزه مشهد + تاریخ و ساعت
سرخط خبرها

لوله کشی شیر و عسل

  • کد خبر: ۲۰۸۸۹۲
  • ۰۹ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۲:۳۴
لوله کشی شیر و عسل
محضر عزیز دلم نقره خانم، به خاطر عاطرتان عارضم که مم صادق خان اولاد میزمنوچهرخان دیروز دق الباب کردند، اذن ورود دادیم مشرف شدند.

محضر عزیز دلم نقره خانم، به خاطر عاطرتان عارضم که مم صادق خان اولاد میزمنوچهرخان دیروز دق الباب کردند، اذن ورود دادیم مشرف شدند. یک جوری شده بود خانم جان، این پسر که تا همین هفته پیش با تیشرت باب اسفنجی زیر بازارچه آمد و شد می‌کرد و ریشش سه تیغ بود با کت و شلوار آمده بود و چنان ریشی گذاشته بود که به محاسن سیدجلال امام مسجد سیدعزیزا... می‌گفت زکی، همه اش هم از این کلمات به لطف خدا و به فضل پروردگار و ان شاءا... تعالی و خداوند رحمان مدد کند استفاده می‌کرد.

یک چیز‌هایی هم در باب آینده جوانان و فقر و بیکاری زنان بی سرپرست و سیاست خارجی گفت که حقیقتا هیچ نفهمیدیم. از بس از این تعابیر که ما باید کارویژه مان فلان باشد و کارگروه‌های تخصصی ایجاد کنیم و تعامل با گروه‌های مردم نهاد کنیم و علیه جاهلیت مدرن فلان کنیم و از ابزار رسانه به عنوان پیوست و بازوی تعامل با جهان فلان کنیم خرج می‌کرد که هیچ نفهمیدیم. ما هی کله جنباندیم و گفتیم مم صادق خان حرف بزرگون می‌زنی و پر روغن سرخ می‌کنی. دست بر محاسن کشیده عارض شدند تکلیف ابراهیم خان، تکلیف. احساس تکلیف و مسئولیت خواب از دیدگانم ربوده، شب و روز برایم نگذاشته است.

فرمودیم خب مگر تو دانش آموزی که مشق و تکلیف داشته باشی پسر جان اگر تکلیف داری هم بنشین مثل آدمیزاد مشق هایت را بنویس که نروی این ور و آن ور لغز بخوانی که تکلیف دارم. یکان جوانک هم از خودش ادایی‌تر که گویا تف لگدکن و کیف کش مم صادق خان بودند لفظ آمدند که آقای مهندس کاندیدن.

گفتیم ما هم حالا یک دوره‌ای در دسته بهداشت آرتش ایران بهدار و امدادگر بودیم یک چیز‌هایی دیدیم، ولی خب باز هم دلیل نمی‌شود که بنشینیم خاطرات ببافیم و اسرار مردم فاش کنیم، باز هم مم صادق عارض شد که اگر خداوند کمک کند و مردم پا پیش بگذارند و مدد برسانند می‌خواهیم عازم مجلس بشویم و وکالت مردم بر عهده بگیریم. گفتیم شما؟

گفت اگر خدا بخواهد. گفتیم حالا بر فرض بروی می‌خواهی برای این رعیت گیوه سوخته چه کنده‌ای خرد کنی؟ گفت رایزنی‌هایی کرده ایم با باشگاه بارسلون ان شاءا... این باشگاه را می‌آوریم مشهد، یک صحبت‌هایی هم با دامداران و زنبورداران اطراف شهر کرده ایم قرار شده شیر و ماست و دوغ و عسل را تا خانه‌های مردم لوله کشی کنیم و مردم زحمت نکشند بروند سر کوچه بخرند. در کانون گرم خانواده بمانند و فرزندآوری کنند و تلویزیون ببینند و لبخند بزنند.

فرمودیم پدر سوخته هفت رنگ، خود خدا در بهشتش شیر و عسلش را هزینه نکرده لوله کشی کند توی قصر‌های بندگان خالصش و هرکه می‌خواهد باید کاسه و سطل و چهارلیتری به دست برود لب نهر وردارد تو‌ می‌خواهی لوله کشی کنی؟ از خدا هم خداتری؟ من بعد ذلک بلند شدیم برویم، مم صادق خان عارض شد کجا تشریف می‌برید؟ گفتم دو لولم پر است می‌روم بیاورم یک دوتا گلوله مهمانتان کنم. این را که گفتیم حساب کار دستشان آمد فلنگ را بستند. خلاصه که نقره خانم جانم روزگاری داریم.
به قلم میرزاابراهیم خان شکسته نویس

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->