راه‌اندازی پویش‌های رسانه‌ای در اربعین ۱۴۰۴ | بیمه هر زائر اربعین حدود ۱۴۰ هزار تومان است سنگربانی مقاومت در سکوت | درباره سرلشکر محمدسعید ایزدی که به دست رژیم صهیونیستی به شهادت رسید مراسم بزرگداشت شهدای نیروی قدس سپاه در جنگ ۱۲ روزه برگزار می‌شود آشنایی با نشانه‌های نفاق در قرآن که برای امروز ما آموزنده است تأکید وزیر آموزش و پرورش بر تشکیل شبکه مدرسان آموزش عمومی قرآن سومین اعتکاف علمی «دارالعلم» در حرم امام رضا (ع) برگزار می‌شود نگارخانه رضوان میزبان آثار خوشنویس مشهدی معاون سیاسی استانداری خراسان رضوی: مراسم دهه اول محرم در مناطق تلفیقی ساماندهی شد آخرین آمار دقیق شهدا و مجروحان جنگ ۱۲ روزه (۲۳ تیر ۱۴۰۴) فعالیت ۲۰ دفتر امانت چادر ویژه زائران خواهر در مبادی ورودی حرم امام‌رضا(ع) آخرین دست‌نوشته سردار شهید غلامعلی رشید منتشر شد + عکس طرح «میز خدمت حقوقی» در مساجد، گامی برای کاهش اختلافات و هزینه‌های دادرسی شهیدی که حتی زنجیر طلای همسرش را وقف مجاهدت کرد رعایت حجاب، چه با رغبت و چه از سر وظیفه‌، عملی ارزشمند است روایت سردار کارگر از ساده‌زیستی دختر شهید سرلشکر باقری آغاز ثبت‌نام پیاده‌روی اربعین ۱۴۰۴ از پایان هفته جاری شهدای رسانه‌ای جنگ ۱۲ روزه به ۱۲ نفر افزایش یافت + اسامی تردد ۱۵ هزار زائر از مرز خسروی از ابتدا تا نیمه ماه محرم ۱۴۰۴ حمایت علمای جامع مدرسین حوزه علمیه قم در محارب خواندن تهدیدکنندگان مرجعیت سردار شهید حاجی زاده حاضر بود لباس پاسداری خود را با چه چیزی عوض کند؟ + فیلم
سرخط خبرها

ز دریای کراماتت شده دامانِ صحرا‌ تر

  • کد خبر: ۲۴۰۸۹۴
  • ۰۳ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۵:۳۳
ز دریای کراماتت شده دامانِ صحرا‌ تر
داشتیم با همسرم از مسیری عبور می‌کردیم که ظاهرا کبوتری گوشه پیاده رو افتاده بوده و دور خودش می‌چرخید.

یکی از همان روز‌های معمولی است. روز‌هایی که ما نمی‌دانیم کی می‌آیند و می‌روند. این روز‌ها در تقویم شخصی شاید جایی نداشته باشند. هیچ قرار مهمی نداریم. هیچ چیز خاصی بنا نیست آن روز اتفاق بیفتد. فقط یک روز است قاتی سیصدوشصت وپنج روز سال! گاهی اصل معجزه یعنی همین که خدا روزت را چنان کند که بعد‌ها وقتی یادش می‌افتی، عصای خاطره‌ای عقده دلت را بگشاید و دقیقه‌ای به گریه بنشینی. آری از همان روز‌های تکراری بود که خدا به آن نگاه می‌کرد.

داشتیم با همسرم از مسیری عبور می‌کردیم که ظاهرا کبوتری گوشه پیاده رو افتاده بوده و دور خودش می‌چرخید. ناگاه همسرم می‌گوید: کبوتر بود؟ می‌پرسم چه؟ و سؤال را هم زیاد متوجه نمی‌شود ذهن شلوغم. دوباره می‌پرسد: خانم! کبوتر بودها! بریم بگیریمش؟ من هنوز دقیقا نمی‌دانم کبوتر کجاست و چرا باید آن را بگیرد. برمی گردیم عقب. در دل تاریکی و ظلمات، یک جوجه کبوتر رها شده بود که به سختی می‌توانست روی پاهایش بایستد.

با همسرم آن را به خانه می‌برم. بلد نیست چطور دانه بخورد. باید نوکش را باز کنی و خودت دانه را به خوردش بدهی. حمام را کثیف کرده بود ولی باید چند روزی نگهش می‌داشتیم و بعد می‌بردیمش حرم. پهلوی آن همه کبوترِ رها. در این بین وقتی ممکن بود خانه نباشیم. به چند نفری سپردیمش، اما کسی حیوان زبان بسته را نمی‌پذیرفت. نمی‌دانم چقدر گذشته بود ولی کبوتر حالا قد کشیده بود و پرهایش یکی یکی جلوه کرده بودند. راه افتادیم به سمت حرم. کبوتر را بین چندده کبوتر دیگر رها کردیم. حالا به این فکر می‌کنم که اگر این کبوتر از اول جلد گنبد و گل دسته حرم بود ممکن نبود محتاج نگاه دیگران باشد. 

بعد زیر لب غزلم را زمزمه می‌کردم:

رسیدم باز سمتت با دلی از قبل شیداتر
پناه آورده است انگار تنهایی به تنهاتر

دوباره بوی باران می‌دهد صحن گُهرشادت
چه رازی دارد اینجا می‌شود چشمان دنیا‌تر

به هر سو می‌روم گنبد نمایان است و حیرانم!
کدامین آسمان دارد ازین خورشید پیدا‌تر

هنوز از دست هایت خاک دهسرخ آب می‌نوشد
ز دریای کراماتت شده دامانِ صحرا‌تر

قدم تا می‌گذاری چشمه جاری می‌شود
هر جا مقامت بوده از فرزند ابراهیم بالاتر

اگرچه شرم مانع شد سخن از تشنگی گوید
ولی از شربتت کرده ابوهاشم گلو را‌تر

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->