سرخط خبرها

جای خالی پارک موضوعی زبان فارسی در مشهد

  • کد خبر: ۲۴۳۴۶۱
  • ۱۶ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۰:۲۰
جای خالی پارک موضوعی زبان فارسی در مشهد
یک معلم ادبیات می‌گوید: ما الان باید در مشهد پارک موضوعی زبان فارسی داشته باشیم، با موضوع قصه و ادبیات کهن و ضرب المثل هایمان، اما نداریم و کسی به آن فکر هم نمی‌کند؛ به جایش پارک آبی داریم و کلی فرهنگ سرا. نگاه روبه جلویی به این ماجرا نداریم.

مریم محبی | شهرآرانیوز؛ «بازی» به نظر همان لفظ و البته همان عملی است که ما را مستقیم به یاد کودکان می‌اندازد، به یاد لوگو و عروسک و جورچین و هزار مدل اسباب بازی و خنزرپنزر که برای یک جانشاندن و خلاصی از نق نق و ــ در بهترین حالت ــ سرگرم کردن بچه‌ها به آن‌ها متوسل می‌شویم.

اما تاکنون چقدر به این نکته اندیشیده ایم که همین ابزار‌ها و ادوات، و البته بازی‌های ذهنی و زبانی، قبل از هرچیز، وسایلی هستند که برای آموزش مفاهیم مختلف هم حتما باید ازشان استفاده کرد، نه صرفا برای سرگرم کردن، کاری که اصل است و اساس و واجب، و، اگر انجام نشود، قطعا یک جای کار خواهد لنگید و خلأ و حفره‌ای ایجاد خواهد شد؟

این گونه نیست که بازی و بازی کردن در آموزش درجه دو باشد یا عنصری کمکی، بلکه ضرورت است و احتیاج، چیزی که دربرابر بی علاقگی بزرگ و کوچک به آموختن، چون سد عمل می‌کند، به نحوی که او را به یادگیری علاقه مند، بلکه تشنه می‌سازد. و، در این وانفسای بی علاقگی دانش آموزان پساکرونا به نشستن پای درس و مشق، چه بهتر از این؟! 

محدودیتی هم ندارد: شما می‌توانید با ریاضی بازی کنید و به دانش آموزتان عدد و رقم و شکل و رسم یاد بدهید یا بازی ذهنی و زبانی راه بیندازید و او را درگیر کلمه‌ها و ترکیب‌های تازه بکنید. بااین همه، امیرحسین خانی زارع، که ما پیرامون همین مسئله، یعنی آموزش (منحصرا، آموزش ادبیات) ازطریق بازی، با او گفتگو کرده ایم، می‌گوید این مقوله از اساس در سیستم آموزشی ما جایی ندارد و عواقب آن را هم داریم می‌بینیم. مفصل صحبت‌های این مدیر سابق و معلم ادبیات کنونی دراین زمینه در ادامه آمده است.

۷ تا ۱۲ سالگی، آموزش فقط ازطریق بازی

در تلفیق بحث آموزش و بازی، یک مسئله مهم سن بچه‌ها و توجه به مباحث روان شناسی رشد است، اینکه بچه‌ها برای زیست و رشد چقدر به بازی نیاز دارند. باید بدانیم که زیست اصلی بچه‌ها در دوره کودکی و مقطع ابتدایی با بازی شکل می‌گیرد، یعنی آن‌ها همه چیز را ازطریق بازی یاد می‌گیرند، نه در یک فرایند جدی.

 پس، حتی اگر بخواهیم با بچه‌هایی در این محدوده سنی درباره ادبیات و زبان فارسی گفتگو بکنیم، چاره‌ای جز طراحی بازی نداریم؛ ولی ما می‌خواهیم خودمان را قانع کنیم و کتاب‌های فارسی و نگارش را به بچه‌ها درس می‌دهیم، که نتیجه اش می‌شود آنچه اکنون به چشم می‌بینیم.

شاید بد نباشد بدانید که در آخرین دوره آزمون پرلز (Pirls) در سال ۲۰۲۱ (آزمونی که به نوعی درک کودکان از زبان مادری و مهارت‌های زبانی و کلامی آن‌ها را ارزیابی می‌کند) ما جزو ده تای آخر بودیم. پس اقتضای این سن، یعنی ۷ تا ۱۲ سالگی، همین است و آموزش به آن‌ها جز از راه بازی اشتباه و اساسا خلاف طبیعتشان است. در مقطع دبیرستان، یعنی ۱۲ سالگی به بعد، دانش آموزان لزوما با بازی نمی‌آموزند، اما باید بدانیم که در این سن هم بازی لذت یادگیری را بیشتر می‌کند.

آموزش وپرورش بداند بازی واجب است، نه مستحب

اما در مدارس و سیستم آموزشی ما این اتفاق رخ نمی‌دهد و اشتباه است که رخ نمی‌دهد. ولی چرا؟ ما هنوز متوجه نشده ایم که در بحث آموزش زبان باید چه کاری انجام بدهیم. ببینید: بازی کردن یک امر مستحب نیست که یادگیری بچه‌ها را تسهیل کند، یک کار واجب است. یک معلم دبستان باید با بچه‌ها بازی کند و مفاهیم را از همین طریق به آن‌ها یاد بدهد. زبان فارسی ــ و زبان به صورت کلی ــ پدیده‌ای است که با آن فراوان می‌شود بازی‌های زبانی انجام داد. 

اسم و فامیل یا مشاعره، که خیلی در دوران بچگی بازی می‌کردیم، بروز یک هزارم ظرفیت بازی‌های زبانی است. مشکل آموزش وپرورش این است که روش آموزشی اش مال عهد بوق است. معلم کتاب «مدیر مدرسه» جلال آل احمد، که متعلق به اواخر دهه۴۰ است، می‌خواست مدرسه را با زغال گرم کند و معلم ۱۴۰۳ ما دنبال بخاری است و این تنها تفاوت ماست؛ جز این، تمام مسئله‌های شخصیت‌های اصلی آن داستان با معلم و مدیر سال ۱۴۰۳ یکی است. 

آموزش وپرورش به شدت در این مسئله عقب است. ما یک سند تحول داریم که اواخر دهه ۸۰ ابلاغ شد، اما هنوز دارد خاک می‌خورد؛ البته دارد تلاش‌هایی می‌شود که بیاید بالا. درباره آموزش وپرورش مهم‌ترین مسئله همین تحول است و بخشی از تحول ساختار آموزش وپرورش که اکنون مطلوب خود سازمان هم هست همین تغییرات روشی درس و عوض شدن نوع نگاه هاست.

زبانْ سنت نیست، فراتر از سنت است

این ماجرا طرف‌های دیگری هم دارد که خانواده و رسانه اند. اکنون، مسئله اصلی فراغت است و بشر در دوگانه فراغت و کار گیر کرده است. سعی این روز‌ها این است که با کار کمتر پول بیشتر به دست بیاید و خب اینجا یک سؤال مطرح می‌شود، اینکه با فراغتی که حاصل می‌شود باید چه کرد. به نظر من، بزرگ‌ترین مسئله فعلی بشر همین فراغت است و اینکه توی این دوره و زمانه همه توی گوشی و فضای مجازی غرق می‌شوند ذیل همین موضوع حل می‌شود. 

اما ما در کشورمان نمی‌خواهیم این قضیه را ببینیم؛ اگر هم می‌بینیم، کاری به آن نداریم و فقط برایش رهنمود‌های کلی می‌دهیم، مثل مسئله حجاب؛ برایش هیچ راه حل عملی‌ای نداریم. یک نظام یا سازمان که درباره تولید منظومه‌های مختلف برای گذران فراغت ملت فکر کند وجود ندارد. این موضوع در کشور ما بی صاحب است و برای آن مدیریت و برنامه‌ای نیست؛ درنتیجه، هرکس به میل خود با آن روبه رو می‌شود: یکی غرق گوشی می‌شود و یکی جذب باشگاه بدن سازی.

ادبیات هم مثل بقیه شئون زندگی ما به ادا تبدیل شده، اما، اگر دوباره به همان روال قبل برگردیم که ادبیات جزئی از زندگی‌ها بود، مسئله حل می‌شود. قبلا، اگر شب چله فال حافظ می‌گرفتند یا «شاهنامه» می‌خواندند، حافظ و فردوسی واقعا جزئی از زندگی‌ها بودند. زبان و خیلی از سنت‌های ما دارند به ادا تبدیل می‌شوند، و ما داریم زبان را تبدیل می‌کنیم به یک سنت. اشتباه است؛ زبان فراتر از سنت است.

در بازی‌های زبانی خلأ الگوسازی داریم

رسانه هم می‌تواند خیلی جدی روی این مقوله کار کند، رسانه و متولی‌های فرهنگی‌ای که البته کلا به مسئله فراغت توجه خاصی ندارند. شهرداری با احداث پارک و برپایی جشن خودش را راضی می‌کند و می‌گوید: «من کار کردم»، صداوسیما هم با برخی برنامه‌های سرگرم کننده. شاید در بخشی از برنامه هایی، چون «خندوانه» و «بگوبخند» روی بازی‌های زبانی تمرکز کنند، اما نحوه برگزاری آن‌ها فقط به درد تلویزیون می‌خورد. 

می‌خواهم بگویم یک زاویه مردم شناسی باید در بازی هایمان وجود داشته باشد تا بیش از پیش گسترش پیدا کنند و بیایند در زندگی مردم، مثل گسترش پانتومیم در زندگی ما که حاصل «خندوانه» بود. این رویکرد در استراتژی رسانه است که باید لحاظ شود. ما نیازمند یک اتاق فکر دقیق و پویا هستیم که ذیل موضوع فراغت الگوسازی کند. این اتاق فکر هر جایی می‌تواند باشد: شهرداری، اداره اوقاف، صداوسیما.

ما در بحث بازی‌های زبانی خلأ الگوسازی هم داریم. درباره زبان فارسی، با توجه به شیرینی و دل نشینی اش، اگر چنین نگاهی وجود داشته باشد، الگو جای خود را به خوبی میان خانواده باز می‌کند. اگر الگوی خوبی وجود داشته باشد، چون در الگوپذیری مردم خوبی داریم، خودشان باقی راه را طی می‌کنند.

الان را خبر ندارم، اما تا سه سال پیش بازی «آمیرزا» پرهوادارترین اپلیکیشن بازی ایرانی بود روی گوشی مردم؛ این یعنی مردم بازی زبانی را دوست دارند، اما ما روش ترویج آن را پیدا نکرده ایم، و این نیازمند همان اتاق فکر است که صحبتش شد. یک بخش از انتقادی که به آموزش وپرورش و معلم‌ها می‌شود، شاید برای نبود همین الگو باشد. البته الگوسازی مدل‌های مختلف آموزش را دارند انجام می‌دهند، فقط سرعت کار برای اینکه ساختار را تکان بدهیم کم است.

چرا در دیار فردوسی پارک موضوعی زبان فارسی نیست؟

ما الان باید در مشهد پارک موضوعی زبان فارسی داشته باشیم، با موضوع قصه و ادبیات کهن و ضرب المثل هایمان، اما نداریم و کسی به آن فکر هم نمی‌کند؛ به جایش پارک آبی داریم و کلی فرهنگ سرا. نگاه روبه جلویی به این ماجرا نداریم. شما الان، وارد شیراز و مشهد که می‌شوید و می‌روید آرامگاه فردوسی و حافظیه و سعدیه، پیشخانْ تعدادی کافه است و مقداری صنایع دستی به همراه آهنگ بهنام بانی؛ از این فضا که رد می‌شوید و می‌رسید سر قبر شاعر، می‌بینید شجریان چهچه می‌زند!

چرا الان جلوخان فردوسی نباید به اولین پارک موضوعی زبان فارسی تبدیل شود؟ درست است که تجربه‌هایی داریم، اما باید پیشرو باشیم، باید بپذیریم که کشوری هستیم با زبانی غنی، و می‌توانیم با زبانمان بازی‌هایی بسازیم که مبتکرانه باشند.

سال‌های آینده برای خواندن فارسی لغت نامه لازم داریم

یک وقتی، من و دانش آموزانم، به جای مشاعره، بازی‌ای ساخته بودیم به اسم «مضاربه»، به این ترتیب که با حروف آخر یک ضرب المثل، ضرب المثل دیگری بگوییم. یا همین تفأل زدن به دیوان حافظ: خیلی اوقات، اتفاقاتی مثل دربی یا حتی انتخابات ریاست جمهوری را بهانه می‌کنیم و می‌رویم سراغ حافظ تا ببینیم چه می‌گوید. مثالی دیگر: زمانی که معلم بودم، وقتی در دبیرستان بازی کبدی انجام می‌دادیم، بچه ها، به جای اینکه بگویند «زو»، یک نفس یک بیت شعر می‌خواندند و اگر تپق و مِن مِن می‌داشتند می‌باختند. 

بخش زیادی از همین بازی‌های زبانیْ تقویت کننده ذهن است. چرا توی بوستان‌ها و پارک‌ها برای بدن سازی وسایل ساختیم، ولی برای زبان که موتور فکر ماست کاری نکردیم؟ وقتی از بازی یا بازی‌های زبانی صحبت می‌کنیم، نگاه عموم سوق پیدا می‌کند به سمت کودک و کار کودک، اما اشتباه است؛ بازی در سبد مصرفی ما نیز وجود دارد. 

آنچه با عنوان بازی‌های زبانی از آن یاد می‌کنیم دو بخش دارد: یک بخش گیمیفیکیشن (بازی وارسازی) است و بخش دیگرْ سرگرمی و آموزش، که این بخش دوم به حوزه‌های تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش نزدیک می‌شود، و گیمیفیکیشن‌ها به نهاد‌ها و ارگان‌های زیادی که می‌توانند در آن نقش داشته باشند؛ مثلا، فرهنگستان زبان فارسی می‌تواند یک بازی برای آشنایی با واژگان جدید طراحی کند، اما خودش نمی‌خواهد روی این موضوع سرمایه گذاری کند؛ در این صورت، به جای اینکه کار فرهنگستان تبدیل بشود به سوژه‌ای برای طنز و فکاهه مردم، تبدیل می‌شود به یک بازی. این همه هم طراح بازی خوش فکر داریم. ما هیچ وقت نفهمیدیم تکلیفمان با زبان و ادبیات فارسی چیست. 

با این دست فرمان، تا چهل پنجاه سال دیگر، بچه‌ها و نوه هایمان نمی‌توانند کتاب‌های ما را بخوانند، این طورکه زبان دارد تغییر می‌کند، یعنی، اگر بخواهند همین روزنامه «شهرآرا» را بخوانند، باید لغت نامه بگذارند کنارشان. زبان ما دارد با بی توجهی تغییر می‌کند، و یک بخش بزرگ از این قضیه با بازی حل می‌شود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->