حافظ گل‌گاوزبان می‌خورده؟ یادی از حسین مشمول‌مقدم بازیگر فقید تئاتر | «عموحسین» چراغ روشن تئاتر بود زمان مراسم تشییع و خاکسپاری محمد کاسبی برگزاری نمایشگاه صفحه‌آرایی برای اولین‌بار در مشهد | «فرگراف» روایتی از گرافیک در صفحه و کتاب صدای خنده در آتش | نگاهی به نمایش «تاکسیدرمی» در تماشاخانه استاد نوری مشهد وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی: محمد کاسبی برای تربیت نسل‌های جوان و پاسداری از ارزش‌های فرهنگی این سرزمین کوشید احمد قربان‌زاده درگذشت + علت فوت ویدئو| نقش‌آفرینی‌های ماندگار زنده‌یاد محمد کاسبی در سینما و تلویزیون جلوه‌هایی از رنگ، حس و زندگی | نگاهی به نمایشگاه گروهی نقاشی «سرا» در نگارخانه رضوان مشهد صحبت‌های بهروز شعیبی درباره جشنواره فیلم کوتاه تهران «کارناوال» به یک‌چهارم نهایی رسید | اسامی صعودکنندگان محمد کاسبی ۴۳ سال قبل در فیلم «توبه نصوح» + عکس «اُرُسی» در بخش مسابقه جشنواره هوف آلمان صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴ محمد کاسبی، بازیگر مطرح سینما و تلویزیون، درگذشت + علت فوت وقتی «کراسناهورکای» برنده نوبل ادبیات، دست هیچ خواننده‌ای را خالی نمی‌گذارد محمد اصفهانی در تدارک انتشار تازه‌ترین آلبومش با نام «زیر بارون» «حضرت یعقوب» سریال یوسف پیامبر در ۷۳ سالگی + عکس حافظ‌خوانی شمس لنگرودی + صوت حافظ، احیاکننده حافظه تاریخی هویت ایرانی است
سرخط خبرها

حکایت ثروت و موفقیت و عشق روی نیمکت

  • کد خبر: ۲۵۰۷۲۶
  • ۲۴ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۳:۱۳
حکایت ثروت و موفقیت و عشق روی نیمکت
زن دست هایش را شست و به دم در خانه رفت و در پشت در خانه سه پیرزن مهربان و خنده رو را مشاهده کرد که هرسه گیس بلند سفیدی داشتند.

در روزگاران نه چندان قدیم، زنی در آشپرخانه مشغول درست کردن سالاد بود، که صدای زنگ در خانه شان برخاست. زن دست هایش را شست و به دم در خانه رفت و در پشت در خانه سه پیرزن مهربان و خنده رو را مشاهده کرد که هرسه گیس بلند سفیدی داشتند. زن با مشاهده پیرزن‌ها گفت: بفرمایید؟ سه پیرزن گفتند: سلام. می‌توانیم مهمان خانه شما شویم؟

زن گفت: من شما را نمی‌شناسم و نمی‌توانم به خانه مان دعوتتان کنم. همسرم که برای گرفتن نان به سر کوچه رفته، تا دقایقی دیگر برمی گردد. می‌توانید صبر کنید تا او بیاید.

سه پیرزن گفتند: ایراد ندارد. صبر می‌کنیم تا همسرتان بیاید. اما تا آن موقع خود را معرفی می‌کنیم. پیرزن اولی گفت: نام من ثروت است. پیرزن دومی گفت: نام من موفقیت است. پیرزن سومی گفت: نام من عشق است.

پیرزن اولی گفت: هرجا که من باشم دو نفر دیگر هم هستند. پیرزن دومی گفت: نه، اشتباه گفتی، هرجا که این باشد، من هستم و هرجا که تو باشی من نیستم.

پیرزن سومی گفت: تو هم اشتباه گفتی. هرجا این باشد من نیستم و هرجا من باشم هرسه هستیم. پیرزن اولی گفت: قاتی شد. یک بار دیگر از اول مرور می‌کنیم. هرجا من باشم کی نیست؟ پیرزن دومی گفت: این نیست. پیرزن سومی گفت: من هستم، تو نیستی. پیرزن دومی گفت: هرجا که من باشم این نیست، نه اینکه هرجا که این باشد من نیستم. پیرزن اولی گفت: هرجا که کی باشد همه هستیم؟ 

پیرزن دومی گفت: من. پیر زن سومی گفت: من. پیرزن اولی گفت: تو عشقی. ولی دوست داشتن از عشق برتر است. پیرزن سومی گفت: این یک موضوع دیگر است. الان ما داریم درباره عشق و موفقیت و ثروت صحبت می‌کنیم. پیرزن دومی گفت: موفقیت از ثروت بهتر است و دوست داشتن از عشق برتر. در همین حین که سه پیرزن مشغول معرفی خود بودند، شوهر زن درحالی که سه عدد نان بربری گرفته بود از راه رسید و با کمک همسایه‌ها سه پیرزن را به پارک محل هدایت کرد. 

سه پیرزن نیز روی یکی از نیمکت‌های پارک نشستند و تا پایان عمر درباره اینکه چی از چی برتر است و وقتی چی باشد چی نیست و اگر کی باشد بقیه هم هستند و سایر مباحث تئوریک و استراتژیک با یکدیگر به بحث و تبادل نظر پرداختند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->