فصل چهارم «زخم کاری» چگونه به پایان می‌رسد؟ + فیلم جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد
سرخط خبرها

حکایت نیمه گم‌شده در ۶۰ سال پیش

  • کد خبر: ۲۹۳۰۴۱
  • ۱۶ مهر ۱۴۰۳ - ۱۲:۱۸
حکایت نیمه گم‌شده در ۶۰ سال پیش
خانم جوان بسته شکلات را که روی صندلی بین او و مرد سیاه پوست قرار داشت باز کرد و یک دانه شکلات برداشت تا بخورد. مرد سیاه پوست نیز بلافاصله پس از او یک دانه شکلات برداشت.

در روزگاران قدیم (حدودا ۶۰ سال پیش) خانم جوانی که پروازش به تأخیر افتاده بود، روی یکی از صندلی‌های سالن انتظار فرودگاه استکهلم نشست. او از آنجا که در سرزمین اسکاندیناوی که مردم علاقه بسیاری به مطالعه دارند یک کتاب خریده بود که از زمان انتظارش بهره کافی را ببرد و از آنجا که در سرزمین اسکاندیناوی مردم به شکلات علاقه بسیاری دارند یک بسته شکلات نیز خریده بود که بخورد. یک صندلی آن طرف‌تر از زن نیز یک مرد سیاه پوست که منتظر نوبت پروازش بود نشسته و مجله‌ای در دست گرفته و مشغول مطالعه بود. خانم جوان بسته شکلات را که روی صندلی بین او و مرد سیاه پوست قرار داشت باز کرد و یک دانه شکلات برداشت تا بخورد.

مرد سیاه پوست نیز بلافاصله پس از او یک دانه شکلات برداشت. از آنجا که در سرزمین اسکاندیناوی برخی از مردم نژاد سفید را برتر از دیگر نژاد‌ها می‌دانند، خانم جوان با خود گفت: عجب سیاه پوست پررویی. بدون آنکه من به او تعارف کنم یا او از من اجازه بگیرد، از شکلات من برداشت و خورد. اما از آنجا که در سرزمین اسکاندیناوی مردم دارای آرامش خاطر و کف نفس بالایی هستند، چیزی نگفت. چند دقیقه بعد خانم جوان یک شکلات دیگر برداشت تا بخورد. 

مرد سیاه پوست نیز پس از او یک شکلات برداشت. از آنجا که در سرزمین اسکاندیناوی تحمل هم حدی دارد، خانم جوان نگاهی خشم آلود به مرد سیاه پوست انداخت. مرد سیاه پوست نیز لبخندی زد و به او نگاه کرد. خانم جوان با خود گفت: واقعا چه پررو. خنده هم می‌کند. چند دقیقه بعد خانم جوان به بسته شکلات نگاه کرد و دید تنها یک دانه داخل آن مانده است. 

در این لحظه مرد سیاه پوست شکلات باقی مانده را برداشت و نصف کرد و نصف آن را به خانم جوان داد. خانم جوان که دیگر واقعا عصبانی شده بود بدون اینکه شکلات را بگیرد، برخاست و کیفش را برداشت و گفت: ایش ش ش و به قسمت دیگر سالن رفت. ساعتی بعد، خانم جوان کیفش را باز کرد تا عینکش را بردارد، که ناگهان بسته شکلات اش را در داخل کیفش مشاهده کرد و تازه متوجه شد که او اصلا بسته شکلات اش را باز نکرده بود و آن بسته شکلات متعلق به مرد سیاه پوست بوده است. او در این لحظه دچار تحول شد و فهمید که اتفاقا سیاه پوست‌ها چقدر مهربان اند و بسیار خجالت زده شد و ناگهان احساس کرد چیزی در درونش تکان خورده است. 

او احساس کرد در پی آن نصفه شکلات نیمه گم شده خود را یافته است و از آنجا که در سرزمین اسکاندیناوی ایراد ندارد که اول دختر احساس کند نیمه گم شده خود را پیدا کرده است، سراسیمه دوید تا مرد سیاه پوست را پیدا کند، اما متوجه شد مرد سیاه پوست با پرواز دیگری رفته است. آن زن که اکنون پیرزنی هفتاد ساله است از آن روز هرروز به فرودگاه می‌رود و ده بسته شکلات می‌خرد و به همه اعم از سفید و سیاه تعارف می‌کند و متأسفانه هنوز نیمه گم شده خود را پیدا نکرده است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->