«خط مقاومت» به آنتن شبکه سه بازگشت + زمان پخش بازیگران «جزر و مد» خواستار پاسخ‌گویی پلتفرم استارنت شدند اولین همکاری رضا عطاران و نوید محمدزاده در اثری جدی هزینه تولید فصل اول «جوکر» فاش شد! منیر قیدی، کارگردان سینما: نگاه انسانی به سینما داشته باشیم «در آغوش ایران» فرصتی برای اکران تولیدات سینمایی | نشست صمیمانه فیلم‌سازان جوان مشهدی با منیر قیدی، کارگردان سینما + فیلم بهرام افشاری با نقشی متفاوت به جشنواره فجر می‌رود آمریکا ویزای برنده نوبل ادبیات را لغو کرد کارگردان «الگوریتم»: هدفمان ساخت قصه‌ای صادقانه بود بازگشت قدرتمندانه داستان اسباب‌بازی‌ها | پیکسار هنوز استاد احساس است توقف اجرای نمایش‌های کمدی و غیرکمدی در سالروز شهادت حضرت زهرا (س) (۱۲ و ۱۳ آبان ۱۴۰۴) پرستاره‌ترین فیلم کمدی سینما اکران شد | نگاهی به فیلم «آقای زالو» با بازی مهران مدیری انتشار کتاب «من خبرنگارم» به قلم ارسلان رسولی مناسبت‌ها و تقویم فرهنگی‌هنری امروز (پنجشنبه، ۸ آبان ۱۴۰۴) مجریانی که بازیگر شدند بحران نبود استقلال | نگاهی به سریال «محکوم»، ساخته سیامک مردانه تولید اثر؛ از دردسر‌های اداری تا هزینه‌های سرسام‌آور | نگاهی به مشکلات تولید و اجرای تئاتر در مشهد جان ویلیامز موسیقی فیلم جدید استیون اسپیلبرگ را می‌سازد بازگشت «محمدرضا گلزار» به شبکه نمایش خانگی بلیت ۲ میلیون تومانی برای نمایش بهنوش طباطبایی و هوتن شکیبا!
سرخط خبرها

حکایت خیریّت خرس

  • کد خبر: ۲۹۵۵۴۶
  • ۲۹ مهر ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۱
حکایت خیریّت خرس
مردم روستا به‌سرعت از جا برخاستند و بیل و چوب و چماق و هرچی که دم‌دست داشتند، برداشتند و خرس را پیدا کردند و پیش از آنکه بتواند به کسی صدمه بزند، او را در گوشه‌ای به دام انداختند.

به گزارش شهرآرانیوز، در روزگاران قدیم، حکیم برجسته‌ای که یک حکیم طبیعت گرا و نچرال پسند بود، برای آنکه از ازدحام شهر دور باشد و به بهره مندی از طبیعت پاک روستا بپردازد، شهر را ترک کرده و در روستا سکونت اختیار کرده بود. روزی در حال ارائه جملات قصار خود به مردم روستا بود که ناگهان از دم دروازه روستا صدایی بلند شد و یکی از روستاییان با داد و فریاد به بقیه روستاییان فهماند که یک خرس وارد شده است.

مردم روستا به‌سرعت از جا برخاستند و بیل و چوب و چماق و هرچی که دم‌دست داشتند، برداشتند و خرس را پیدا کردند و پیش از آنکه بتواند به کسی صدمه بزند، او را در گوشه‌ای به دام انداختند. خرس نخست غرش کرد و سروصدا راه انداخت، اما وقتی فهمید گرفتار شده است و راه خلاصی ندارد، خود را روی زمین انداخت و با حالت مظلومانه‌ای به ناله‌کردن پرداخت. 

در این هنگام پیرمردی به نزد حکیم رفت و به او گفت:‌ای حکیم بزرگ، جوانی از روستای بغلی که مدتی نزد من کار می‌کرده و جوان سربه زیری هم هست از دخترم خواستگاری کرده. به نظر شما دخترم را به او آیا بدهم یا آیا ندهم؟ حکیم گفت: حالا این موقع؟ مرد روستایی گفت: ببخشید، الان یادم افتاد. حکیم فکری کرد و گفت: این خرس را می‌بینی؟ پیرمرد گفت: بله می‌بینم. حکیم گفت: این خرس وقتی در داخل جنگل و در خانه خود باشد عین ببر غرش می‌کند، اما در خانه حریف این طور مظلوم نمایی و ناله می‌نماید. 

وی سپس افزود: سرزده به ده بغلی برو. اگر آن جوان در ده خودشان هم همین طور سربه زیر بود، آن وقت دختر را بده برود. اگر نه، نه. پیرمرد تشکر کرد و رفت و حکیم نیز به تماشای خرس مشغول شد. چند هفته بعد مرد روستایی به نزد حکیم آمد و پس از سلام و احوا ل پرسی از وی پرسید:‌ای حکیم بزرگ، خرس چه شد؟ حکیم گفت: او را بستیم و به جنگل بردیم تا آنجا رهایش کنیم، اما همین که به جنگل رسید وحشی شد و به چند نفر صدمه زد و فرار کرد. 

وی افزود: خواستگار دختر تو چی شد؟ پیرمرد گفت: او هم مثل همان خرس رفتار کرد، لذا دختر را به او ندادیم. حکیم گفت: عجب. حتما خیریتی در کار است. پیرمرد گفت: نظر من هم همین است. حکیم گفت: چطور؟ پیرمرد گفت: اگر اجازه بدهید حالا که شما این قدر دانایید و تا الان هم همسر اختیار نکرده اید، دختر خود را به عقد شما دربیاورم. حکیم از خجالت سرخ شد و اجازه داد و حکیم و دختر پیرمرد تا پایان عمر در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی کردند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->