سریال محرمی «جایی برای همه» روی آنتن شبکه دو + زمان پخش آمار فروش سینماها در روزهای جنگ بین اسرائیل و ایران اکران سیار فیلم‌های کودکانه در مشهد کارگردان فیلم بعدی «جیمز باند» مشخص شد «کاتیا فولمر» ایران‌شناس آلمانی درگذشت فصل پایانی سریال «اسکویید گیم» در راه است تکرار سریال «مختارنامه» از شبکه آی‌فیلم (محرم ۱۴۰۴) + زمان پخش قدردانی سخنگوی پلیس از اصحاب قلم در دوران جنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران | عزیزان رسانه، گل کاشتید، دستانتان را می‌بوسم برنامه‌های حمایتی وزارت فرهنگ و ارشاد برای جبران خسارات گروه‌های موسیقی و نمایشی اجرای باشکوه ارکستر سمفونیک تهران در میدان آزادی حسام خلیل‌نژاد، بازیگر سینما و تلویزیون: اگر امروز هنری هست، میراث شهیدان است فیلم‌های آخر هفته تلویزیون (۵ و ۶ تیر ۱۴۰۴) + شبکه و زمان پخش سیمای محرم ۱۴۰۴ | معرفی برنامه‌های ویژه تلویزیون همراه با زمان پخش چرا توزیع سریال «شکارگاه» به تعویق افتاد؟ فرصت تماشای فیلم با قیمت نیم‌بها تا کی ادامه دارد؟ شعر‌هایی به‌مثابه موشک | شاعران مشهدی در کنار مدافعان وطن ایستادند گفت‌وگوی اختصاصی با کیوان ساکت | دو خانه دارم؛ یکی خشت و گل، یکی جان و دل اعلام جزئیات اجرای سجاد افشاریان و احسان عبدی‌پور
سرخط خبرها

حکایت خیریّت خرس

  • کد خبر: ۲۹۵۵۴۶
  • ۲۹ مهر ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۱
حکایت خیریّت خرس
مردم روستا به‌سرعت از جا برخاستند و بیل و چوب و چماق و هرچی که دم‌دست داشتند، برداشتند و خرس را پیدا کردند و پیش از آنکه بتواند به کسی صدمه بزند، او را در گوشه‌ای به دام انداختند.

به گزارش شهرآرانیوز، در روزگاران قدیم، حکیم برجسته‌ای که یک حکیم طبیعت گرا و نچرال پسند بود، برای آنکه از ازدحام شهر دور باشد و به بهره مندی از طبیعت پاک روستا بپردازد، شهر را ترک کرده و در روستا سکونت اختیار کرده بود. روزی در حال ارائه جملات قصار خود به مردم روستا بود که ناگهان از دم دروازه روستا صدایی بلند شد و یکی از روستاییان با داد و فریاد به بقیه روستاییان فهماند که یک خرس وارد شده است.

مردم روستا به‌سرعت از جا برخاستند و بیل و چوب و چماق و هرچی که دم‌دست داشتند، برداشتند و خرس را پیدا کردند و پیش از آنکه بتواند به کسی صدمه بزند، او را در گوشه‌ای به دام انداختند. خرس نخست غرش کرد و سروصدا راه انداخت، اما وقتی فهمید گرفتار شده است و راه خلاصی ندارد، خود را روی زمین انداخت و با حالت مظلومانه‌ای به ناله‌کردن پرداخت. 

در این هنگام پیرمردی به نزد حکیم رفت و به او گفت:‌ای حکیم بزرگ، جوانی از روستای بغلی که مدتی نزد من کار می‌کرده و جوان سربه زیری هم هست از دخترم خواستگاری کرده. به نظر شما دخترم را به او آیا بدهم یا آیا ندهم؟ حکیم گفت: حالا این موقع؟ مرد روستایی گفت: ببخشید، الان یادم افتاد. حکیم فکری کرد و گفت: این خرس را می‌بینی؟ پیرمرد گفت: بله می‌بینم. حکیم گفت: این خرس وقتی در داخل جنگل و در خانه خود باشد عین ببر غرش می‌کند، اما در خانه حریف این طور مظلوم نمایی و ناله می‌نماید. 

وی سپس افزود: سرزده به ده بغلی برو. اگر آن جوان در ده خودشان هم همین طور سربه زیر بود، آن وقت دختر را بده برود. اگر نه، نه. پیرمرد تشکر کرد و رفت و حکیم نیز به تماشای خرس مشغول شد. چند هفته بعد مرد روستایی به نزد حکیم آمد و پس از سلام و احوا ل پرسی از وی پرسید:‌ای حکیم بزرگ، خرس چه شد؟ حکیم گفت: او را بستیم و به جنگل بردیم تا آنجا رهایش کنیم، اما همین که به جنگل رسید وحشی شد و به چند نفر صدمه زد و فرار کرد. 

وی افزود: خواستگار دختر تو چی شد؟ پیرمرد گفت: او هم مثل همان خرس رفتار کرد، لذا دختر را به او ندادیم. حکیم گفت: عجب. حتما خیریتی در کار است. پیرمرد گفت: نظر من هم همین است. حکیم گفت: چطور؟ پیرمرد گفت: اگر اجازه بدهید حالا که شما این قدر دانایید و تا الان هم همسر اختیار نکرده اید، دختر خود را به عقد شما دربیاورم. حکیم از خجالت سرخ شد و اجازه داد و حکیم و دختر پیرمرد تا پایان عمر در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی کردند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->