پست اینستاگرامی محسن یگانه برای تولد ۴۰ سالگی‌اش + عکس مریم شیرزاد فصل جدید مجموعه آن‌شرلی را دوبله می‌کند نخل طلای افتخاری جشنواره کن به رابرت دنیرو اهدا شد حرف‌های کارگردان سریال جنگل آسفالت درباره وضعیت این اثر آمار فروش سینمای ایران در هفته گذشته | آغاز اکران فیلم‌های تازه نفس از امروز (۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴) سرنوشت خانه جادوگران «هری پاتر» چه شد؟ | نگاهی به سرنوشت لوکیشن‌های فیلم‌های معروف کتاب‌هایی درباره ایران برای کودکان و نوجوانان آغاز جنجالی جشنواره کن با ممنوعیت پوشش بدن‌نما در فرش قرمز حمایت جدی انجمن آثار و مفاخر کشور از پژوهش‌های مرتبط با حکیم ابوالقاسم فردوسی + فیلم ارسال ۳۸۶ مقاله به سومین همایش حکیم ابوالقاسم فردوسی + ویدئو فرماندار مشهد: فردوسی بزرگ جایگاه خاصی در ذهن و روان همه ایرانیان دارد مسگرانی: نوجوانان و جوانان ما آشنایی خوبی با مفاخر فرهنگی به خصوص شخصیت فردوسی و شاهنامه ندارند رئیس انجمن آثار و مفاخر کشور: شاهنامه فقط برای دوره فردوسی نبوده، بلکه برای امروز و فردای ماست ادبیات امروز باید همچون شاهنامه مسئله‌محور باشد زمان پخش سریال «بامداد خمار» مشخص شد| ادغام دو قسمت پایانی سریال «آبان» تصویرگر تصنیف‌های زندگی | یادی از پرویز مشکاتیان استاد بی‌بدیل سنتور حکم تتلو شکسته شد +عکس
سرخط خبرها

حکایت لویی یادشده و پیرمرد روستایی قبلی

  • کد خبر: ۲۹۵۷۶۹
  • ۰۱ آبان ۱۴۰۳ - ۰۸:۵۵
حکایت لویی یادشده و پیرمرد روستایی قبلی
مرد روستایی گفت: یک لیوان دیگر بخوری مدعی می‌شوی خود مسیح هستی. یک لیوان دیگر هم بخوری مدعی می‌شوی خود خدا هستی. وقتی جنبه نداری چرا نوشیدنی گازدار می‌خوری؟ 

لویی بیست و یکم، پادشاه مقتدر فرانسه که علاقه بسیاری به گشت و گذار و شکار و تفریحات سالم داشت، روزی به همراه ملازمان و محافظان و کاسه لیسان و پاچه خواران برای اسب سواری و تمدد اعصاب به خارج از پاریس رفت، اما وقتی سوار اسب شد، اسب بنای وحشی بازی گذاشت و لویی یادشده را برداشت و به تاخت از اردوگاه دور شد. اسب رفت و رفت تا در وسط جنگل‌های سن سباستین سفلی در کنار کلبه‌ای روستایی توقف کرد. در این هنگام پیرمردی از کلبه روستایی بیرون آمد و از لویی یادشده پرسید: فرمایشت چیست؟ لویی یادشده گفت: این پیرمرد جنگلی، اسب مرا برداشت و به اینجا آورد و من خیلی گرسنه و تشنه هستم.

مرد روستایی لویی یادشده را به داخل کلبه دعوت کرد و یک قرص نان و دو عدد سیب زمینی آب پز جلو او گذاشت. لویی یادشده سیب زمینی و نان را خورد و سیر شد و گفت: دیگر چیزی نداری؟ مرد روستایی گفت: نوشیدنی گازدار نیز موجود است. لویی یادشده گفت: بده. مرد روستایی یک لیوان نوشیدنی گازدار به لویی یادشده داد. لویی یادشده پس از آنکه نوشیدنی گازدار را نوشید، گفت:‌ای پیرمرد جنگلی، می‌دانی من کی هستم؟ مرد روستایی گفت: به نظر می‌رسد آقازاده ای، پسر وزیری وکیلی کسی باشی. 

لویی یادشده گفت: من از نزدیکان پادشاه هستم. وی سپس یک لیوان نوشیدنی دیگر درخواست کرد. مرد روستایی یک لیوان دیگر نوشیدنی گازدار به وی داد. لویی یادشده نوشیدنی گازدار را نوشید و گفت: می‌دانی من کی هستم؟ مرد روستایی گفت: الان خودتان فرمودید از نزدیکان پادشاه هستید. لویی یادشده گفت: نه پیرمرد، من خود پادشاه هستم. وی سپس یک لیوان نوشیدنی دیگر درخواست کرد. 

مرد روستایی گفت: تمام شد. لویی یادشده گفت: چرا؟ مرد روستایی گفت: یک لیوان دیگر بخوری مدعی می‌شوی خود مسیح هستی. یک لیوان دیگر هم بخوری مدعی می‌شوی خود خدا هستی. وقتی جنبه نداری چرا نوشیدنی گازدار می‌خوری؟ 

در این هنگام سروصدایی از بیرون کلبه برخاست و دقایقی بعد ملازمان و محافظان لویی یادشده که در جست وجو برای یافتن لویی یادشده بودند، به کلبه روستایی رسیدند و لویی یادشده را پیدا کردند و به او ادای احترام کردند. لویی یادشده نگاهی به مرد روستایی انداخت و گفت: دیدی راست گفتم؟ مرد روستایی که تابه حال از نزدیک پادشاه ندیده بود خرقه بر تن درید و مدهوش شد. ملازمان به صورتش آب پاشیدند و او را به هوش آوردند و پول نان و سیب زمینی و نوشیدنی گازدار را حساب کردند و یک انعام تپل هم رویش گذاشتند و خداحافظی کردند و رفتند. پیرمرد روستایی نیز دیگر آن پیرمرد روستایی قبلی نشد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->