اگر بخواهیم به عرفان و تصوف بهعنوان یک جریان روحی و با یک نگاه هنری بنگریم، در سبکشناسی این نظام هنری با 2 جریان بنیادی روبهرو میشویم: عرفان خراسانی و عرفان ابنعربی.
وقتی سخن از عرفان خراسان میکنیم، شمس تبریزی هم خراسانی است و عینالقضات نیز خراسانی است و این بهمعنای حصر جغرافیایی نیست، زیرا ما بهدنبال این هستیم که پارادایمهای عرفان خراسان را در تقابل با جریان ابنعربی بررسی کنیم.
عرفان قبل از ابنعربی را میتوان عرفان یا تصوف خراسان نامید، زیرا خاستگاه نخستین اندیشهها و نخستین مشایخ این جریان روحی خراسان بزرگ است و در دورههای بعد که به نقاط دیگری از جمله غرب ایران میگسترد، باز هم عرفان خراسان خوانده میشود. در این چشمانداز، شمس تبریزی و عینالقضات همدانی و سهل بن عبدا... تستری (از شوشتر خوزستان) و ذوالنون مصری همان قدر خراسانیاند که بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی و ابوسعید ابوالخیر. اما بعد از ظهور ابنعربی بهتدریج تصوف خراسان در حاشیه قرار میگیرد و اسلوب نگاه هنری ابنعربی نسبت به دین وجه غالب میگردد.
در این میان عرفان ابنعربی در برابر عرفان خراسانی مؤلفههای مختلفی دارد. مهمترین وجه آن عملگرایی در عرفان خراسانی است. شکی نیست مجموعه عارفانی که زیر چتر مفهومی عرفان خراسانی قرار میگیرند و البته بسیاری از آنها خراسانی نیستند، در قیاس با ابنعربی و اتباع او، بیشتر اهل عمل هستند. آموزشهای ابوالحسن خرقانی و پیروانش نوعی عرفان است که با زندگی روزمره انسان و اخلاق عملی -که در جهت آسایش و تربیت انسان است- گره خورده است، ولی عرفان ابنعربی در حوزه تئوری و نظریه شایان توجه است و انسان را مجذوب خودش میکند.
مفهوم انسان در عرفان ابنعربی و عرفان خراسانی
مفهوم انسان در عرفان نظری ابنعربی و عرفان خراسانی تفاوتهای اساسی دارد. انسان در دایره استعمالات ابنعربی و اتباع او امثال عبدالکریم جیلی و صدرالدین قونوی در حقیقت یکی از مفاهیم انتزاعی تجریدی است که ابنعربی از آن بهعنوان «الحضرات الخمسه الالهیه» یاد میکند و انسان مفهومی ابدی، ازلی، اساطیری، تجریدی و انتزاعی است و کاری به آدم کوچه و بازار ندارد. البته پارادایم ویژه ابنعربی و اتباع او بسیار متنوع است. عبدالکریم جیلی 2 نسل بیشتر با ابنعربی فاصله دارد، ولی یکی از تبیینکنندگان نظریه عرفانی ابنعربی است با مقداری تصرفات و افزودههای ذهنی جیلی که عملا بر دامنه ترمینولوژی ابنعربی میافزاید.
در کنار «فصوصالحکم» ابنعربی، 2 کتاب «الرسالهالقشیریه» عبدالکریم بن هوازن قشیری و کتاب «اللمع» ابونصر سراج طوسی از آثار کلاسیک عرفان خراسانی است. اگر بخواهیم محتوای دقیق زبان عرفان خراسان را براساس آنچه در «اللمع» آمده است تحلیل کنیم و واژگان آن را با واژگان کتاب «فصوص» مقایسه کنیم، متوجه تفاوتهای بنیادین این آثار در 2مکتب میشویم.
صرف مقایسه زبان عرفانی موجود در قشیری و طوسی و صرف زبان عرفانی موجود در ابنعربی و جیلی بهما خاطر نشان میکند که 2 نوع نگاه متفاوت از منظر فهم عرفانی دین یا نگاه هنری به الهیات اسلامی وجود دارد. آن نگاه هنری که در مجموعه میراث عرفانی «اللمع» طوسی و «الرسالهالقشیریه» وجود دارد، یک نوع نگاه هنری به تجربه دینی اسلامی است که این نگاه به ما نشان میدهد که در دایره عرفان خراسان انسان مفهومی خاکی و معمولی و کوچهوبازاری است، ولی در عرفان ابنعربی واژگان بهسمت تجرید و انتزاع حرکت میکند.
البته این به این معنا نیست که در قلمرو طوسی و قشیری تجرید و انتزاع نیست، زیرا وقتی قدم در مسیر دین میگذارید با مفاهیم انتزاعی سروکار دارید و در همه ادیان الهی نیز اینگونه است و ناخواسته با مفاهیم تجریدی و انتزاعی سروکار خواهیم داشت. در حجم شایان ملاحظهای از آنچه در مکتب ابنعربی وجود دارد، چیزهای تجریدی بینهایت دوری خواهیم یافت. درصورتیکه در واژگان مشترک عرفان خراسان، این واژگان تقلیل پیدا میکند و جنبههای مربوط به زندگی روزمره وجود دارد.
نتیجه این است که در آنچه عرفان خراسان نامیده میشود، بسیار بیشتر جنبههای عملی و تربیتی و اخلاقی و نگاه به انسان، همین انسان معمولی در کوچه و بازار و سرنوشتش مورد توجه است تا آنچه در مکتب ابنعربی و جیلی قرار دارد.
* این متن برگرفته از جلسه درس استاد در روز سهشنبه، شانزدهم مهر۱۳۹۸ با موضوع
«عرفان خراسانی و ابنعربی» در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران است.