درباره سبک نویسندگی همینگوی چند نکته مهم وجود دارد.
۱. گَپ درباره بعضی از داستانهای کوتاه، آن هم وقتی همینگوی آن را نوشته باشد، به تعبیر ادبیاتِ بینظیر فارسی سَهل و مُمتنع است، یعنی دقیقا همان شفافیتی که سراسر آثارش را در بَر گرفته است.
۲. همینگوی نویسندهی نویسندههاست، و این دقیقاً یعنی به اصول کلمهها، جملهها، و مخصوصاً پاراگرافها- که تخصص اوست- نه اینکه فقط پابند است، بلکه ابداعکننده و صاحب سبک است؛ و این است رمز و راز لذّت وافری که هر خواننده از هر داستان او پیدا میکند.
۳. یعنی همینگوی کاری نامریی میکند، بدون اینکه تکنیکهای نویسندگی را به رُخ خوانندهاش بکشید، زیرپوستی، و البته سرد مثل فلز، به ذهن خواننده فُرم میدهد. برای شما مخاطب عزیز و ادبدوست البته باید دقیقتر بنویسم که فُرم در همینگوی دقیقا یعنی حسّ.
۴. به نظر این قلم، همینگوی نویسندهی حسّ است. حسّ جمعبندیشدهی چِگالِ تمام اِحساسات بشری است، به همین دلیل و علّت است که وقتی خواننده، داستانی - از به قول منتقدان همدورهش هِم - میخواند، دقیقا متوجه نمیشود که از کجا دارد لذت میبرد.
۵. همینگوی اجزای جهان را پیچیده نمیکند، به سادگی و نه آسانی با چشمانی تیزبین و قلبی وسیع، کوه، دشت، جاده، معشوقهها، و مشروبها را میبیند و با همان ابداع منحصر به فردش که اسمش را حس-سادگی گذاشتهام، آنها را به معنای ادبیِ کلمه، توصیف میکند. توصیف یکی از پایههای لذت مخاطب است مخصوصا وقتی پیچیده نباشد.
۶. داستانهای همینگوی سرشار و حتّا لبریز از سفر هستند. یا سفر درونی انفسی و بیشتر سفر بیرونی آفاقی. همینگوی پلهپله رشد کرده است، مثلاً اگر کتاب همینگوی خبرنگار را ببینید و بخوانید و بعد داستانهای کوتاه و رمانهای همینگوی را، آنوقت متوجه میشوید که چقدر دوران روزنامهنگاری و سفرهای همینگوی در تکامل داستانهای کوتاه و رمانهایش موثر بودهاند.
۷. همینگوی جهان را میبیند، میچشد، لَمس میکند، میمکد، و سپس مینویسد. داستان کوتاه منظره روستایی در کوههای آلپ، که أگاهانه نمیخواستم آن را اسپویل کنم، یکی از نمونههای خوب تمام چیزهاییست که بالا نوشتهام.
۸. وقتی این داستان را میخوانید یاد برفهای کلیمانجارو میافتید، وقتی دیالوگهای آنی که حینِ روایت و قصهگویی همینگوی دست تکان میدهند را تجربه میکنید، دقیقاً یادِ صحنههای مرد و زن رمان با شکوه وداع با اسلحه میافتید، و همهی این به یاد افتادنها نیک است، و این معنای تکرار نمیدهد، معنایش رسیدن یک نویسنده به سبک است؛ و سبک و لحن اختصاصی همینگوی تا ابدالآباد زنده میماند و نبضش خواهد زد، و درود بر سادگی و زندگی.