سفر هنرمندانه استاد صباغیان به طبیعت مشهد با «فراسوی زمان» سرقت مرموز اثر پیکاسو در اسپانیا کتاب «زیبا صدایم کن» به ترکیه رفت وقتی بردپیت، اپل را پولدار می‌کند! همکاری نصرالله مدقالچی و محمدرضا شفیعی‌کدکنی در آلبوم «دوازده» بازگشت «پانتولیگ» با اجرای محمدرضا گلزار به شبکه سه تاخیر در تور استرالیای «سی‌صد» به دلیل مشکل صدور ویزا شب نوستالژی مهران مدیری در دبی فیلم کوتاه «او اینجا نیست» برگزیده جشنواره ایسلندی شد جای کمدین‌های مشهدی همچنان خالی است! یادی از مجله «پیش‌آهنگی ایران» و مطالب مفید ورزشی‌اش برای دانش‌آموزان مدیر پروژه «مسابقه ۱۰۰»: پولی در کار نیست؛ با معلوماتت زمین حریف را تصاحب کن! مجری شبکه پویا: «یوز»، نگاهی دوباره به ایران و زیبایی هایش است اثری سرشار از مولفه‌های حماسی | میزگرد تخصصی نقد و بررسی نمایش میدانی «۱۸۰۰۱» در مشهد برگزار شد آنچه می‌خواهم نمی‌بینم، وآنچه می‌بینم نمی‌خواهم | مروری بر وضعیت کتاب‌های درسی زبان و ادبیات فارسی ۱۲۰ اثر، متقاضی حضور در سی‌وپنجمین جشنواره تئاتر خراسان رضوی (رضوان) جایزه ادبی هشت، رویدادی در پی روایتی عمیق و جریان‌ساز کارگردان «اجل معلق»: چطور می‌توانیم یک سریال کمدی را تنها با قسمت اولش قضاوت کنیم؟ اهدای نشان افتخار شهر رم به رابرت دنیرو، بازیگر مطرح سینما صفحه نخست روزنامه‌های کشور - شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۴
سرخط خبرها

تنگ بلور در میدان مین

  • کد خبر: ۳۲۹۴۹۷
  • ۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۲:۲۹
تنگ بلور در میدان مین
دختر داشتن و پدر دختر بودن یک امر غریب و مهیب پدرانه است. یعنی همان‌طور که یک مرد تعریفی از زایمان ندارد، همان مرد وقتی دختر هم نداشته باشد همان‌قدر بی‌تعریف است از پدر بودن.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

دختر داشتن و پدر دختر بودن یک امر غریب و مهیب پدرانه است. یعنی همان‌طور که یک مرد تعریفی از زایمان ندارد، همان مرد وقتی دختر هم نداشته باشد همان‌قدر بی‌تعریف است از پدر بودن. دختر داشتن یک‌حسی دارد که تو توی هر سن‌و‌سالی که دخترت می‌بالد از عمق جانت دلت می‌خواهد و آرزو می‌کنی که تو رو‌خدا بزرگ نشو و توی همین سن‌و‌سال بمان ... از یه جایی به بعد تو سنت بالا می‌رود ولی رشد نداری ولی دختر بزرگ می‌شود و بالیدنش را می‌بینی و یکهو چشم وا می‌کنی می‌بینی یک رعنا سرو رسیده بالغ توی خانه‌ات داری که این‌قدر با‌شکوه است و لطیف و نجیب و عزیز که می‌ترسی ببوسی‌اش، بغلش کنی، موهایش را برس بکشی و کیف کنی. تو در خواب بودنش بیشتر به او زل می‌زنی و بوسه‌ای کوچک گوشه لپش می‌کاری و بعد رو به آسمان می‌کنی و از خدا رستگاری و خوشبختی‌اش را می‌خواهی... من هم پدر یک دخترم و هم پدر یک پسر.

هر دوتاشان را دوست دارم و برایشان جانم در می‌رود ولی دختر انگار آویز الماس توی گردنت است و پسر شمشیر جواهرنشان توی دستت. پسر برای جلال و فریاد است و دختر برای خلوت و زمزمه. همان‌طوری که دختر رشد می‌کند هم‌زمان دغدغه‌هایت را هم رشد می‌دهد، از تب کردنش به وقت واکسنش در سه سالگی ترس می‌افتد به جانت تا اینکه وسط هفده‌سالگی‌اش حس ناکافی بودن، حس یأس و غربت و بی‌کسی در جانش رخنه کند و زبان گفتن هم نداشته باشد و بشود غمباد. 

هر سال حوالی میلاد حضرت معصومه (س) این غم به جانم می‌نشیند که او هم دختر بود، او هم برادری که حکم پدر برایش داشت را نداشت و دلتنگی قلبش را فشرد و آن‌قدر دلتنگ شد که بر یال نسیم راهی خراسان شد به قصد دیدار عزیز دلش و نشد و همین شد که همه انار‌های ساوه در قدمش دلخون شدند و قم پیکر سرد و تب‌دار از عطش شوق برادر را در آغوش گرفت.

حوالی روز دختر غم شیرینی به جانم می‌نشیند، دختر داشتن در این روزگار رد کردن تنگی بلورین است زیر بارانی از گلوله در میدان مینی وحشی و گل‌آلود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->