سرخط خبرها

حکایت بهروز و وصیت سه‌جانبه

  • کد خبر: ۳۶۴۳۸۹
  • ۱۷ مهر ۱۴۰۴ - ۱۲:۳۳
حکایت بهروز و وصیت سه‌جانبه
حکایت بهروز و وصیت سه‌جانبه را در یادداشت زیر بخوانید.

در روزگاران جدید، یعنی در همین چندی پیش، روزی از روز‌ها پیرمردی که در حال احتضار بود تنها پسرش بهروز را نزد خود خواند و گفت: پسرم، من دارم جان به جان‌آفرین تسلیم می‌کنم. در این لحظات آخر به تو وصیتی می‌کنم که در زندگی به کار بندی و خیرش را ببینی. بهروز پس از آنکه اشک‌هایش را پاک کرد، گفت: بگو پدر.

پیرمرد گفت: در زندگی سه کار نکن. با آدم احمق رفیق نشو، با آدم نوکیسه معامله نکن و راز دل خود را به زن مگو. بهروز گفت: پدرجان، خیالت راحت باشد. پیرمرد پس از اینکه وصیت سه‌جانبه خود را انجام داد از دنیا رفت.

 بهروز پس از آنکه مراسم کفن و دفن و ختم و هفتم و چهلم پدر را به شایستگی به انجام رساند، از آنجا که شخص تجربه‌گرایی بود با خود گفت: خوب است برای اینکه ببینم پدرم چرا این وصیت را به من کرد، کار‌هایی را که او گفت امتحان کنم. برای همین نخست با یک آدم احمق رفیق شد و سپس با یکی از دوستان نوکیسه خود به‌طور شراکتی معامله سنگینی انجام داد و سپس به خواستگاری دختر یکی از اقوام رفت و با او ازدواج کرد و از آنجا که در زندگی راز خاصی نداشت، ماجرای رفیق شدنش با آدم احمق و معامله کردنش با آدم نوکیسه را که تنها راز‌های وی بودند، به همسرش گفت.

 چند روز بعد دوست احمق بهروز نزد وی آمد و به او پیشنهاد کرد در این برهه حساس کنونی، سرمایه‌اش را در بورس سرمایه‌گذاری کند. همسر بهروز که شنونده این مکالمه بود بهروز را صدا کرد و گفت: نباید پیشنهاد دوستت را گوش کنی. بهروز گفت: چرا؟ همسر بهروز گفت: برای اینکه وی احمق است و هر پیشنهادی که می‌دهد احمقانه است. بهروز به حرف همسرش گوش کرد و به پیشنهاد دوست احمق عمل نکرد.

فردای آن‌روز دوست نوکیسه بهروز نزد وی آمد و پیشنهاد کرد سهم بهروز را از معامله شراکتی‌شان بخرد. همسر بهروز که شنونده این مکالمه نیز بود بهروز را صدا کرد و گفت: نباید سهم خود را بفروشی. بهروز گفت: چرا؟ همسر بهروز گفت: دوست تو شخصی نوکیسه است و دنبال منافع زودبازده است و معلوم است که قرار است به‌زودی معامله شما به سود هنگفتی برسد که وی چنین پیشنهادی کرده است. بهروز این‌بار هم به حرف همسر خود گوش کرد و نه‌تنها سرمایه‌اش در بورس به باد نرفت بلکه از معامله با دوست نوکیسه‌اش نیز سود بسیاری کرد.

روزی از روز‌ها بهروز بر سر مزار پدرش حاضر شد و بابت دوسوم وصیت وی از وی تشکر کرد، اما از آنجا که پشت سر مرده حرف زدن خوب نیست، درباره غلط بودن یک‌سوم دیگرِ وصیتش چیزی نگفت و در این مورد خاموش ماند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->